به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، شهید «رحیم حامدی» در 7 اردیبهشتماه 1339 در تبریز به دنیا آمد. وی با آغاز تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه در این تظاهرات شرکت کرده و به مبارزه با رژیم طاغوت پرداخت. این شهید والامقام پس از مدتی فعالیت برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، سرانجام در 6 بهمنماه 1357 هدف نیروهای رژیم شاهنشاهی قرار گرفته و به مقام شهادت دست یافت.
زندگینامه شهید:
شهید «رحیم حامدی» در 7 اردیبهشتماه 1339 در تبریز به دنیا آمد. پدرش میگوید در آن جامعه غیر دینی که رژیم شاه در مملکت ایجاد کرده بود، خانواده ما مانند بسیاری از خانوادههای دیگر معتقد و مقید به فرامین اسلامی و مذهبی بودیم و بچههایمان را هم در همین محیط مذهبی خانواده بزرگ میکردیم.
از لحاظ مالی وضعیت چندان خوبی نداشتیم. رحیم از همان کودکی بچه زرنگ و باهوشی بود و مثل اکثر پسر بچهها به بازی فوتبال علاقه زیادی داشت و حتی بزرگتر که شد مدتی در تیم کوکاکولا بازی میکرد.
خاطرات، پدر شهید:
بچه خیلی باغیرتی بود و سعی میکرد در مخارج خانواده کمک حال من باشد. در دکه کوچکم که در مقابل مسجد غریبلر گذاشته بودم بیشتر جوانان برای خوردن باقلا به آنجا میآمدند و رحیم کمک ئست من بود. با درآمدی که به دست میآورد لوازم مدرسه خواهرانش را تهیه میکرد.
یک بار آمد گفت آقاجان! هر روز به من 5 تومان پول بده. دو هفتهای پول به او دادم تا اینکه آمد و گفت از فردا 10 تومان بوده. با خودم گفتم این پول را میخواهد چکار کند. فردا که پول را دادم و از خانه بیرون رفت، من هم دنبالش رفتم. دیدم به مسجد جامع رفت.
قبل از ورود به مسجد رفت نان و سیبزمینی داغ خرید و بین مردمی که در داخل مسجد جمع شده بودند و آماده تظاهرات میشدند تقسیم کرد. آنجا اعلامیههای حضرت امام(ره) را هم بین تظاهراتکنندگان پخش میکرد.
وصیتنامه شهید:
بسمالله الرحمن الرحیم
این وصیتنامه را در محرم 1357 مینویسم.
من رحیم حامدی فرزند مجید، متولد 1339 در این زمان که هر روز جوانان کشور ما برای برهم زدن کاخهای طاغوت به امر آیتالله خمینی در شهرها و روستاها به پا خاستهاند و من هم هر روز در این تظاهرات شرکت مینمایم و امیدوارم که شهادت نصیب من هم شود به خاطر اینکه شاید روزی شهید شوم. در چند سطر وصیت خود را مینویسم تا بعد از من این را بخوانند و به آن اگر لازم دانستند عمل کنند.
از مادرم میخواهم که مرا به خاطر زحمتهایی که متحمل شده است حلال کند و پس از شنیدن خبر مرگ من گریه و شیون سر ندهد، چون دشمنان خوشحال میشوند.
به پدرم وصیتی دارم، هر چند پس از مرگ من زندگی برای تو هم مشکل خواهد بود زیرا در مخارج خانه به تو کمک میکردم. من خواهشی دارم که ناراحت نباش زیرا روزیرسان خداوند بزرگ است و نهایت آرزویم این است که در راه فرمان خدا و برای پیروزی انقلاب به درجهی شهادت نائل آیم اگر تا زمان آمدن آیتالله خمینی زنده بودم با ماشین برای دیدار او خواهم رفت. اگر پول نداشتم با پای پیاده برای زیارت آقا خواهم رفت.
تا کنون زحمتهای فراوان باتومهای زیاد و گاز اشکآورهای زیادی تحمل کردم، از تو نیز میخواهم مرا حلال کنی.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته
انتهای پیام/