گروه حماسه و جهاد دفاعپرس ـ مهدی مقاری؛ هشت فصل شورانگیز حماسه و دلیرمردی، فصلهایی مشترک و بی مثال برای ایرانیان عزتمند هستند که در تاریخ سراسر مهر ایران زمین تکرار شدنی نیستند.
هشت فصلی که نهایت شور و سرمستی را در دیار عاشقان پاکباخته به ثبت رساندند. هشت فصلی که لحظه لحظه آن بوی شعر و شعور یکتاپرستی و توجه به ذات قدسی احدیت میداد. هشت فصلی که مقربان درگاه پروردگار، همه، آن را بهار بندگی و عبودیت قلمداد کرده و ساختند.
هشت فصلی که همه ایراننیان در یک کلام خواهش «ما بودن» را صرف کردند و این خواهش، باوری ساختارمند و برآمده از آبروی آسمانیان فانی شده در خواستن ایرانیان برای زندگی آسوده در این زمین شد. هشت فصلی که برای سالهای سال، ایران و ملت قهرمانش را بیمه ساخت و آسایشی بیمثال را ودیعه نهاد. هشت فصلی که بیش از ۲۲۰ هزار رعناجوان برای ماندگاری آن فدا شدند تا ایران، سربلند بماند و تلألو نورش بر آفاق گیتی بتابد. هشت فصلی که اگر نیک بنگریم آفریده شدند تا پیوندی معنادار میان مدافعان حریت، مدافعان امنیت، مدافعان حرم، مدافعان سلامت و هزاران مدافع دیگر خلق کنند، فقط کافی است چشمهایمان را بشوئیم تا نظارهگرشان باشیم. هشت فصلی که شهیدان، شاهدانی شدند تا نوشتههای ایثار و سخاوت را بنگارند که چه زیبا و خوش نگاشتند که اگرقصه جانفشانی را این چنین به رشته تحریر در نمیآوردند و همتی برای کتابت اوراقش نمیکردند، امروزه باید ضجههای کودکان ایران را در کوی و برزن وطن میشنیدیم؛ ولی به مدد همت و غیرت جوانان ایران غیور که جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهاده، افتخار آفریدند و ما مسروریم که از جنس همان عاشقپیشگان هستیم و مشعوفیم از اینکه در لوای یکرنگی و پاکی این فرشتگان زمینی، فرصت حیات یافتهایم و هر ثانیه و لحظه عمرمان، مرهون جانفشانی و غیرت این اقتداکنندگان راستین به حضرت اباعبدالله الحسین و حضرت ابالفضل العباس علیهم السلام است.
اما اینک و در ۴۰ سالگی این هشت فصل عاشقپیشگی و شیدایی، برخی کوتهفکر و خودبزرگپندار، در پی حذف و یا کمرنگ کردن نام و نشانآفرینندگان فصول ایثار و پایمردی این مرز و بوم گام برمیدارند که باید این ایده پلید کمرنگ شدن افتخار ایثارگران را با خود به جهانی دیگر ببرند که با مرگشان، در ذهن و خاطره مردم پایان میپذیرند و فراموش میشوند و آنچه که میماند، نام و نشان ایثارگران و پاهای مانده در رکاب مقلدان پیر خمین و خلقکنندگان هشت فصل مردانگی و وارستگی است؛ از بس که به ظواهر فریبنده دنیای فانی توجه کردهایم، از خاطرمان رفته که ما فانی هستیم و این شهیدانند که باقیاند...
به راستی چگونه عمل شد که عدهای دهان گشوده و رهسپاری جوانان دهه ۶۰ و رزمندگان جبهههای نور علیه ظلمت را عملی عبث و تباه میپندارند که این جوانان اگر عازم دفاع از کیان کشور نمیشدند امروز تاوان نرفتن آنها را همه ما باید با گوشت، پوست، استخوان و همه اعضا و جوارح خود میپرداختیم که بهایی بسیار پرهزینهتر از آنچه که رفتند تا ما بمانیم میشد؛ پس باید قدرشناس و قدردان رفتنهای بهنگام آفرینندگان و خالقان هشت فصل عاشقی باشیم که سربزنگاه و پیچ تاریخی، موقعیتشناس بودند و به وقت دانستند که چگونه و به کجا بروند!
درهای شهادت هیچگاه بسته شدنی نیستند، چرا عدهای مسئول خواب اما به ظاهر بیدار آن را بسته تلقی میکنند؟ مطمئنا فکر و خیال خام آنها بسته است که درب باز هدایتکننده به بهشت را بسته میبینند. اگر به درستی فرهنگ دهه ۶۰ برای جوانان این روزگار تبیین میشد و الگوهای بزرگ آن دوران از جمله چمرانها، باقریها، همتها، باکریها، اردستانیها، بروجردیها، متوسلیانها، زینالدینها، قمیها، مهتدیها، سخاییها، صیادها و... به درستی معرفی میشدند، وضعیت فرهنگی ما چنین بود؟
وقتی تصاویر شهدا در معابر و کوچهها نباشد و حتی اسم آن هم برداشته شود نباید توقع داشت تا فلان ورزشکار و بازیگر معروف و سلبریتیها در ذهن نوجوان و جوان امروزی نقش بندد. رسالت یکایک ما در پاسداشت حرمت خون شهیدان و افتخار تنفس در فضای آکنده به عطر و نام شهیدان تا ابد پاینده و پابرجا است؛ چه افتخاری از ترویج فرهنگ شهادت و ایثار بالاتر است؟ مگر شهادت عالیترین درجه انسانیت نیست؟! مگر خدا در قرآن نفرموده که شهیدان زندهاند و نزد خودم روزی میخورند؟ پس ما به کجا رفتهایم و حواسمان به کدام پیچ تاریخی نبوده که این زندگان دنیای امروز را کشته و از ذهنرفته تلقی کردهایم که باید تا قیامت، عقوبت این طرز نگاه و نوع تفکر پوچ و غیرمنطقی را بدهیم.
شهیدان، آنانی که از جانشان گذشتند و برای دستیابی به سعادت اخروی، با خدای تبارک و تعالی، زیبا معامله کردند؛ البته که ما نیازمند شهدا و نگاه روشن آنانیم و هیچ نیازی به ما ندارند، ولی متأسفانه در تعاریف دنیوی ما وارونه تفسیر میشود که برخی از آنها چند روزی پس از شهادت آمدند، از عدهای پس از سالها فقط مشتی استخوان بازگشت؛ چقدر حقیریم و مستأصل که استخوانهای نازنین، ولی تف دیده شهیدان را به بازی گرفتهایم، ما چقدر پوچ و باطلیم که سرخی خون شهیدان و سبزی عزت و افتخار ایشان را به سخره گرفته و دم نزدهایم.
همه خوب میدانیم که شهدا در این هشت فصل عاشقی رفتند تا ایمان نرود و چه زیبا پدرانی که ابراهیموار اسماعیلهای خود را به مسلخ عشق اعزام کردند و آنچنان ظفرمندانه از جان خود گذشتند تا چراغ پرفروغ توحید روشن بماند و این اسطورههای بیمثال، مرگ را به اسارت خود درآورده و دژی بلند در برابر امیال نفسانی کشیدند تا فرهنگ سرخ تشیع برای همیشه، استوار و مانا بر مأذنههای بندگی سرود استقامت سر دهد.
انتهای پیاک/ 112