وصیتنامه شهید «احمد جولائیان»؛

ایمان و تکیه بر خداوند ما را پیروز می‌کند

شهید «احمد جولائیان» در قسمتی از وصیت‌نامه خود آورده است: ایمان و تکیه بر خداوند ما را پیروز و بهروز خواهد کرد.
کد خبر: ۴۰۲۳۴۷
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۱ - 22June 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از بوشهر، «احمد جولائیان» در تاریخ 1344/4/9 در روستای محرزی رودهله از توابع استان بوشهر دیده به جهان گشود و در 21 بهمن سال سال 1364 در اروندکنار در عملیات آزادسازی فاو به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

خاطره‌ای از توسل شهید «احمد جولائیان» به حضرت زهرا (س) در کتاب «مهر مادر» 

قبل از عملیات والفجر ۸ بود. همراه با احمد به شناسایی رفته بودیم. این آخرین شناسایی بود. باید تا عمق مواضع دشمن می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. درست در همان محوری که تا ساعاتی دیگر نیرو‌های ما از آن‌جا عملیات را آغاز می‌کردند.

نهر ابوعقاب پر از موانع بود. خیلی آهسته و آرام وارد نهر شدیم. به هر زحمتی بود از موانع عبور کردیم و جلو رفتیم. همه مواضع و سنگر‌های دشمن شناسایی شد. موقع برگشت عجله داشتیم که هرچه سریع‌تر به نیرو‌های خودی ملحق شویم. در راه برگشت در میان موانع مختلف از جمله سیم‌های خاردار، موانع خورشیدی و… گیر افتادیم! در میان موانع طوری گیر افتاده بودیم که نه راه پیش داشتیم نه راه پس.

از طرفی فاصله ما با سنگر‌های عراقی بسیار کم بود. هر لحظه ممکن بود نگهبان‌های عراقی متوجه حضور ما بشوند. در میان همه این مشکلات آب اروند نیز بالا آمد. تا مرگ فاصله چندانی نداشتیم، اما از همه بدتر این بود که ما اسیر دشمن شویم این اتفاق یعنی لو رفتن عملیات.

ایمان و تکیه بر خداوند ما را پیروز و بهروز خواهد کرد

در یک لحظه به دلم خطور کرد که به مادر رزمندگان حضرت زهرا (س) توسل پیدا کنم. لحظه‌ای بعد احساس کردم که راه برای من باز شده! من توانستم از میان موانع خارج شوم، اما وضعیت احمد خیلی بحرانی بود. او حسابی گیر افتاده بود. به رغم میل باطنی، اما به توصیه احمد، سریع به سمت نیرو‌ها برگشتم. ناراحت بودم. من نتوانستم هیچ کاری برای دوست عزیزم انجام دهم. من او را تنها میان دشمن گذاشته بودم.

احمد جولائیان اعزامی از بوشهر بود. از نیرو‌های زبده اطلاعات لشکر ۱۹ فجر بود. مدت‌ها با هم رفیق بودیم. سخت‌ترین دوره‌های غواصی را سپری کردیم. او مدت کوتاهی بود که نامزد کرده بود. برای همین خیلی سربه سر وی می‌گذاشتیم!

به سرعت در حال دویدن بودم. می‌خواستم سریع خودم را به نیرو‌های خودی برسانم. در این حال همه فکرم پیش احمد بود. یک باره احساس کردم که یکی از عراقی‌ها به دنبال من است! با خودم گفتم، «حتما احمد را گرفته‌اند و حالا دنبال من آمده‌اند.» سریع وارد آب شدم. خودم را مخفی کردم. وقتی او نزدیک شد کمی سرم را از آب بالا آوردم. در تاریکی شب نمی‌توانست من را ببیند؛ اما من او را خوب شناختم. خودش بود؛ احمد!

در مسیر برگشت وقتی از محدوده خطر دور شدیم به احمد گفتم، «چی شد؟! چطور نجات پیدا کردی؟» نمی‌توانست حرف بزند. اشک امانش نمی‌داد. دقایقی بعد، به من از نحوه نجات خودش این گونه گفت: «نمی‌دانم. هرچه تلاش کردم بی فایده بود. من نتوانستم از شر سیم‌های خاردار رها شوم. لحظه به لحظه وضعیت بدتر می‌شد. هرچه تکان می‌خوردم، توجه دشمن به سمت من بیشتر جلب می‌شد. از همه کس و همه جا ناامید شدم. به ائمه متوسل شدم. هر کاری می‌توانستم کردم، اما نشد.

یکباره یادم افتاد که ایام فاطمیه است. با تمام وجود از حضرت خواستم مرا یاری کند. نذر کردم. گریه کردم و… در همان موقع احساس کردم کسی از پشت لباس من را گرفت! او به راحتی من را از میان موانع بیرون کشید و به کنار اروند آورد! آن حالت را در هوشیاری کامل حس کردم.» احمد به اینجا که رسید از من خواست تا زنده است این ماجرا را نقل نکنم.

ساعاتی بعد به همراه نیرو‌های گردان‌های خط شکن راهی ساحل اروند شدیم. با گردان غواص به آن سوی آب رفتیم و منتظر شروع عملیات شدیم. لحظات بسیار سختی بود. اضطراب را در چهره همه نیرو‌ها می‌دیدیم. احمد آرام آرام ذکر می‌گفت.

