آزاده سرافراز گردان «کمیل» در خاطره‌ای تشریح کرد؛

ضدعفونی‌کننده و بی‌هوش‌کننده ابتکاری «ماشاءالله» در دوران اسارت

«محمود آقاکثیری» از آزادگان دوران دفاع مقدس با بیان خاطره‌ای گفت: «از بی‌حس‌کننده و ضدعفونی‌کننده خبری نبود؛ «ماشاءالله» به‌جای محلول ضدعفونی‌کننده و شست‌وشو، می‌خواست از محلول غلیظ آب‌نمک و به‌جای بی‌حس‌کننده هم می‌خواست از یک تیم نسبتا قوی سه‌نفره زورگیر استفاده کند!».
کد خبر: ۴۰۴۸۴۰
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۵ - 08July 2020

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، امتحان اسارت، آسان‌تر از شهادت نیست؛ آن همه سختی‌هایی رزمندگان در اردوگاه‌ها متحمل شدند، بی‌شک موجب شد تا خیلی از آن‌ها زیر شکنجه‌های بی‌رحمانه بعثی‌ها و شرایط سختی که داشتند، بار‌ها شهید شده و دوباره زنده شوند.

«محمود آقاکثیری» آزاده سرافراز گردان «کمیل» لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) است که درباره روزگار‌های سخت اسارت و کوتاهی بعثی‌ها برای درمان اسرای مجروح ایرانی، خاطره‌ای را نقل کرده است که در ادامه آن را می‌خوانید:

با گذشت چند ماه از اسارت، به‌علت بی‌توجهی عراقی‌ها به وضعیت مجروحان و با توجه به نبود امکانات بهداشتی و دارویی، مشکلات پزشکی آن‌هایی که ترکش در بدن‌شان داشتتند به‌علت بروز عفونت و تب و لرز شدید، وخیم و بحرانی شد. حداکثر کاری که عراقی‌ها برای رسیدگی به حال بیماران و مجروحان می‌کردند، این بود در یک آسایشگاه ۱۵۰ نفره، فقط سه نفر در روز حق داشتند که توسط دکتر در درمانگاه اردوگاه ویزیت شوند؛ اما دکتر‌ها هم که از بین اسرای ایرانی اردوگاه بودند، امکانات درمانی خاصی نداشتند؛ بنابراین حداکثر کاری که می‌کردند، دادن یک‌سری دارو نظیر کپسول و آمپول آنتی‌بیوتیک یا سرم و پماد «تتراسایکلین» و «جنتامایسین» و قرص اسهال و یا درد معده بود. اگر هم بیمار شانس داشت و حالش خیلی خراب بود، شربت «ب کمپلکس» و «مولتی‌ ویتامین» بود. امکان اعزام به بیمارستان و عمل جراحی برای خارج کردن ترکش هم نبود. البته برای‌شان مهم هم نبود که مجروح‌ها چه حالی دارند. از طرفی تعداد مجروح‌ها هم زیاد بود. به‌طوری‌که امکان نداشت دکتر‌ها بتوانند همه‌شان را ویزیت کنند یا دارو بدهند.

به‌علت همکاری نکردن عراقی‌ها امکان این هم نبود که بشود مجروح‌ها را به خارج از اردوگاه اعزام کرد؛ مثلاً به بیمارستان «الرشید» بغداد برای جراحی و خارج کردن ترکش از بدن‌شان. به‌همین دلیل، اوضاع و احوال مجروح‌هایی که ترکش در بدن‌شان بود، روزبه‌روز بدتر می‌شد و این باعث شده بود که هم خودشان و هم دیگران نگران و به فکر راه چاره باشند.

در چنین شرایطی یک امدادگر بسیجی به نام «ماشاءالله ارشادمنش» که نگران حال مجروح‌ها بود، به فکر افتاد که یک کاری برای نجات جان مجروح‌های بد حال کند. ماشاءالله یک امدادگر معمولی که فقط دوره امدادگری دیده باشه، نبود؛ زیرا از دوران دبیرستان در قالب طرح کاد (کار دانش) در بیمارستان ۱۷ شهریور تهران واقع در خیابان دماوند حضور داشت و به‌خاطر علاقه وافر به رشته پزشکی، با پشتکار عجیبی، حتی بعد از تعطیلی از مدرسه نیز به بخش اورژانس این بیمارستان می‌رفت و تا ساعات آخر شب تا جایی که ممکن بود، در بیمارستان می‌ماند.

