سرهنگ «کرم میررضایی» رزمنده دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در خرم آباد، اظهار داشت: در سال 1344 در شهرستان پلدختر به دنیا آمدم. در دوران جنگ تحمیلی جانشین گردان شهدا شهرستان پلدختر بودم و اکنون بازنشسته نیروی مسلح هستم و در عملیات های نصر 8، بیت المقدس 2، کربلای 5 و عملیات های بدر و خیبر حضور داشتم.
وی با بیان اینکه در گردان شهدای پلدختر حضور داشتم، افزود: با توجه به نیاز گردان به نیروهای متخصص در سال 67-66، شهید «حسین رضائی» و جمعی دیگر از همرزمان، معرفی شدند. خصوصیات مثبت رفتاری و اخلاقی شهید رضائی و همچنین تخصص کاری ایشان در زمینه مخابرات باعث شد تا وی به عنوان مسؤل مخابرات گردان منصوب شود.
میررضائی افزود: در تاریخ 1367/3/26، گردان شهدا در پادگان سد بوکان مستقر بود. صبح آن روز، پیک از طرف فرماندهی محترم لشگر به گردان مراجعه کرد. پیغامی با خود داشت که حاوی دستور فرماندهی لشگر با توجه به پیشروی های رژیم بعث عراق بود.
رزمنده دوران دفاع مقدس بیان کرد: شهید رضایی خواستار تجهیزات و اعزام گردان به منطقه ماووت (ارتفاعات قمیش) در غروب همان روز شد. گردان دستور را به جا آورد و سریعاً به خط و آماده حرکت شدند. ساعت 5 بعد از ظهر، گردان به قرارگاه تاکتیکی لشگر در گُلان (ماووت) رسید.
وی با اشاره به اینکه نیروها به سلاح و مهمات مجهز شدند و گردان به سمت ارتفاعات قمیش حرکت کرد، ادامه داد: آتش دشمن بسیار سنگین بود و بخاطر کمبود وقت برای حرکت گردان، مراسمات خداحافظی و حلالیت نیروهای گردان از همدیگر، در حین حرکت به منطقه قمیش انجام شد.
میرضایی خاطر نشان کرد: در بین مسیر، صحبتی که با شهید حسین رضائی داشتم، گفتند: شب گذشته خواب شهادتم را دیده ام و من در این عملیات شهید می شوم، یک نوار کاست از حاج صادق آهنگران روی ضبط ماشین هست که خیلی آن را دوست دارم. وصیتم به شما این است که بعد از شهادتم، این نوار کاست را ببری و در حجله ای که برایم برپا می کنند پخش کنی. بنده در جواب شهید، گفتم: حسین جان، مطمئن باش عملیات را با موفقیت به اتمام می رسانیم و صحیح و سالم باز خواهیم گشت.
وی در ادامه گفت: آن شب صبح شد، بعد از اذان صبح با آقای رضایی رفتیم حمام لشکر که کمی با مقرگردان فاصله داشت بعد از استحمام آمدیم کنار رودخانه، حسین گفت دیشب خواب دیدم خدا نوزاد پسری به من داده و مردم دسته دسته می آمدند منزل ما و من در صف ایستاده ام و به آنها خوشآمد میگویم این به این معناست که حتما شهید میشوم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس همچنین بیان کرد: زمان حرکت از گُلان، تقریباً ساعت 7 غروب تا ساعت7 صبح (حدود دوازده ساعت پیاده روی) که به ارتفاعات قمیش رسیدیم آتش دشمن لحظه ای فروکش نکرد و آنقدر سنگین بود که انگار روی زمین شخم زده، راه میرفتیم. شب بسیار سختی بود. شبی که از سختی آن، بوی رفتن خوبانی همچون شهید «حسین رضائی» و ماندن بدانی همچون ما، به مشام میرسید. در بین مسیر، سنگینیه آتش دشمن هر لحظه بیشتر میشد، در دامنه قمیش، مردان بی ادعائی همچون «دوستعلی کاکائی» و «حبیب کردعلیوند» که در ستون گردان بودند، به فیض شهادت نائل شدند.
وی تصریح کرد: با آتش باران سنگین دشمن، به سختی از دامنه قمیش به ارتفاع آن رسیدیم. به محلی که "احمد رومی" نام داشت. با یکی از همرزمان شهیدمان، به نام «قاسم مدهنی» که مسؤلیت محور را در آنجا بر عهده داشت و به اتفاق فرماندهی محترم گردان، در خصوص وضعیت منطقه (قمیش) به شور نشستیم و شهید قاسم گفتند، اگر بتوانید با آر پی جی، چند تا از دوشگاههای دشمن که جلوی گردان قرار دارند هدف قرار دهید، موفقتر خواهید بود و آتش نیروی پياده، روی شما کمترمیشود. این عمل، در دستور کار قرار گرفت ولی با توجه به آتش سنگین و نیروی بیشتر دشمن؛ خوبان گردان، یکی پس از دیگری به شهادت میرسيدند.
سرهنگ میرضایی افزود: شهید «حسین رضایی» که مسؤل مخابرات بودند، مرتباً با بی سیم با فرماندهی محترم لشگر درخصوص درخواست نیرو، مهمات و حمایت توپخانه تماس داشتند. ساعت، 12 ظهر بود که حدود 20 نفر از عزیزان، شهید شده بودند و مهمات رو به اتمام بود. نیروهای دشمن از فرصت استفاده کردند و به بالای ارتفاع قمیش رسيدند. بطوری که نبرد بین طرفین، تن به تن شده بود. از فرمانده گردان گرفته تا پیک و فرماندهان گروهانها، همگی شهید و زخمی شده بودند. به سمت شهید حسین رضایی که رفتم، او هم همانند دیگر همرزمان در حال نبرد تن به تن، با چند عراقی بود که تیر به گردنش اصابت کرد و به لقاءالله پیوست.
وی در پایان گفت: به انتقام شهید حسینها، ده ها عراقی، با نارنجک به درک واصل شدند. آسمان قمیش در 1367/3/27 برای گردان شهدا، خون گریه کرد و هوای قمیش برای بازماندگان گردان، تا ابد بوی یاران شهیدشان را میدهد.
انتهای پیام/