لحظاتی بعد با دستور فرماندهی عملیات شروع شد. بچه‌های ما خیلی سریع سنگر‌های دشمن را از بین بردند و به سمت شهر فاو حرکت کردند. من به همراه دیگر نیرو‌های اطلاعات لشکر فجر در میان نخلستان‌ها بودیم. دژ اصلی عراقی‌ها را پیدا کردیم. ما توانستیم با پرتاب نارنجک از دشمن تلفات زیادی بگیریم. از اینکه توانسته بودیم کارمان را دقیق انجام دهیم خیلی خوشحال بودم.

در همین حال یکی از بچه‌های اطلاعات را دیدم. ظاهری گرفته داشت! وقتی از او علت گرفتاری‌اش را سوال کردم، بی مقدمه گفت، «احمد جولائیان. دلاور بوشهری اطلاعات، شهید شد».

ایمان و تکیه بر خداوند ما را پیروز و بهروز خواهد کرد

وصیتنامه شهید:

بسم رب الشهداء و الصدیقین

«وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه» (قرآن کریم)

ای مومنان با کافران جهاد کنید که در زمین دیگر فتنه و فسادی نماند و آئین همه دین خدا گردد چنانچه دست از کفر کشیدند خدا به اعمالشان بصیر و آگاه هست. (سوره انفال   آیه 38)

سلام مرا از راهی دور بپذیرید از دیاری که یادآور تجدید تاریخ اسلام است. از دیاری که صداهایی رعدآسا حکم فرماست و انسان را به یاد وحی و نزول آیه از جانب خدا می اندازد.

از دیار مظلومان و مستمندان که پابرهنگی عرب های مظلوم با آن چهره آفتاب خورده و قلب های پاک انسان را به یاد عرب های زمان حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) می اندازد.

از دیاری که نخل‌هایش مدینه را مانند و آبهایش دجله و فرات و وسعت زمین هایش صحرائی دیگر را نشان می دهد که خون هایشان در صحرای کربلای جاری است و رزمندگانش جنگجویان صدر اسلام را مانند که درخاک و خون می غلطیدند و پی در پی شعار لااله الا الله و الله و اکبر سر می‌دهند.

بدینوسیله به ملحدان درس می دهند که ایمان و تکیه بر خداوند ما را پیروز و بهروز خواهد نمود.

و ای ستمگران و ای ابرقدرت های شرق و غرب و ای کفار و منافقین مپندارید که ما مرده‌ایم بلکه ما زنده‌ایم و ناظر؛ چرا که در راه خدا قتال می‌کنیم و کشته می‌شویم.

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عندربهم یرزقون

مپندارید آنان که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند، بلکه آنان زنده‌اند و در نزد پروردگارشان از نعمت روزی می‌برند.

پدر و مادر عزیرم از اینکه به حکم وظیفه شرعی و دینی خود شما را تنها می‌گذارم مرا ببخشید؛ ولی بدانید که دین و آیین مقدس اسلام نیز تنها مانده و بر ما واجب است که آن را از غربت‌زدگی بدر آوریم و حمایتش کنیم.

شما بدانید که همواره آرزو داشتم چشمم به روی شما باشد، در نزد شما خانواده عزیزم زندگی کنم؛ اما دیدار پروردگار و در کنار او زندگی کردن مرا به خود مشغول داشت و همه چیز دنیا را فراموش کردم.

و امیدوارم روزی برسد که جامعه مسلمان جهان مستقلاً و بدون آنکه سلطه‌گری در بالای سرشان آقایی کند زندگی کنند و همه مردم مسلمان سایر نقاط جهان به حق خود برسند و ستمگران و زورگویان را سرجای خود بنشانند پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی را درجهان به اهتزاز در آورند.

و ای مادر و پدر عزیز و مهربانم اگر تمام درختان و قلم و تمام دریاها مرکب و تمام آسمان و زمین کاغذ و تمام فرشتگان نویسنده باشند به نظرم نمی‌توانند از خوبی های شما عزیزان را بنویسند؛ چون که شما زحمت زیاد برای من کشیده‌اید.

برای برادران و خواهرانم آرزوی موفقیت هر چه بیشتر از خداوند بزرگ خواستارم چون علاقه داشتم که در سپاه خدمت کنم و لباس سپاه را به تن کردم.

متعهد شدم که در قبالش ماموریتم را به نحو احسن به پایان برسانم و بعد از این مسئولیت را به دیگر برادران در سپاه می‌سپارم.

پدر و مادرم از دست دادن فرزند برای شما شاید تحملش دشوار باشد؛ ولی نه برای شما چون که شما می‌دانید فرزندتان در چه راهی قدم برداشته و شما این امانت را بطور صحیح تحویل صاحب اصلیش داده‌اید و این چیزی بوده که خود من عاشق آن یعنی شهادت بوده‌ام و صبر را پیشه کنید که خداوند با صابرین است.

برای اینجانب طلب مغفرت و دعا از طرف دوستان و آشنایان و اقوام کنید و شما عزیزان مرا ببخشید و حلالم کنید و برای من گناهکار دعای خیر کنید.

اگر جنازه ام بدستتان رسید در بهشت صادق به خاک بسپارید. ضمناً مقدار پولی که دارم در راه خیر به مصرف برسانید و به مردم اعلام کنید که بیایند و اگر طلب از من دارند بگیرند. خانواده عزیزم دلم می‌خواهد که بعد از من شما هم ادامه دهنده راهم باشید. امام را دعا کنید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها