به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، روز بیستم ذیالحجه مصادف است یا ولادت با سعادت حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام. مولودی که همه مسلمانان ایشان را به نام بابالحوائج میشناسند.
امامت آن حضرت به نص شریف حضرت رسول اکرم (ع) اثبات شده است و هر یک از امامان به امامت ایشان وصیت کردهاند. امام موسی کاظم سالهای زیادی از عمر مبارک خود را در زندانهای هارون عباسی گذراند و دائما از آل عباس که دشمانان اهل بیت (ع) بیت بودند آزار میدید اما هیچگاه زبان به نفرین دشمنان خود بازنکرد و به این سبب به «کاظم» ملقب شد.
در روز میلاد با سعادت امام موسی کاظم (ع) شرح ولادت آن ضرت را به روایت شیخ عباس قمی از کتاب منتهیالآمال میخوانید:
حجت هفتم خدا
«ولادت با سعادت آن حضرت در سنه صد وبيست و هشت در ابواء مابين مكه ومدينه واقع شده، اسم شريف آن حضرت موسى و كنيت مشهورش ابوالحسن و ابوابراهيم، و القاب آن جناب: كاظم و صابر و صالح و امين است و لقب مشهورش همان كاظم است يعنى خاموش و فرو برنده خشم چه آن حضرت از دست دشمنان كشيد آنچه كشيد و بر ايشان نفرين نكرد، حتى آنكه در ايام حبس مكرر در كمين در آمدند واز آن حضرت يك كلمه سخن خشم آميز نشنيدند. ابن اثير كه از متعصبان اهل سنت است گفته:
آن حضرت را كاظم لقب دادند به جهت آنكه احسان مىكرد با هركس كه با او بدى مىكرد و اين عادت او بود هميشه ولكن اصحابش به جهت تقيه گاهى از آن جناب به (عبد صالح) و گاهى به (فقيه) و (عالم) و غير آن تعبير مىكردند، و در ميان مردم به (باب الحوائج) معروف است و توسل به آن حضرت براى شفاء امراض و بيماريها و رفع امراض ظاهرى و باطنى و دردهاى اعضاء خصوصا درد چشم مجرب است.
نقش خاتم آن حضرت «حَسْبِىَ اللّهُ» و به روايت ديگر «اَلْمُلْكُ للّهِ وَحْدَهُ» بوده. والده آن حضرت عليا مخدره حميده مصفاة است كه از اشراف اعاظم بوده. حضرت صادق عليه السلام فرموده كه حميده تصفيه شده از چركى مانند شمش طلا، پيوسته ملائكه او را حراست و پاسبانى مى نمودند تا رسيد به من به سبب آن كرامتى كه از حق تعالى است براى من و حجت بعد از من.
شيخ كلينى و قطب راوندى و ديگران روايت كردهاند كه ابن عكاشه اسدى به خدمت حضرت امام محمدباقر عليهالسلام آمد و حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام در خدمت آن حضرت ايستاده بود حضرت او را اعزاز و اكرام نمود و انگورى براى اوطلبيد در اثناى سخن ابن عكاشه عرض كرد كه يا بن رسول اللّه (ص) چرا جعفر را تزويج نمىنمايى به حد تزويج رسيده است؟
و هميان زرى نزد حضرت گذاشته بود، حضرت فرمود كه در اين زودى برده فروشى از اهل بربر خواهد آمد و در خانه ميمون فرود خواهد آمد و به اين زر از براى اوكنيزى خواهد خريد. راوى گفت: بعد از چند روز ديگر به خدمت آن حضرت رفتم، فرمود كه مى خواهيد شما را خبر دهم از آن برده فروشى كه من گفتم براى جعفر از او كنيز خواهم خريد، اكنون آمده است برويد و به اين هميان از او كنيزى بخريد.
چون به نزد آن برده فروشى رفتيم، گفت: كنيزانى كه داشتم همه را فروختهام و نمانده است نزد من مگر دوكنيز، يكى از ديگرى بهتر است گفتيم بيرون آور ايشان را تا ببينيم، چون ايشان را بيرون آورد گفتيم: آن جاريه كه نيكوتر است به چند مى فروشى؟
گفت: قيمت آخرش هفتاد دينار است.
