به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، روز عاشورا بدون شک در تاریخ بشریت در همه چز در اوج است، اوج ایمان و شر و سعادت و شقاوت را در این روز میتوان دید. آنانی که در کنار امام ایستاده بودند در اوج سعادت بودند و آنانی که در مقابل امام ایستاده بودند در اوج شقاوت بودند.
روز عاشورا عرصه ظهور معجزات باهره و شگفتیهای فراوانی است. در روز عاشورا امام حسین علیهالسلام همه سعی خود را کرد تا یارانش را از جنگ منصرف و آنها را روانه خانه و کاشانهشان کند، در میان همه سربازانی که دل در میدان جنگ گذاشته بودند، تنها حضرت علی اکبر علیه السلام بود که پدر او را بیهیچ تعللی به میدان فرستاد و بر جنگیدن ایشان اصرار داشت.
حتی زمانی که این سرباز دلاور سپاه حسین علیه السلام از فرط تشنگی به خیمه بازگشت، سیدالشهدا او را به میدان فرستاد و با بشارت دادن به شهادت غبطه برانگیز به وعده دیدار رسول خدا (ص) را داد.
متن زیر مقتل حضرت علی اکبرعلیه السلام است که از کتاب «نفس المهموم» انتخاب شده است:
سربازی شبیه پیغمبر (ص)
چون یاران امام علیهالسلام کشته شدند و غیر اهل بیت او کس نماند، فرزندان علی علیهالسلام و جعفر طیار و عقیل گرد هم آمدند و یکدیگر را وداع کردن گرفتند و دل بر مرگ نهادند. پس علی اکبر بن الحسین علیهماالسلام پیش رفت ایشان نیکو صورت و زیبا خلقت ترین مردم بود، از پدر خویش دستوری خواست که به حرب رود! او را دستوری داد آنگاه با نومیدی بدو نگریست و چشم به زیر انداخت و بگریست.
علی اکبر پس از عبدالله بن مسلم بن عقیل به مبارزت بیرون رفت، پس حسین علیهالسلام بگریست و گفت: خدایا گواه باش که به مبارزت آنها رفت فرزند پیغمبر تو و شبیه ترین مردم به او در روی و خوی. هر گاه مشتاق دیدار رسول تو صلی الله علیه و آله می شدیم نگاه به روی او می کردیم؛ خدایا! برکات زمین را از ایشان بازدار و آن ها را پراکنده ساز و جدایی افکن میان آنها، هر یک را به راهی دیگر دار و والیان را هرگز از ایشان راضی مکن که ما را خواندند تا یاری ما کنند اکنون بر ما تاختند و به کارزار پرداختند.
آنگاه آن حضرت بانگ بر عمر سعد زد که خدا رحم تو را قطع کند و هیچ کار بر تو مبارک نگرداند و بر تو گمارد کسی که بعد از من در بستر سرت را ببرد، همچنانکه رحم مرا بریدی و پاس قرابت مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشتی!
آنگاه به آواز بلند این آیت تلاوت کرد: «ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم». آنگاه علی بن الحسین علیهالسلام بر آن سپاه تاخت و این رجز می خواند:
من علی پسر حسین پسر علی ام علیهالسلام، سوگند به خانه خدا ما به نبی صلی الله علیه و آله اولی تریم از شبث و شمر دون، آن قدر به شمشیر بر شما می زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد، زدن جوان هاشمی علوی، امروز از پدرم حمایت می کنم، قسم به خدا که نباید پسر زیاد دعی درباره ما حکم کند.
و تا مردم از بسیاری کشتگان به خروش آمدند و روایت شده است که با تشنگی 120 مرد بکشت نزد پدر بازگشت، زخمهای بسیار بدو رسیده و محمد بن ابی طالب گفت: ای پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن تاب از من ببرد، آیا شربت آبی هست تا بر دفاع دشمن قوت یابم؟
حسین علیهالسلام بگریست و گفت: ای پسرک من اندکی جنگ کن! بزودی جد خویش را دیدار کنی و او جامی پر به تو نوشاند که دیگر تشنه نشوی.
حسین علیهالسلام انگشتری بدو داد که نگین در دهان نه! و گفت به جنگ دشن بازگرد که امیدوارم پیش از شام جد تو جامی پر به تو بنوشاند که دیگر تشنه نشوی!
او با می گشت و می گفت: جنگ است که گوهر مردان را آشکار می کند و درستی دعاوی پس از جنگ روشن می گردد، به خدای پروردگار عرش که از این دسته های سپاه جدا نمی شویم مگر تیغها در نیام برود.
و همچنان کارزار می کرد تا کشتگان او به دویست تن رسید. اهل کوفه از کشتن وی پرهیز می کردند.
پس مره بن منقذ بن نعمان العبدی اللیثی او را بدید و گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من گذرد و همین کار کند و من پدرش را به داغ او ننشانم!
پس بر او بگذشت و با شمشیر می تاخت. مره را بر او بگرفت و بر او نیزه زد و او را بینداخت، مردم گرد او بگرفتند و با شمشیر او را پاره پاره کردند. مره بن منقذ ناگهان نیزه بر پشت او فروبرد و مردم با شمشیر بر او ریختند.
علی در خون خود بغلطید و فریاد زد: یا ابتاه علیک السلام! ای پدر خداحافظ، این جد من رسول خداست صلی الله علیه و آله، ترا سلام می رساند و می گوید: بشتاب نزد ما آی! که تو را جامی آماده است و این ساعت آن را بنوشی.
پس حسین علیهالسلام بیامد و بر سر او بایستاد، روی بر روی او نهاد
حمید بن مسلم گفت: آن روز این سخن از حسین علیهالسلام شنیدم که می گفت: خدا بکشد آن گروهی که تو را کشتند! چه دلیرند بر خداوند رحمان و بر شکستن حرمت پیغمبر صلی الله علیه و آله» و اشک از دیدگانش روان گشت و گفت: پس از تو خاک بر سر دنیا!
صدای آن حضرت به گریه بلند شد و کسی تا آن زمان صدای گریه او را نشنیده بود.
انتهای پیام/161