چهل‌سالگی سرو/ برادر سردار شهید «علی کفایی‌شیرمنش» در گفت‌وگو با دفاع‌‍رس:

قفل معبری که با شهادت فرمانده تخریب باز شد

عملیات والفجر یک، علی کفایی فرمانده گردان النصر با جانفشانی خود معبر را شکست تا رزمنده‌ها بتوانند به قلب دشمن بزنند.
کد خبر: ۴۱۲۸۹۶
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۴:۲۵ - 28August 2020

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، علی کفایی‌شیرمنش خالق یکی از بی‌نظیرترین صحنه‌های دفاع مقدس در بین نیرو‌های تخریبچی است، شاید بیش از هرکس دیگری این همرزمان علی در یگان تخریب باشند که او را بشناسند، چرا که علی کمتر صحبت می‌کرد و از وقتی خودش را شناخته بود در حال فعالیت در صحنه انقلاب و سربازی برای اسلام بود.

او سیزدهم فروردین سال ۱۳۳۰ در محله میدان امام حسین تهران به دنیا آمد. از بین پنج فرزند خانواده دومین پسر بود. چون در ماه محرم به دنیا آمد مادر در اولین کار لباس مشکی تنش کرد، برادرش می‌گوید همیشه در ایام محرم تا ۴۰ روز همه خانواده لباس مشکی می‌پوشیدند و چون در خانواده‌ای مذهبی تربیت شدیم و دوران قبل از انقلاب جو خوبی در جامعه حاکم نبود تا نوجوانی کمتر با بچه‌های محله‌ای ارتباط داشتیم.

قفل معبری که با شهادت فرمانده تخریب باز شد

خوش‌رو و خوش‌برخورد بود، کم حرف می‌زد، صبور بود و به کار کسی دخالت نمی‌کرد، اخلاقش شبیه پدرش بود، تا کلاس ۱۱ درس خواند و پس از آن در اداره برق استخدام شد، اما در سر ماجرای مخالفت با امیر عباس هویدا که آن زمان نخست وزیر کشور بود از کار اخراج شد و پس از چند ماه دوباره به کار بازگشت.

کشته شدن با بشکه نفت/ کوکتل مولوتوف دست ساز جان فرمانده ارتش شاهنشاهی را گرفت

غلامرضا کفایی‌شیرمنش برادر شهید که پنج سالی از او بزرگتر است درباره فعالیت‌های انقلابی برادر در دوران نوجوانی می‌گوید: «ما در جلسات مذهبی شرکت می‌کردیم و فعالیت سیاسی داشتیم، چندین بار به خاطر همین فعالیت‌ها علی توسط ساواک دستگیر شد. من هم چندباری به ساواک احضار شدم، اما چون مدرکی نداشتند نتوانستند کاری کنند. یکبار به قصد کشتن او را در بشکه نفت انداختند که توانستیم نجاتش دهیم.

۱۷ شهریور ماه سال ۵۷ علی به همراه خواهرم و یکی از جوانان فامیل قصد کرده بودند که به تظاهرات بروند، من که مانع شدم خیلی ناراحت شدند و بی‌توجه به حرفهایم به تظاهرات رفتند و آن وقایعی که همه مطلع هستند رخ داد، از خیابان پیروزی به نارمک فرار کرده بودند و تا ساعت ۱۰ شب دنبالشان می‌گشتیم.

یکبار هم ساعت دو بعد از نصف شب ارتش از میدان امام حسین (ع) حمله کرد، آن زمان زیر‌گذر میدان از امروزش باریک‌تر بود، وقتی تانک ارتش به زیر پل رسید علی و دوستانش کوکتل مولوتوفی پرتاب کردند که باعث شد تانک آتش بگیرد و یکی از فرماندهان ارتش رژیم شاه به هلاکت برسد.

اواخر به ثمر رسیدن اعتراضات مردمی بود که نیرو‌های انقلابی به پادگان عشرت‌آباد حمله کردند و علی هم همراه آنان بود، یکسری اسلحه از پادگان آوردند و به مردم محل دادند تا از خودشان دفاع کنند.

