حمید ارفعی، جانباز شیمیایی:

رزمندگان و جانبازان، اسناد زنده این مرز و بوم هستند/ دفاع مقدس به متن زندگی مردم کشانده شود

ارفعی در خصوص انتقال ارزش ها به نسل جدید گفت: باید دفاع مقدس به متن زندگی کشانده شود و رنگ و بوی جبهه را در مساجد، مدارس، ادارت و ... زنده کنند. رزمندگان و جانبازان، اسناد زنده این مرز و بوم هستند.
کد خبر: ۳۹۵۶
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۲ - ۰۸:۰۱ - 30September 2013

رزمندگان و جانبازان، اسناد زنده این مرز و بوم هستند/ دفاع مقدس به متن زندگی مردم کشانده شود

خبرگزاری دفاع مقدس: متولد 20 اسفند سال 1343 است. با لهجهی شیرین تبریزی، با صدایی گرفته آرام شروع به صحبت می کند. پانزده ساله بود که لباس رزم پوشید و پا در میدان نبرد گذاشت. چند بار مجروح شد و سال 62 در عملیات والفجر 4 و سال 66 در حلبچه طعم گازهای شیمیایی را نیز چشید. جنگ که تمام شد، از پا ننشست. به عنوان استاد جنگ نامنظم  شروع به تدریس و در ادامه،  در سمت های مختلفی به سرزمین خود خدمت کرد. حمید ارفعی جانباز 45 در صد سپاه، خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس را همراه با زمان، بدرقه روزهای گذشته خود می کند.

مدیر مدرسه آقای هاشمی نام داشت. از مبارزین مخفی زمان شاه بود. بچه ها را به هر بهانه ای مثل کلاس تقویتی و ورزش و ... به مدرسه می کشاند تا راه و رسم مبارزه کردن را به آنها بیاموزد. حمید هم یکی از آن بچه هایی بود که همیشه سر کلاس های آقای هاشمی حاضر می شد، تا اینکه وارد جرگه انجمن اسلامی شد. هنوز سن و سالی نداشت که انقلاب به پیروزی رسید و حمید جذب هسته های مقاومت انقلاب شد، همان زمان هم در درگیری هایی که با منافقین در تبریز داشت، در سال 58 از ناحیه شکم مجروح شد و به قول خودش وقتی به جبهه می رفت، آب دیده شده بود. کم کم در تاریخ 1/3/1358  به عنوان بسیجی داوطلب در گروه ضربت  به کردستان اعزام شد.

در سال 59 با شروع جنگ تحمیلی، داوطلبانه  لباس رزم پوشید و علیه باطل ایستاد. 20/1/1362 به عضویت رسمی سپاه در آمد.

اگر تحمل داری بسم الله

پیش خودش فکر می کرد، نباید ازدواج کند، چون هوای جبهه  و شهادت در سر داشت. اما بالاخره در سال 62 با دختر دائی اش، هاجر السادات موسوی عقد کرد. روز خواستگاری مجروح بود و با عصا در مراسم حاضر شد. وقتی رو به روی هاجر نشست، گفت: شاید مرتبه دیگر جسد من بیاید و من شهید شوم. اگر تحمل داری بسم الله. هاجر خجالت کشید و سرش را پایین انداخت. دوم بهمن 64 بود که حمید ارفعی با هاجر السادات موسوی به زیر یک سقف رفتند.

یک جرعه هوای تازه

والفجر 4، در حین عملیات صدا به گوش حمید رسید که " عراق شیمیایی زده، ماسک ها را بزنید".

اما خیلی از بچه ها شیمیایی شده بودند. حمید دید یک بسیجی وضعیت نامناسبی دارد. سریع ماسک خودش را به او داد و خودش چفیه را خیس کرد و بر روی دهانش گذاشت. این بود که حمید هم شیمیایی شد.

دوران دفاع مقدس برگشتنی نیست. در واژه نمی گنجد. باید به فرمایشات روح خدا اشاره کرد که فرمودند: "وصیت نامه شهدا را بخوانید".

حمید دلتنگ گذشته می شود. لحظه ای نیست که با همسر و همرزمان و فرزندانش از گذشته نگویند و نشوند. حمید ارفعی آرزو می کند، کاش روزهای خوش برایمان تکرار شود که این تکرار زیباست.

دفاع مقدس در متن یا حاشیه؟!

ارفعی از مسئولین می خواهد که دفاع مقدس، این گنج بزرگ را زنده نگه دارند. وی معتقد است که جامعه رزمندگان، روز به روز کم و کمتر می شود.

ارفعی معتقد است، باید دفاع مقدس به متن زندگی کشانده شود و رنگ و بوی جبهه را در مساجد، مدارس، ادارت و ... زنده کنند. رزمندگان و جانبازان، اسناد زنده این مرز و بوم هستند.

شنیدن کی بود مانند دیدن

حال و هوای جبهه خوب بود، بچه ها مستحبات را انجام می دادند. شیطان همه جا حضور دارد، نا خالصی می آورد، گاهی اوقات بچه ها نا آگاه وارد عرصه نبرد می شدند، اما خروجی کلاس جبهه، شاگردان ممتاز شهادت بودند.

ارفعی می گوید که باید فرهنگ جهاد و شهادت را زنده نگه داشت و آن را همانگونه که هست، پاک و دست نخورده، به دست آیندگان سپرد.

نظر شما
پربیننده ها