گفتيم: احسان كن و از قيمت چيزى كم كن.
گفت: هيچ كم نمىكنم.
ما گفتيم به آنچه در اين كيسه است ما مىخريم. مرد ريش سفيدى نزد او بود گفت بگشاييد مهر او را و بشماريد. نخاس گفت: بیهوده نگشاييد كه اگر يك حبه از هفتاد دينار كمتر است نمىفروشم.
آن مرد پير گفت: بگشاييد و بشماريد!
چون شمرديم هفتاد دينار بود نه زياد ونه كم!
پس آن جاريه را گرفتيم و به خدمت حضرت آورديم و حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نزد آن حضرت ايستاده بود و آنچه گذشته بود به خدمت آن حضرت عرض كرديم، حضرت ما را حمد كرد و از جاريه سؤ ال نمود كه چه نام دارى؟
گفت: حميده نام دارم.
حضرت فرمود كه پسنديده اى در دنيا و ستايش كرده خواهى بود در آخرت.
و روایت شده در سالى كه حضرت امام موسى عليه السلام متولد شد من در خدمت حضرت صادق عليه السلام به سفر حج رفتم، چون به منزل (ابواء) رسيديم حضرت براى ما چاشت طلبيد و بسيار و نيكو آوردند، در اثناى طعام خوردن پيكى از جانب حميده به خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد كه حميده مىگويد اثر وضع حمل در من ظاهر شده است و فرموده بودى كه چون اثر ظاهر شود تو را خبر كنم كه اين فرزند مثل فرزندان ديگر نيست.
پس حضرت شاد و خوشحال برخاست و متوجه خيمه حرم شد و بعد از اندك زمانى معاودت نمود شكفته و خندان و دل تو را شادان بدارد و حال حميده چگونه شده؟
حضرت فرمود كه حق تعالى پسرى به من عطا كرد كه بهترين خلق خدا است و حميده مرا به امرى خبر داد از او كه من از او مطلعتر بودم به آن.
شيخ مفيد روايت كرده از يعقوب سراج كه گفت: داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ديدم ايستاده نزديك سر پسرش ابوالحسن موسى عليه السلام و او را در گهواره است پس با اوراز گفت: زمان طولانى، من نشستم تا فارغ شد پس برخاستم به سوى آن حضرت، حضرت فرمود: برو نزديك مولاى خود و سلام كن بر او، من نزديك ابوالحسن موسى عليه السلام شدم و بر اوسلام كردم، آن حضرت به زبان فصيح سلام مرا جواب داد و آنگاه فرمود:
برو تغيير بده اسم دخترت را كه ديروز نام اونهادهاى زيرا او اسمى است كه حق تعالى مبغوض دارد آن را. يعقوب گفت كه حق تعالى به من دخترى كرامت فرموده بود و من او را حميراء نام گذاشته بودم، حضرت صادق عليه السلام فرمود: اِنْتَهِ اِلى اَمْرِهِ تُرْشَدْ؛ يعنى اطاعت كن امر مولاى خود را تا رشد، يعنى راه راست نصيب توشود. پس من تغيير دادم اسم دخترم را.
حضرت امام موسى عليه السلام عابدترين اهل زمان خود و افقه از همه و سخىتر وگرامىتر بود. شبها براى نوافل شب بر مىخاست و پيوسته نماز مىگذاشت تا نماز صبح و چون فرض صبح را ادا مىكرد تعقيب مىخواند تا طلوع آفتاب سپس براى خدا سجده مىكرد و پيوسته در سجود و تحميد بود و سر بر نمىداشت تا نزديك زوال و اين دعا را بسيار مىگفت:
«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ الرّاحَةَ عِنْدَ الْمُوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِساب» و مكرر این دعا را میخواند.
چندان گريه مىكرد از خوف خدا كه محاسنش از اشك چشمشتر مىشد. و از همه مردم صله و احسانش نسبت به اهل و ارحامش بيشتر بود و پرستارى مىكرد فقراء مدينه را. شبها زنبيلى از آرد و خرما بر دوش میگرفت و مى برد براى فقرا و آنها نمىدانستند كه از چه جهت است اين.»
منبع منتهیالآمال
انتهای پیام/ 161