به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، کتاب «مهمانکُشی» نوشته رسول حسنی ولاشجردی به تازگی توسط نشر «آفرینندگان» منتشر شد.
این کتاب دربرگیرنده مقتل حضرت مسلم بن عقیل (ع) است که براساس اسناد و منابع موثق و معتبر در 96 صفحه به نگارش درآمده است. «مهمانکُشی» اولین جلد از مجموعه «سوگنامه» است. مجموعه «سوگنامه» در سه جلد با محوریت حوادث قبل از عاشورا (مهمانکشی)، حوادث عاشورا (سلیمان کربلا) و وقایع بعد از عاشورا (قافله سالار) تنظیم شده است که هم اکنون جلد نخست آن منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب «مهمانکُشی»:
چون مسلم بن عقیل شهید شد، عبیدالله بن زیاد تصمیم به قتل هانی بن عروه گرفت پس محمد ابن اشعث به عبیدالله بن زیاد گفت: «تو میدانی عزت و منزلت هانی در قبیله مذحج و شرافت و رفعت او را در عشیرهاش، قوم و قبیله او فهمیدهاند که من او را بهسوی تو آوردهام. استدعا دارم از او بگذری و او را به من ببخشی.»
هرچه محمد بن اشعث و ديگران هانی بن عروه را شفاعت كردند سودی نبخشيد. پس عبیدالله بن زياد فرمان داد هانى بن عروه را به بازار گوسفند فروشان ببرند و گردن بزنند.
پس هانى بن عروه را كتف بسته از دارالاماره بيرون آوردند و او فرياد برمیداشت: «کجا هستند مردم مذحج، کجا هستند طایفه من و کجایند خویشان من؟»
چندانکه فریاد مىزد و مشايخ قبایل را به نام ياد مىكرد و وا مذحجاه مىگفت هیچکس او را پاسخ نداد لاجرم دست خود را از بند رهایى داد و گفت: «آيا عمودى يا كاردى يا سنگى يا استخوانى نيست كه من با آن از خود دفاع كنم.»
یاران عبیدالله بن زياد بهسوی او دويدند و او را فروگرفتند و سخت ببستند و گفتند: «گردن بكش.» هانی بن عروه گفت: «من سخاوتمند نیستم تا سر خود را به دشمنم عطا کنم.» پس یکی از غلامان عبیدالله بن زياد که رشيد تركى نام داشت، ضربتى بر هانی بن عروه زد که در او اثر نكرد. هانى بن عروه گفت: «اِنّا لِلِّه وَانّااِلَيْه راجعُون، خداوندا! مرا ببر بهسوی رحمت و خشنودى خود.»
رشید ترکی ضربتى ديگر زد و هانی بن عروه به شهادت رسید. چون مسلم بن عقیل و هانى بن عروه كشته شدند، به فرمان عبیدالله ابن زياد، عبدالاعلى كلبى و كثير بن شهاب و عماره بن صلخت ازدى را كه از یاران مسلم بودند و حصین بن نمیر آنها را اسیر کرده بود، شهید کردند.
پس عبیدالله بن زياد امر كرد تا اراذل کوفه تن مسلم بن عقیل و هانى بن عروه را طنابپیچ کردند و در كوچه و بازار بگردانيدند و در محله گوسفند فروشان به دار کشیدند.
چون قبيله مذحج چنين ديدند، قیام کردند سه روز جنگ کردند تا بر یاران عبیدالله ابن زیاد غالب شدند و پیکرهای مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را از دست آنان گرفته غسل دادند و کفن کردند و نماز خواندند و در مسجد کوفه دفن کردند.
بعد از آن عبیدالله بن زياد سر مسلم و هانی را به شام نزد یزید فرستاد و همراه سرها نامهای بدین مضمون نوشت: «ستایش خداوند را که حق امیرالمؤمنین را گرفت و دشمنانش را کشت؛ اما بعد مسلم بن عقیل به خانه هانی بن عروه پناه برد و من بر آن خانه جاسوسانی گماردم و با فریب و حیله آنها را از خانه بیرون آوردم و با قدرتی که خداوند به من داد آنها را کشتم. اینک سر آن دو را برای تو فرستادم، هانی بن ابیحیه وداعی و زبیر بن اروح تمیمی از علاقهمندان دولت تو هستند، همراه سرها به خدمت میرسند. امیرالمؤمنین آنچه در کوفه واقع شد را از آن دو بپرسد زیرا آنها از اوضاع کاملاً آگاه و در گفتار خود راستگویند.»
چون نامه و سرها به يزيد رسيد شاد شد و امر كرد تا سر مسلم بن عقیل و هانى بن عروه را بر دروازه دمشق بیاویزند. یزید جواب نامه عبيدالله بن زیاد را بدین مضمون پاسخ داد:
«بهدرستی که تو آنچه در قلب من بود و میخواستم به عمل آوردی و کفایت نمودی و ظن و گمانی که در حق تو داشتم محکم کردی. فرستادههای تو را خواستم و با آنها خلوت کردم و از احوال کوفه پرسیدم. همهچیز را چنانکه تو مرقوم کردی یافتم. به من خبر رسیده که حسین بن علی بهسوی عراق حرکت کرده است. اینک نگهبانان و مأمورانی در اطراف بگمار و با ظن و تهمت هر کس را صلاح دیدی توقیف کن. اکنون شهر و مرکز حکومت تو گرفتار حسین بن علی شده و حوزه مأموریت تو دستخوش انقلاب است و هیچکدام از والیان حکومت گرفتاری تو را ندارند اینک بدان یا باید آزاد زندگی کنی و یا مانند بردگان اسیر شوی.»
انتهای پیام/ 121