به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس صفحاتی از کتاب زندگی شهید «اصغر اسحاقی» از شهدای آمل را ورق میزنیم.
زندگینامه شهید:
زندگینامه شهید «اصغر اسحاقی» نخستین ثمره زندگی «ابراهیم و صفیه» بود كه در تیر 1339، در روستای «اجباركلا» از توابع دشتسر آمل چشم به هستی گشود؛ كودكی كه با عرق جبین پدری كشاورز، و در دامان پرعاطفه مادری مهربان پرورش یافت.
«اصغر» بعد از طی دوره ابتدائی در اجباركلا، راهی مدرسه راهنمایی همین روستا شد؛ اما دانشآموز پایه دوم این مقطع بود كه به دلیل مشكلات اقتصادی آن زمان، ترك تحصیل كرد. اگرچه بعد از عزیمت به جبهه، دو سال آخر راهنمایی را در مجتمع آموزشی «شهید مجتهدی» مریوان سپری كرد.
در بیان خصوصیات اخلاقی اصغر، همینبس كه فردی مؤدب و خوشرو، و در خلق نیكو زبانزد خاص و عام بود. در همهحال به پدر و مادرش احترام میگذاشت.
برادر شهید:
«علی» میگوید: در احترام به پدر و مادر، بسیار سفارش میکرد و میگفت: مهمترین وظیفه فرزند در قبال پدر و مادر، احترام به آنهاست. برادرم پس از سربازی، دچار تحول عظیمی شد. او سال 59، پس از پایان آموزشی به کردستان رفت و چهارده ماه در کردستان خدمت کرد.»
اصغر بعد از اتمام دوره سربازی در قزوین، راهی جبهه كردستان شد و با پوشیدن جامه پاسداری، از سال 1361 الی 1368، چندین بار در مناطق نبرد بهسر برد. جانشین گروهان و مسئول سازماندهی، از جمله خدمات ارزنده اصغر بهشمار میرود.
همسر شهید:
«زهرا اسحاقی» میگوید: «آنقدر به مسائل دینی اهمیت میداد که پس از پایان کار ساختمان، برای محاسبه خمس خود، یک روحانی را به منزل آورد. روحانی از او پرسید: آیا پولی پسانداز داری؟ گفت: نه! روحانی پرسید: از وسائل منزل، کدام را خودت خریدی؟ گفت: هیچکدام! همه جهاز زن من هست. روحانی با لبخند گفت: تو که چیزی برای حساب نداری و خمسی بدهکار نیستی. یادم میآید وقتی هوا بارانی میشد و آسمان میغرید، دست به دعا میشد. میگفتم: الان چه وقت راز و نیاز هست؟! میگفت: الان درهای آسمان باز هست و دعاها زودتر مستجاب میشود. همیشه میگفت: گلوله صدام در جبهه مرا نمیکشد. همینطور هم شد؛ شوهرم به دست منافقین به شهادت رسید.»
اصغر كه سابقه عارضه شیمیائی را در 22/12/1367 در جزیره امالرصاص داشت، سرانجام در 16/6/1368، طی درگیری با ضدّ انقلاب در «گله» مریوان، به جمع همسنگران شهیدش پیوست. پیكر پاكش نیز با بدرقه همسرش، و یادگارانش «طیبه، هادی و علی»، در زادگاهش به خاك سپرده شد.
وصیتنامه شهید:
بسم رب شهدا و الصدقین
الَّذینَ آمَنوا و هاجَروا وَ جاهَدوا فی سَبیلِالله بِاموالُهُم وَ أَنْفَسُهُم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَاللهَ وَ اولئِكَ هُمَ الفائِزون (سوره توبه/ آیه 20)
آنان كه ایمان آوردند و از وطن خویش هجرت گزیدند و در راه خدا با مال و جان خویش جهاد كردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
به نام یكتا معبودی كه تنها او بخشنده و مهربان است برای تمامی بندگاناش ولی مهربان فقط برای مؤمنین و مخلصین و صالحین. أشهد أن لا اله الّا الله شهادت میدهم كه نیست خدایی جز او و یكتایی بیهمتا است. أشهد أن محمد (ص) رسول الله و شهادت میدهم كه محمد (ص) فرستاده خداست و خاتمالانبیاست أشهد أن علی ولیالله شهادت میدهم علی (ع) نایب و خلیفه بر حق مسلمین بعد از پیامبر اكرم (ص) میباشد.
اینجانب اصغر اسحاقی فرزند ابراهیم شماره شناسنامه 910 تاریخ تولد 1339 محل تولد اجواركلا وصیت نامهام را آغاز میكنم. آنچه را كه مینویسم حضور قلبی دارم.
بله برادران و خواهران مرگ دیر یا زود به سراغ همه میآید ولی چه بهتر است كه این مرگ شهادت در راه خدا باشد آنقدر لذتبخش است در راه خدا قدم نهادن ولی دید وسیع میخواهد و شهادت در راه خدا آنقدر لذت دارد كه دوست دارم حركات و سكنات و حرف زدن ما و سكوتها و چشم زدنها و حتی نفس كشیدن چون در صراط او هستیم، به خاطر او كار میكنم، برای او باشد.
