به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، آنچه پیش روی شماست، تنها شمهای از فریاد بیصدای عزیزانی اسـت که سالیانی دراز، دم فروبستند و اینک از زبان یکی از همرزمانشان، بر سطور این مکتوب، نقش بسته است. دل گفتههایی کـه مکتـوب شـده است، حاصـل سی ساعت مصاحبـه بـا سـرهنگ بازنشسته، «جواد کمالی اردکانی»، مسـئول واحد اطلاعات عملیات تیپ مستقل الغدیـر یزد اسـت.
در مقدمه کتاب آمده است:
تاریخ ایران، بـا تمام رمزآلودگی و فراز و نشیبهایش، تجلیگاه حماسهآفرینی و جانبـازی رادمردانی است، کـه هـرگاه ناموس دین و وطن، نیازمند حضور آنان شده است، از گوشه و کنار این مرز و بوم، چون ستارگانی فروزان درخشیدهاند.
پارسایانی که در خشـوع عارفانهی خود، زیباترین دل گفتهها را، تنها بـرای یگانه معبود خویش سـرودهاند و در میدان کارزار، جز رضای محبوب و انجام تکلیـف، دغدغهی دیگری نداشتهاند.
بیتردید، هشت سال دفاع مقدس، یکی از جلوهگاههای بیبدیل جان فشانی و از خودگذشتگی فرزندان این آب وخاک اسـت که با بهرهگیری از سلاح ایمان و بـا نثـار جان شیرین خویـش، از حریم دیـن و ولایت و وطن، بیپـروا دفاع کردهاند، تا جایی کـه گروهی بـا پروبال خونیـن، سبک بال به اوج پرکشیده و شاهد وصال را در آغوش کـیدند، عـدهای نیز با بدنهای پاره پاره و بغضی فروخورده، مـدال پرافتخـار جانبـازی را به گردن آویختند و جمعی هـم ناباروانه، کنـج غربـت و رنج اسـارت را به جـان خریدند؛ و تـو چقـدر دلـت میگیرد وقتـی کـه میبینـی روزگار، بی رحمانه، آینـه را با تمـام زلالـی اش، محتـاج خاکسـتر میکند و غمـی نمناک بر وجودت مسـتولی میشـود، وقتـی کـه دریـای متلاطـم وجـود رزمنـدهای را بـا یـادآوری خاطرات گذشـته، از دیدگانش سـرازیر میبینی و جایی نیز به خاطر شـهادت مظلومانهی همرزمـان شـهیدش، غمگنانـه سـر به گریبان تفکر فـرو میکنـد: «افسـوس کـه ما لیاقت نداشتیم!» و تـو میمانی که چـه بگویی و چه بخواهـی؛ باز هم سکوت و سکوت!
آنچه پیش روی شماست، تنها شـمهای از فریاد بیصدای عزیزانی است که سـالیانی دراز، دم فروبستند و اینک از زبان یکی از همرزمانشان، بر سطور این مکتوب، نقش بسته است. دل گفتههایی کـه مکتـوب شـده اسـت، حاصـل سی ساعت مصاحبـه بـا سـرهنگ بازنشسـته، جواد کمالی اردکانی، مسـئول واحد اطلاعات عملیات تیپ مسـتقل الغدیر یزد اسـت.
متـن حاضـر، تنهـا، کارنامهی یـک رزمنـده، یـا عملکرد یک واحد نظامی نیسـت، بلکه واگویهای از تقابل غمها، شـادیها، اشکها، لبخندها، پیروزیها و ناکامیها و از همـه مهمتـر، حکایت دلدادگیهـا و دل بریدنهایی است که جزء جداییناپذیـر زندگـی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است.
بـرادر جـواد، ضمـن تقدیـر و تشکر از ادارهی کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، از اینکه پس از گذشت بیش از دو دهه از پایان جنگ به سراغش رفتهایم، ناخرسند است و اذعان میکند کـه در گذر زمان، گردوغبار فراموشی بر بسیاری از خاطرات نشسـته است و البته که حق با اوست؛ با این حال، هربار بــا رویی گشاده، مـا را در منزل خویـش پذیرفت و حتی در آن لحظاتی که با یـادآوری خاطرات همرزمان شهیدش اشک در چشمانش حلقه میزد، هیچگاه مــا را از لبخندهای خود محروم نساخت.
ایشان، در اکثر مـوارد، به گونهای در حال وهـوای آن روزها غرق میشد که گویا در کنار یاران سفرکردهاش خطرات و خاطـرات را بازگو میکند. جواد در اکثر مـوارد، رویدادها را از زبان «اول شخص جمـع» روایت میکند که این گویش، منبعث از لهجهی شیرین اردکانیست.
گرچه سعی بر آن بوده که در طول مصاحبه، سیر تاریخی وقایع را مدیریت کنیم، امـا در پارهای از موارد این مهم، محقق نشـد و به ناچار در تدوین محتوا، با حذف مطالب تکراری و جابه جایی برخی دیگر، سـعی کردهایم متنی روان و منطبق با سـیر شکلگیری رویدادها، تقدیم خوانندگان محترم نماییم؛ البته در ایـن بیـن، تمام اهتمام خود را به کار بسته تا لحن راوی نیـز حفظ شود. از دیگر مـواردی کـه در پردازش این سطور، درخـور توجه و دارای اهمیت است، راستی آزمایی و مستندسازی رخدادهاست که با همکاری روای و به همت و دقت نظـر برادر بزرگوار، سید محمدرضا صدرالسـاداتی، محقق شـد.
در پایان خاشعانه، پیشانی عبودیت را به درگاه خالق هستی بخش میسایم کـه توفیق نـگارش این سـطور را به بنـدهی بیمقدار خویـش ارزانی داشت و از ادارهی کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد، به خصوص برادر ارجمند، سـید محمدرضا صدرالساداتی، که با حوصله و متانت خویش، زمینهی پدیدارشـدن ایـن اثر را فراهم نمودند، صمیمانه تشکر میکنم.
انتهای پیام/