قفل معبری که با شهادت فرمانده تخریب باز شد

برادر شهید ادامه می‌دهد: من خیلی موافق کار‌های علی نبودم. حتی یکبار تلفن را از بیرون خانه قطع کردم تا کسی نتواند با او تماس بگیرد. با این وجود او توجهی نکرد و بازهم به فعالیت هایش ادامه داد.»

یک شیشه خون داریم می‌خواهیم در بیابان‌ها بریزیم

بعد از انقلاب در دفتر ریاست جمهوری مشغول به کار شد. از همان ابتدای شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌ها پیوست. حضور مداوم و شجاعت و جسارتش باعث شد در عملیات والفجر مقدماتی مجروح شد. برادرش که مدت ۲۰ روز با او در جبهه‌ها به سر برده درباره خاطره آن روز‌ها و آشنایی‌اش با شهید دین شعاری می‌گوید: «پیش از شهادت علی در عملیات والفجر ۱ مدت ۲۰ روز با او در جبهه بودم. آنجا با شهید دین‌شعاری آشنا شدم، انسان خوشرو و خوش‌برخوردی بود. به خاطر دارم که شب‌ها پیت حلبی می‌آورد و آتش روشن می‌کرد و همه دور آن جمع می‌شدیم. به یاد دارم سفارش می‌کرد رزمنده‌ها نان‌ها را کامل بخورند و دور نان‌ها را دور نریزند که در جبهه چیزی پیدا نمی‌شود. همیشه می‌گفت ما یک شیشه خون داریم که می‌خواهیم آن را هم در بیابان‌ها بریزیم.»

قفل معبری که با شهادت فرمانده تخریب باز شد

رسول جهروتی زاده اولین فرمانده تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) از شهید علی کفایی اینچنین روایت می‌کند: «گردان النصر تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی شهید علی کفایی مامور باز کردن یکی از معابر و شکستن خط اول دشمن شد. رزمندگان گردان النصر در ساعات پایانی شب به پشت میدان مین رسیدند و کار بر روی معبر را شروع کردند. به دلیل عمق زیاد میدان مین و اتفاقاتی که در آن افتاد حدود چهار ساعت طول کشید تا به انتهای معبر و به کانالی رسیدند که مملو بود از سیم خاردار حلقوی، تقریبا معبر لو رفته بود و دشمن با آتشبار زیاد روی معبر سعی می‌کرد تلفات زیادی بگیرد حتی گلوله آتش‌زایی داخل معبر خورد و یک تعداد از بچه‌ها داخل معبر سوختند. بعد به کانال که رسیدند شهید علی کفایی خودش دست به کار شد.

برای رد شدن از این حجم سیم خاردار باید از اژدر بنگال استفاده می‌شد. آن شب بچه‌های تخریب تعداد زیادی اژدر بردند و در باز کردن معبر از آن‌ها استفاده شد. پای کانال که رسیدند دوتا اژدر مانده بود، اما چاشنی و فیتیله تمام شده بود. کانال مملو از سیم خاردار بود. شهید کفایی معطل نکرد داخل کانال شد و دو تا لوله اژدر بنگال را سر هم کرد و زیر سیم خاردار‌های داخل کانال گذاشت. باید راه باز می‌شد تا رزمنده‌ها عبور می‌کردند لذا دقایق و ثانیه‌هایی حیاتی بود.

قفل معبری که با شهادت فرمانده تخریب باز شد

اژدر بدون چاشنی منفجر نمی‌شود و حتما باید چاشنی و قدری فتیله باروتی شود که بعد از آتش زدن سر فیتیله بتوانی از محل انفجار فاصله بگیری. فقط یک راه برای انفجار اژدر‌ها وجود داشت و علی کفایی همان را عملی کرد.

علی یک نارنجک بیشتر همراهش نبود. ده‌ها کیلو مواد منفجره بود و گوشت و پوست و استخوان فرمانده تخریب! علی نارنجکش را از کمر باز کرد و ماسوره چاشنی را خارج کرد و داخل اژدر بنگال گذاشت و با دو دستش چاشنی را به مواد محکم کرد و بعد اهرم ماسوره را رها کرد و با بدن قطعه قطعه شده به معراج رفت. با شهادت فرمانده قهرمان گردان النصر قفل معبر شکست و مسیر باز شد و بچه‌ها به قلب دشمن زدند.»

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها