مقتل حضرت علی‌اکبر (ع)؛

شوق سیدالشهدا (ع) برای شهادت علی‌اکبر (ع)

در میان سپاه اندک امام حسین (ع) تنها حضرت علی‌اکبر (ع) بود که برای میدان رفتن اصرار نکرد چرا که امام حسین (ع) با همه عشق بی حدی که به فرزندش داشت او را با شوق به میدان شهادت فرستاد و شهادتش پیش از دیگر شهدا دل او را به درد آورد.
کد خبر: ۴۱۲۹۱۰
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۵:۱۰ - 28August 2020

شوق سیدالشهدا (ع) برای شهادت علی‌اکبر (ع)به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، روز عاشورا بدون شک در تاریخ بشریت در همه چز در اوج است، اوج ایمان و شر و سعادت و شقاوت را در این روز می‌توان دید. آنانی که در کنار امام ایستاده‌ بودند در اوج سعادت بودند و آنانی که در مقابل امام ایستاده بودند در اوج شقاوت بودند.

روز عاشورا عرصه ظهور معجزات باهره و شگفتی‌های فراوانی است. در روز عاشورا امام حسین علیه‌السلام همه سعی خود را کرد تا یارانش را از جنگ منصرف و آنها را روانه خانه و کاشانه‌شان کند، در میان همه سربازانی که دل در میدان جنگ گذاشته بودند، تنها حضرت علی اکبر علیه السلام بود که پدر او را بی‌هیچ تعللی به میدان فرستاد و بر جنگیدن ایشان اصرار داشت.

حتی زمانی که این سرباز دلاور سپاه حسین علیه السلام از فرط تشنگی به خیمه بازگشت، سیدالشهدا او را به میدان فرستاد و با بشارت دادن به شهادت غبطه برانگیز به وعده دیدار رسول خدا (ص) را داد.

متن زیر مقتل حضرت علی اکبرعلیه السلام است که از کتاب «نفس المهموم» انتخاب شده است:

سربازی شبیه پیغمبر (ص)

چون یاران امام علیه‌السلام کشته شدند و غیر اهل بیت او کس نماند، فرزندان علی علیه‌السلام و جعفر طیار و عقیل گرد هم آمدند و یکدیگر را وداع کردن گرفتند و دل بر مرگ نهادند. پس علی اکبر بن الحسین علیهماالسلام پیش رفت ایشان نیکو صورت و زیبا خلقت ترین مردم بود، از پدر خویش دستوری خواست که به حرب رود! او را دستوری داد آنگاه با نومیدی بدو نگریست و چشم به زیر انداخت و بگریست.

علی اکبر پس از عبدالله بن مسلم بن عقیل به مبارزت بیرون رفت، پس حسین علیه‌السلام بگریست و گفت: خدایا گواه باش که به مبارزت آنها رفت فرزند پیغمبر تو و شبیه ترین مردم به او در روی و خوی. هر گاه مشتاق دیدار رسول تو صلی الله علیه و آله می شدیم نگاه به روی او می کردیم؛ خدایا! برکات زمین را از ایشان بازدار و آن ها را پراکنده ساز و جدایی افکن میان آنها، هر یک را به راهی دیگر دار و والیان را هرگز از ایشان راضی مکن که ما را خواندند تا یاری ما کنند اکنون بر ما تاختند و به کارزار پرداختند.

آنگاه آن حضرت بانگ بر عمر سعد زد که خدا رحم تو را قطع کند و هیچ کار بر تو مبارک نگرداند و بر تو گمارد کسی که بعد از من در بستر سرت را ببرد، همچنانکه رحم مرا بریدی و پاس قرابت مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشتی!

آنگاه به آواز بلند این آیت تلاوت کرد: «ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم». آنگاه علی بن الحسین علیه‌السلام بر آن سپاه تاخت و این رجز می خواند:

من علی پسر حسین پسر علی ام علیه‌السلام، سوگند به خانه خدا ما به نبی صلی الله علیه و آله اولی تریم از شبث و شمر دون، آن قدر به شمشیر بر شما می زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد، زدن جوان هاشمی علوی، امروز از پدرم حمایت می کنم، قسم به خدا که نباید پسر زیاد دعی درباره ما حکم کند.

و تا مردم از بسیاری کشتگان به خروش آمدند و روایت شده است که با تشنگی 120 مرد بکشت نزد پدر بازگشت، زخمهای بسیار بدو رسیده و محمد بن ابی طالب گفت: ای پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن تاب از من ببرد، آیا شربت آبی هست  تا بر دفاع دشمن قوت یابم؟

حسین علیه‌السلام بگریست و گفت: ای پسرک من اندکی جنگ کن! بزودی جد خویش را دیدار کنی و او جامی پر به تو نوشاند که دیگر تشنه نشوی.

حسین علیه‌السلام انگشتری بدو داد که نگین در دهان نه! و گفت به جنگ دشن بازگرد که امیدوارم پیش از شام جد تو جامی پر به تو بنوشاند که دیگر تشنه نشوی!

او با می گشت و می گفت: جنگ است که گوهر مردان را آشکار می کند و درستی دعاوی پس از جنگ روشن می گردد، به خدای پروردگار عرش که از این دسته های سپاه جدا نمی شویم مگر تیغها در نیام برود.

و همچنان کارزار می کرد تا کشتگان او به دویست تن رسید. اهل کوفه از کشتن وی پرهیز می کردند.

پس مره بن منقذ بن نعمان العبدی اللیثی او را بدید و گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من گذرد و همین کار کند و من پدرش را به داغ او ننشانم!

پس بر او بگذشت و با شمشیر می تاخت. مره را بر او بگرفت و بر او نیزه زد و او را بینداخت، مردم گرد او بگرفتند و با شمشیر او را پاره پاره کردند. مره بن منقذ ناگهان نیزه بر پشت او فروبرد و مردم با شمشیر بر او ریختند.

علی در خون خود بغلطید و فریاد زد: یا ابتاه علیک السلام! ای پدر خداحافظ، این جد من رسول خداست صلی الله علیه و آله، ترا سلام می رساند و می گوید: بشتاب نزد ما آی! که تو را جامی آماده است و این ساعت آن را بنوشی.

پس حسین علیه‌السلام بیامد و بر سر او بایستاد، روی بر روی او نهاد

حمید بن مسلم گفت: آن روز این سخن از حسین علیه‌السلام شنیدم که می گفت: خدا بکشد آن گروهی که تو را کشتند! چه دلیرند بر خداوند رحمان و بر شکستن حرمت پیغمبر صلی الله علیه و آله» و اشک از دیدگانش روان گشت و گفت: پس از تو خاک بر سر دنیا!

صدای آن حضرت به گریه بلند شد و کسی تا آن زمان صدای گریه او را نشنیده بود.

انتهای پیام/161

 

نظر شما
پربیننده ها