به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، دوران هشت سال دفاع مقدس، یکی از مقاطع حساس تاریخ این مرز و بوم است که هنوز ناگفتههای زیادی از آن باقی مانده است و مسائل زیادی هم وجود دارد که در این 40 سال که از آغاز دفاع مقدس میگذرد، کمتر به آن پرداخته شده است.
اینروزها که مصادف است با هفته دفاع مقدس، برخی از فرماندهان دوران حماسه و ایثار با حضور در برنامه «مهمات» که از شبکه یک سیما پخش میشود، به خاطرهگویی درباره برخی از مسایل جنگ تحمیلی که کمتر به آنها پرداخته شده است، میپردازند. در این راستا سردار سرلشکر پاسدار «محمدعلی جعفری» فرمانده قرارگاه فرهنگی خاتمالانبیاء (ص) و فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روز گذشته (یکشنبه) در این برنامه حضور یافت که در ادامه آنچه میخوانید، ماحصل گفتوگو با این فرمانده دوران دفاع مقدس در برنامه مهمات است.
سرلشکر جعفری در این گفتوگو، از چگونگی حضور خود در جبههها، تا مسائلی نظیر نقش نیروهای مردمی در جنگ و تمامی مقاطع حساس انقلاب اسلامی سخن گفته است. همچنین، موانع بزرگی که «بنیصدر» در روند مقابله با دشمن بعثی ایجاد کرده بود، از دیگر مسائلی است که فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به بررسی آن پرداخته است. وی در اینباره گفته است: «رهبر معظم انقلاب اسلامی اخیراً فرمودهاند که «جنگ سراسر عقلانیت بود»؛ این درحالی است که یکسال ابتدایی جنگ یا حداقل ۱۰ ماه ابتدایی جنگ را باید از این موضوع مستثنی بدانیم؛ بهدلیل اینکه در این مدت، فرماندهی جنگ برعهده «بنیصدر» بود و این عقلانیت، از دوران بعد از عزل بنیصدر بر جبههها حاکم شد؛ چراکه همین مخالفت وی با حضور نیروهای مردمی در جنگ، خودش بیعقلی بود».
در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
سردار! وقتی جنگ شروع شد، کجا بودید؟
جنگ که شروع شد در تهران، دانشجو بودم و در جهاد دانشگاهی مشغول؛ البته قبل از جنگ به دنبال همکاریهایی با سپاه بودیم؛ اما بهدلیل اینکه شرایط فراهم نشد، با شروع جنگ، حدود دو یا سه هفته که از جنگ گذشت و فشار هم برای سقوط خرمشهر بیشتر میشد، دیگر طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم که به جبهه بروم. آن موقع هم من نه در سپاه عضو بودم و نه در بسیج؛ بلکه دانشجویی بودم که از روی احساس تکلیف به جبهه رفتم.
ظاهراً در انجمن اسلامی، خودتان برای خودتان نامه اعزام صادر کردید؟
بله؛ بالاخره این احتمال وجود داشت که در جبهه بگویند که شما کی هستید و از طرف کجا معرفی شدید؛ بنابراین از طرف انجمن اسلامی دانشگاه تهران که آن موقع مهر و امضا هم دست خودم بود، یک معرفینامه برای خودم و آقای «عندلیب» که همدانشگاهی من بود، برای خودمان نوشته و بلیط قطار گرفتیم و سوار شدیم و به جبهه رفتیم.
سردار! یکی از سوالاتی که بهطور جدی مطرح میشود، این است که اساساً «صدام» چرا به ایران حمله کرد؟ وقوع انقلاب اسلامی چهمقدار در این ماجرا سهم داشت؟ و اینکه برخی انکار میکنند که «صدام» شروعکننده جنگ بود!
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، وابستگی حزب بعث عراق، بیشتر به بلوک شرق بود و ایران هم که در آن زمان، وابسته به آمریکا بود؛ بنابراین ایران و عراق همیشه تعارض منافع داشتند و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، بین ایران و عراق درگیریهای مرزی اتفاق افتاد که سال ۱۳۵۳، درگیری بزرگتری بود؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، طبیعی بود که ابرقدرتهای شرق و غرب، نگران استمرار این جریان بودند؛ بنابراین برای مهار انقلاب اسلامی و جلوگیری از گسترش آن و همچنین ایجاد موانع و مشکلات در شکلگیری جمهوری اسلامی، با رهبری آمریکا و البته هماهنگی بلوک شرق، جنگ تحمیلی را آغاز کردند.
