به گزارش دفاعپرس از خرم آباد، «اسماعیل هادیان» در عید قربان سال ۱۳۴۵ آنگاه که حجاج بیتاللهالحرام لباس احرام پوشیده و به سوی رب الکعبه میشتابند و قربانیان را به قربانگاه آورده بودند پای در عرصه وجود نهاد. به تناسب آن عید سعید، پدرش نام او را «اسماعیل» گذاشت تا شاید پیروی باشد برای ابراهیم خلیل الله (ع).
در همان زمان کودکی با زمزمه دعای ندبه و نوای دلنشین آن که در منزلشان برگزار میشد، خو گرفت و آتش عشقش به حضرت صاحبالامر (عج) شعلهور شد.
پنج یا شش سال بیشتر نداشت که در ایام عزاداری سیدالشهداء (ع) لباس عزا برتن کرده و در جمع عاشقان و متوسلین به اباعبدالله الحسین (ع) حاضر شده و قیافه جذابش در پیشاپیش هیئتهای عزاداری همگان را به تحسین وامیداشت. زمانی که دوره ابتدایی را با رتبههای ممتاز به پایان رساند و دوره راهنمایی را آغاز کرد، رژیم طاغوت رو به انحلال میرفت و انقلاب اسلامی به رهبری امام بزرگوار در شرف پیروزی بود.
در جریان انقلاب و پس از پیروزی با آنکه ۱۲ سال بیشتر نداشت با افراد انقلابی در ارتباط بود و در راستای پیروزی و موفقیت انقلاب اسلامی تلاش میکرد.
زمانی که جنگ شروع شد و با شروع فعالیتهای پایگاههای بسیج، «اسماعیل هادیان» جز اولین نفراتی بود که عضو بسیج شد و دورههای آموزشهای مختلف نظامی را گذراند. سپس با کسب تجارب فراوان و از طرف دیگر به علت چابکی و زیرکی وی، مسئولیت بخشی از آموزش بسیجیان فداکار را بر دوشش گذاشتند؛ که در این مقطع نیز شهید عزیز، با آشنا کردن روستائیان و اقشار دیگر، برگ درخشانی را به زندگی خود افزود.
همگام با فعالیت در بسیج، در تشکیل پایگاههای مقاومت بسیج تلاش فراوانی کرد و بهعنوان مسئول تبلیغات پایگاه شهید باهنر به برگزاری کلاسهای معارف و احکام و امرتبلیغ در سطح شهر کوهدشت پرداخت. وقتی برای اولین بار به جبهه شتافت، در عملیات پیروزمندانه «بیت المقدس» حضور یافت که در حین آن عملیات از ناحیه پا مجروح شد و مدتی در بیمارستان بستری شد. اما او دست از تلاش نکشید و با همان پای شکسته در حالی که هنوز چند ماه از مجروحیتش نمیگذشت، دگر بار به جبهههای نور علیه ظلمت اعزام شد و در عملیات رمضان شرکت کرد.
اسماعیل، علاوه بر حضور در جبههی جنگ با دشمنان اسلام، از سنگر درس نیز غافل نبود، در دوره دبیرستان علاوه بر عضویت در انجمن اسلامی به عنوان یکی از اعضای اتحادیه انجمن اسلامی مدارس انتخاب شده و در این برهه نیز با تهیه و تنظیم روزنامههای دیواری و بر گزاری کلاسهای مختلف هنری، مذهبی و... در مدارس، گامی مؤثر در راه رعتلای فرهنگ اسلامی برمیداشت.
در خردادماه سال ۶۲ برای چندمین بار اعزام میدانهای نبرد شد و در منطقه جفیر و کوشک به خدمتگزاری به اسلام مشغول شد. اواخر همین سال بود که به همراه یار وفادارش شهید «مجتبی آدینهوند» در جبهه زبیدات حاضر شد.
اسماعیل، برای آگاهی بیشتر از علوم اسلامی، علاوه بر دروس دبیرستان به فراگیری دروس حوزه نیز پرداخت و با همرزمش، «آدینهوند» به بحث و مطالعه مشغول شد. در سال ۶۴ با شرکت در کنکور سراسری دانشگاهها در رشته پزشکی قبول شده و به دانشگاه اصفهان راه یافت و همگام با آن، دروس حوزه را دامه داد.
دانشگاه نیز او را از جبهه بازنداشت؛ چرا که دانشگاه واقعی را جبهههای نبرد میدانست؛ لذا این بار با نیروهای لشکر امام حسین (ع) متشکل از بسیجیان استان اصفهان، در جزیره مجنون در یک مأموریت و در جبهه فاو در مأموریت دیگر و در میان یاران راستین حجت بن الحسن (ع) حضور یافت.
اسماعیل هادیان، با وجود جراحت پا و با اینکه چند بار تحت عمل جراحی قرارگرفته بود، هیچگاه از تلاش بازنایستاد و در سنگرهای دانشگاه و حوزه و جبهههای حق علیه باطل به کسب فیض و تزکیه نفس و تزئین روح پرداخت؛ آن عزیزی که چهره منور و جذابش و اخلاص در عمل و کردارش یادآور یاران رسول الله (ص) و ائمه (ع) بود.
شهید هادیان چند روز قبل از شهادت همسنگرش، شهید «مجتبی آدینهوند»، در نامهای که به یکی از دوستانش مینویسد میگوید: «به مجتبی سلام گرم برسانید و بگویید ما را فراموش نکند.»
پس از شهادت شهید آدینهوند، شهید هادیان در عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ به جمع سپاهیان قرآن و اسلام پیوست. او که از غم دوری فراق یار رنج میبرد، به مشهد آنان رفته و با خون مطهرشان میثاق بسته بود که راهشان را ادامه دهد. چند ماهی از شهادت شهید «آدینهوند» نگذشته بود که وعده دیدار دلدار و وصل یاران فرارسیده در روز نیمه شعبان ولادت منجی عالم بشریت، مهدی منتظر این سرباز امام زمان (عج) که از کودکی عاشق مولایش بود در عملیات ظفرمندانه کربلای ۱۰ در جبهههای غرب در تاریخ ۶۶/۱/۲۶ به شرف شهادت رسید.
پدر بزرگوارشان وقتی با جسد خونین او مواجه شد، دستها را به آسمان بلند کرده و گفت خدایا تو خودت اسماعیل را از ابراهیم قبول بفرما؛ امانتی بود در دست ما به صاحب امانت برگردانیم؛ پروردگارا به ما صبر عنایت فرما.
انتهای پیام/