ای خدای بزرگ! تو خود شاهد باش كه فقط جهت رضای تو در این راه قدم نهادهام و غیر آن هیچ چیز موجب آمدن من در جبهه نشده و جهت یاری دین تو دست از همه چیز شستهام و به سرزمین خون و حماسه شتافتهام. و شما ای امت مسلمان كه در شبهای احیای ماه مبارك رمضان تا نصف شب قرآن به سر میگذاشته و یك یاالله میگفتند و در ماه محرم به سر و سینه خود میزدید و حسین حسین میگفتند و آرزو میكردید كه در ركاب حسین علیهالسلام بودید و از اسلام دفاع میكردید ولی الان همان صحنه تكرار شد چه شده است شما از جا تكان نمیخورید. اكنون موقع آن رسیده است كه لباس محبت دنیا را از تن بیرون كنید و لباس رزم بپوشید كه دنیا پلی است جهت رسیدن به آخرت.
و چند گفتوگویی با شما ای پدر عزیز دارم. از شما خیلی عذر میخواهم كه در انجام وظایف فرزندی كوتاهی كردم شما به بزرگواری خودتان ببخشید. پدر جان! اگر شهادت نصیب من حقیر شد كه میدانم این فیض شهادت عظیم نصیب من گنهكار نمیشود و اگر شد، منت روی كسی نگذار. من به عقیده خودم به جبهه رفتم و هیچ كس و هیچ كس بر بنده تحمیل نكرد.
و شما ای مادر دلسوز و مهربانم! روزی كه میخواستم به جبهه بیایم با شما خداحافظی كردم یعنی خداحافظ برای رفتن به آغوش معشوق و رفتن به آستانه كردگار یكتا. مادر جان میدانم طاقت نداری و تقاضای این حقیر این است كه در برابر امر الهی مستحكم و مثل كوه استوار باش.
و چند كلمه با شما ای همسر عزیزم. از شما معذرت میخواهم كه شوهر خوبی برایت نبودم. یك عمر با من سر كردی و به خاطر خدا از من گذشتی و خدا را گواه میگیرم همیشه برای آمدن من به جبهه هیچگونه مخالفت نكردی. إنشاالله خداوند متعال به شما اجر فراوان عنایت فرماید و هر چه میتوانید صبر پیشه كن كه خدا با صابران است.
و شما ای دو فرزند عزیزم، طیبه خانم و هادی جانم! میدانم برای شما سخت میگذرد ولی چاره چیست هدف مقصدتر از همه چیز است هر چه میتوانید درس بخوانید و باسواد شوید و در خط امام باشید و شما را به خدا میسپارم.
و شما ای برادران و خواهرانام! سعی كنید همیشه از خط امام پشتیبانی كنید و نمازتان را ترك نكنید. ای خواهرانام! مبادا حجاب از سرتان كنار رود. بیحجابی همانا پایمال شدن خون شهداست.
اما سخنی چند با شما برادران پایگاه محل. آری برادران بسیجی! رسالت سنگین دارید و باید این رسالت را تا به آخر با سرافرازی به دوش گیرید و افتخار كنید كه سرباز امام زمان (عج) هستید و قداست شما به جایی رسیده است كه توفیق سربازی امام عصر را هم دارا شدید. و به خدا برادان همیشه سعی كنید در قبال مسوولیت خودتان متعهد باشید و مسوولیتپذیر و اطاعت از مسوول و فرماندهی داشته باشید كه خود این عبادت است. در اینجا یادآوری میكنم به جمله امام كه در رابطه با شما بسیجیان فرمود: «بسیج درخت طیبهای است كه از خاك و خون گرم جبههها روییده است».
ای كسانی كه با نام مسلمانی بودن، برادران بسیج را مورد حملات تبلیغاتی خود قرار میدهد چرا اینها برای دفاع از اسلام و انقلاب در سرمای بیش از حد كردستان مظلوم و در گرمای بیش از 45 درجه خوزستان از همه چیز خود میگذرد و شما در خانه خود پیش زن و بچهها به این برادران مخلص نیشخند میزنید اگر قابل هدایت هستید خدا شما را هدایت كند و گرنه نابودتان كند و سفارش من این است كه هر كس به راه من ایمان دارد سلاح به دست گیرد و به میدان مبارزه و جهاد با كفر بشتابد.
و از شما میخواهم آن چه را كه خواست خداست در مراسم من برگزار شود و تمام كارهای تبلیغاتی را باید برادران پایگاه انجام دهند و گرنه رضایت ندارم. من را در قبرستان اجواركلا پیش همرزمانم به خاك بسپارید. و با چند كلمه دعا وصیتنامه را به اتمام میرسانم. خدایا رزمندگان اسلام را هر چه زودتر پیروزشان بگردان.
خداوندا امام امت این پیر نستوه را در پناه خودت محفوظ بدار.
خداوندا شهدای ما را با شهدای كربلا محشور بگردان.
بار الها صبر در دل خانوادههای شهدا قرار بده. بار الها علی (ع) و یازده فرزندش را شفیع ما قرار بده، بار الها تمام كسانی را كه بر علیه كفر در سراسر گیتی میجنگند. خداوندا پیروزشان گردان. بار الها ما را بیامرز.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته.
انتهای پیام/