شخصیت شما در دفاع مقدس، یک شخصیت راهبردی است؛ حضور شما در قرارگاه به چه شکلی بود؟ اساساً در ابتدا، کارکرد قرارگاه را یک مقدار برای ما توضیح دهید.
شروع کار من از جبهه در سوسنگرد بود؛ البته مهر سال ۵۹ که به جبهه رفتم، اول میخواستم به خرمشهر بروم؛ اما دوستانی که در اعزام نیرو در «گلف» بودند، من را شناخته بودند؛ بنابراین مانع شدند و میخواستند برای کارهای آموزشی و برنامهریزی از من استفاده کنند، درحالی که من هم هیچ آموزش نظامی ندیده بودم؛ اما وقتی سوسنگرد سقوط کرد، عراقیها به داخل شهر آمدند و فرمانده سپاه آن شهر را شهید کردند و تقریباً سپاه سوسنگرد منحل شد و اکثر اعضای آن نیز یا شهید و یا اسیر شدند. بعد از آزادسازی سوسنگرد در همان روزهای ابتدایی جنگ، مأموریت تشکیل مجدد سپاه این شهر را به شهید اسماعیل دقایقی دادند و وی فرمانده سپاه سوسنگرد شد و من را از گلف به آنجا برد.
بنابراین من فعالیت خود را در جبهه، از سوسنگرد، با کارهایی نظیر آموزش و بعداً عملیات، آغاز کردم. سپس برای عملیات «طریقالقدس» که سپاه اولین تیپهای خود را تشکیل میداد، از کادرهایی که در یکسال و نیم ابتدایی جنگ در «سوسنگرد» شکل گرفته بود، تیپ «عاشورا» تشکیل شد که مسئولیت این تیپ را به من واگذار کردند؛ اما بعد از عملیات «طریقالقدس» که من از تیپ «عاشورا» به قرارگاه آمدم، عملیات «فتحالمبین»، سومین عملیات بزرگ ما بود؛ در واقع اولین عملیات بزرگ ما «ثامنالأئمه (ع)» معروف به عملیات شکست حصر آبادان، دومین عملیات «طریقالقدس» و سومین عملیات بزرگ ما «فتحالمبین» بود.
در عملیات «فتحالمبین»، مسئولیت قرارگاه «قدس» را بر عهده من گذاشتند که اینجا بود که تقریباً کار قرارگاهی من آغاز شد؛ ماجرای آن نیز به این صورت بود؛ عملیات «طریقالقدس» که تمام شد، دشمن برای اینکه از شکلگیری عملیات بعدی یعنی «فتحالمبین» جلوگیری کند، به «چزابه» حمله کرد؛ چند روزی که در «چزابه» بودم، برای خنثی کردن این هدف دشمن و آماده کردن عملیات «فتحالمبین در قرارگاه مستقر شدم، آنجا آقای «محسن رضایی» که فرمانده کل سپاه بود، به من گفت که «بیا برویم و بهوسیله بالگرد، منطقه عملیات را ببینیم»، وقتی در ارتفاعات شمال تنگه «عینخوش» که به آن «چاه نفت» نیز میگفتند، برای شناسایی فرود آمدیم، آنجا آقای «محسن رضایی» به من گفت که باید بمانید و در اینجا یک قرارگاه تشکیل دهید و تماس بگیرید و بگویید که نیرو و امکانات برای شما بیاورند. در آن منطقه دو تیپ مستقر بودند؛ تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی شهید «حسین خرازی» و تیپ ثارالله (ع) به فرماندهی شهید «قاسم سلیمانی». در واقع عملیات «فتحالمبین»، اولین عملیاتی بود که تیپ ثارالله (ع) در آن تشکیل شد؛ بنابراین «محسن رضایی» گفت که از تیپ ثارالله (ع) امکانات بگیرید و همینجا مستقر شده و کار شناسایی، طرحریزی و هدایت عملیات را برعهده بگیرید. ما هم بیسیم زدیم و امکانات را برای ما آوردند؛ البته چند روزی هم مهمان تیپ ثارالله (ع) بودیم.
