به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران یکی از حوادث مهم تاریخ معاصر است که نهتنها در مناسبات دو کشور و منطقه، بلکه در اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان اثرگذار شد. این جنگ که در واقع دولتهای غربی آن را بر مردم ایران و عراق تحمیل شد توانست ماهیت انقلاب اسلامی ایران را پیش از بیش آشکار کند.
جنگ تحمیلی که بهدرستی از آن با عنوان «دفاع مقدس» یاد میشود، در خود وقایع گفته نشده بسیاری دارد. از دفاع مقدس بسیار گفتهاند و ناگفتههای فراوانی نیز دارد. یکی از این وقایع که کمتر به آن پرداخته شده است، روزهای آغازین تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران اسلامی است.
در سلسله نوشتارهای «روزهای نخست دفاع» انعکاس وقایعی پرداخته خواهد شد که در روزهای ابتدای جنگ تحمیلی روی داده است. متن زیر از کتاب «سرافراز» نوشته «علی اعوانی» گرفته شده است.
«علیاصغر سرافراز» از مبارزین فعال قبل از انقلاب که در زمان طاغوت چندین ماه شکنجه و زندانی شد بعد از انقلاب در تأسیس و فرماندهی سپاه نی ریز نقشی اساسی داشت در مبارزه با گروهک های ضدانقلاب و وطن فروش فعال بود و مدتی در غرب با این مزدوران جنگید و در پاکسازی سنندج حضور داشت.
در فتح خرمشهر به عنوان شرکت کرد و از سال 62 فرماندهی گردان کمیل را به عهده گرفت عاقبت این سردار عاشورایی در بهمن 64 در عملیات والفجر 8 شرکت کرد و در نخلستانهای غرب اروندرود مورد اصابت رگبار تیراندازی دشمنان قرار گرفت و به شهادت رسید.
از نیریز تا سنندج
«سال 1359 بعد از سر و سامان یافتن سپاه پاسداران نیریز، وقتی خبر خیانت گروهکهای معارض ضد انقلاب به نیروهای نظامی رسید، علیاصغر همراه غلامرضا کاتوزیان راهی کردستان شد. یک ماهی از رفتن وی میگذشت، ولی خبری از او به خانواده نرسیده بود. در همان زمان ناگهان در کوچه و محلههای شهر این خبر پیچید که تعدادی از بچههای سپاه را در کردستان سر بریدهاند.
گسترش این خبر و صحبتهای درگوشی همسایهها خانواده سرافراز را دچار نگرانی کرد. محمد برای یافتن برادر، بار سفر بست و راهی کردستان شد. پس از پرس و جو و پیگیریهای زیاد، توانست او را در یکی از سنگرهای نبرد پیدا کند. چشمش که به علیاصغر افتاد گفت:
شب و روز در نیریز با خان و خانزادهها در افتادنت بس نبود، حالا بلند شدی اومدی اینجا چه کار؟
نگران نباش دادش جون. احساس تکلیف مرا اینجا کشونده.
این تکلیف چیه که بین این همه آدم فقط تو باید بیایی اینجا؟
اینجا با نیریز و درگیری با خان و خانزادهها خیلی فرق داره.
مثلا چه فرقی؟
اینجا با یک مشت نامرد طرف حسابیم که برای ساقط کردن نظام، اسلحه دست گرفتن و شرف و انسانیت را زیر پا گذاشتهاند.
این حرفا سرم نمیشه، حاجی و مادر بیتاب دیدنت هستن.
به اونا بگو علی اصغر را فدایی علی اصغر بدونن و خدایش بسپارن.
این حرف آخره؟
آره داداش جون. تا وقتی که احساس ضرورت و تکلیف کنم، همین جا میمونم.
این حضور در منطقه جنگی، اولین تجربه نظامی علی اصغر بود. از افتخاراتش در آن روزها، شرکت در پاکسازی شهر سنندج از لوث وجود بدخواهان و عوامل مذدور بیگانه و ازادسازی بخشهای زیادی از سرزمین مقدس ایران اسلامی از اشغال ضد انقلاب بود.
وقتی برگشت، با کولهباری از تجربه وارد نیریز شد تا در مبارزه با قاچاقچیان از آنها استفاده کند.»
انتهای پیام/ 161