وی به‌عنوان دستیار پرستاران و پزشک‌ها در اورژانس ضمن آشنایی با اصول اولیه علوم پزشکی و آناتومی بدن انسان و اصول کار پزشکی، در امر مداوای بیماران نیز مشارکت می‌کرد. ماشاءالله بعد‌ها به‌خاطر علاقه برای یادگیری بیشتر و همچنین نشان دادن لیاقت و توانایی‌های خود، حتی به داخل اتاق عمل هم راه یافت. در این‌جا بود که وی توانست با توجه به روحیه داوطلب شدن برای کار‌های سخت و روحیه بسیجی خود، اعتماد کادر درمانی را برای آموزش و فراگیری شیوه‌های نوین درمان بیماران یاد بگیرد.

وی کار‌هایی نظیر بخیه زدن و پانسمان استریل بیماران حادثه‌دیده را به‌خوبی فرا گرفته بود. ماشاءالله همچنین بعد از چند سال کار کردن در بیمارستان، برای آشنایی بیشتر با موارد کاربرد دارو‌ها و شیوه نسخه‌نویسی و نسخه‌خوانی، مدتی را در یک داروخانه مشغول بکار شد و سرانجام با چنین پشتوانه علمی و عملی، در عرصه پزشکی داوطلبانه به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شده بود.

ماشاءالله در تاریخ ۲۵ خرداد سال ۶۷ در عملیات «بیت‌المقدس ۷» در گردان «جعفر طیار» و بعد از مجروح شدن فرمانده خود «سید محمود حسینی»، کار درمانی وی را در خط مقدم به نحو احسن انجام داد و با اقدامات ضروری نظیر دادن دارو و زدن سرم به وی، موجب بهبود حال فرمانده خود شد.

سرانجام وی به اسارات در آمد و از همان ساعات اولیه پس از اسارت نیز کار درمانی اسرای مجروح را برعهده گرفت. به‌طوری‌که در زندان «الرشید» بغداد کار استریل و شستشوی زخم مجروحان را با وجود نبود امکانات اولیه، با آب و صابون شروع کرد. بعد‌ها نیز در قسمت یک اردوگاه ۱۲ به علت وخامت حال مجروح‌ها، ماشاءلله به‌دنبال راه چاره‌ای برای نجات حال مجروح‌هایی بود که ترکش در بدن داشتند؛ بنابراین با توجه به اینکه بعد از گذشت چند ماه از اسارت ابتکار بچه‌ها برای ساخت یک‌سری لوازم اولیه شروع شده بود، می‌خواست با استفاده از این وسایل و امکانات ساده، کار درمانی مجروح‌ها را خودش به‌عهده بگیرد. وسایلی که ماشاءالله به آن‌ها نیاز داشت شامل حداقل ۶ وسیله بود؛ اول داروی شست‌وشو، دوم تیغ جراحی، سوم نخ بخیه، چهارم سوزن بخیه، پنجم گاز استریل و ششم داروی بی‌حس کننده؛ اما از این‌ها سوزن را بچه‌ها قبلا با استفاده از سیم‌خاردار درست کرده بودند. به جای نخ بخیه هم می‌خواست از الیاف گونی برنج استفاده کند و به جای ابزاری که بشود با آن‌ها ترکش‌ها را از بدن مجروح‌ها بیرون کشید؛ ناخن‌گیر یکی از بچه‌ها که در ازای ساختن و دادن کار دستی خودش به یکی از نگهبانان‌ها ازش ناخن‌گیر گرفته بود استفاده کند؛ اما از داروی بی‌حس‌کننده و ضدعفونی‌کننده خبری نبود. ماشاءالله به جای محلول ضدعفونی‌کننده و شست‌وشو از محلول غلیظ آب‌نمک می‌خواست استفاده کند.

در نبود داروی بی‌حس‌کننده هم ماشاءالله می‌خواست از یک تیم نسبتا قوی سه نفره زورگیر استفاده کند که در واقع مجروح را هنگام عمل به زور بگیرند تا تکان نخورد و کار خارج کردن ترکش و بخیه زدن با دقت پیش ببرد.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار