امیر سرتیپ «غلامحسین دربندی» تشریح کرد؛
همه به هم سفارش کردند که اگر شهید شدند، دیگری چه کند و اول به چه کسی اطلاع دهد. همه وصیتنامه نوشتند. وقتی نیمههای شب خواستیم حرکت کنیم، یکدیگر را سخت در آغوش فشردند. هیچکدام نمیدانستیم صبح فردا همدیگر را خواهیم دید یا نه؟ بچهها یکدیگر را بوییدند و بوسیدند و زمزمه کردند: «اِلهی عَظُمَ البَلاء و بَرِحَ الخَفاء...».
کد خبر: ۳۹۳۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰
گاهی گلولههای عراقی، میان گله گاومیشها میافتاد و آنها زخمی میشدند. در این موارد ما به سرعت آنها را ذبح و حلال میکردیم تا بتوانیم از گوشت آنها استفاده کنیم. گروهبان «ایزدی» هم که به شهر رفته بود، دیگی خریده بود که با آن کلهپاچه میپختیم.
کد خبر: ۳۹۲۴۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۸