چگونه شد که ایده شکلگیری یک عملیات بزرگ دیگر در پایان سال ۱۳۶۰ مطرح شد؟
در حدود یک سال و ده ماه ابتدایی جنگ که «بنیصدر» فرمانده کل قوا بود، وی مانع نقشآفرینی نیروهای مردمی بسیج، سپاه و نیروهای جنگهای نامنظم در جنگ میشد؛ البته نقشآفرینی جنگهای نامنظم را مقداری قبول داشت؛ اما بهطور کلی مخالف نقشآفرینی بسیج و سپاه بود؛ اما وقتی وی عزل شد، فرماندهی نیروی زمینی ارتش برعهده شهید «صیاد شیرازی» قرار گرفت و آقای «محسن رضایی» هم که فرمانده کل سپاه شد؛ لذا با هماهنگی همدیگر، از توان کلاسیک ارتش و توان نیروهای مردمی سپاه و نیز بسیج و جنگهای نامنظم که فرماندهی آنها نیز برعهده سپاه قرار داشت، برای استان خوزستان چهار عملیات را طرحریزی کردند که عملیات اول، عملیات «ثامنالأئمه» (شکست حصر آبادان)، عملیات دوم «طریقالقدس» (آزادسازی منطقه بستان)، عملیات «فتحالمبین» (آزادسازی غرب منطقه شوش و دزفول) و عملیات چهارم «بیتالمقدس» (آزادسازی خرمشهر) بود. هر عملیاتی هم که صورت میگرفت، عملیات بعدی، بزرگتر از آن بود؛ یعنی عملیات «ثامنالأئمه» محدودتر بود، در عملیات «طریقالقدس» سپاه با چهار تیپ و حدود ۳۰ گردان از نیروهای مردمی را وارد عمل کرد، در عملیات «فتحالمبین» تعداد تیپهای سپاه به ۱۲ یا ۱۳ رسید که بهطور میانگین، ۱۰۰ گردان میشد و در عملیات «بیتالمقدس» نیز این استعداد افزایش پیدا کرد. در واقع بعد از عزل «بنیصدر»، وقتی فرماندهی جبهه، یک فرماندهی انقلابی و هماهنگ با ارتش شد، در مدت هشت یا ۹ ماه، خرمشهر آزاد شد؛ این در حالی است که «بنیصدر» کاملاً از این موضوع که ما بتوانیم «صدام» را از خاک خود بیرون کنیم، ناامید بود و تنها عملیاتی که در دوره فرماندهی وی انجام شد، عملیات «نصر» (هویزه) بود که طرحریزی آن براساس نگاه کلاسیک صورت گرفت و موفقیتآمیز نبود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی اخیراً فرمودهاند که «جنگ سراسر عقلانیت بود»؛ این درحالی است که یکسال ابتدایی جنگ یا حداقل ۱۰ ماه ابتدایی جنگ را باید از این موضوع مستثنی بدانیم؛ بهدلیل اینکه در این مدت، فرماندهی جنگ برعهده «بنیصدر» بود و این عقلانیت، از دوران بعد از عزل بنیصدر بر جبههها حاکم شد؛ چراکه همین مخالفت وی با حضور نیروهای مردمی در جنگ، خودش بیعقلی بود. بنیصدر رسماً به فرماندهان ارتش میگفت که حق ندارید به نیروهای مردمی سلاح و امکانات بدهید و با آنها حق همکاری ندارید. برای همین بود که جبههها قفل شده بود و آخرین عملیاتی که وی انجام داد، عملیات «هویزه» بود که شکست خورد و دانشجویان پیرو خط امام هم به شهادت رسیدند. بعد از این عملیات، بنیصدر خدمت امام خمینی (ره) رفته و گفته بود که ما نمیتوانیم ارتش عراق را از کشور خود بیرون کنیم و باید برویم و مذاکره کنیم؛ البته امام (ره) نیز هرگز نپذیرفته و برخورد تندی با وی کردند و گفتند که اگر تو نمیتوانی، میدان را به نیروهای مردمی و انقلاب بده، آنها خودشان میدانند که چهکار کنند. بعد از این فرمایش امام (ره)، بنیصدر درگیر مسائل سیاسی و پشت جبهه شد و دیگر در آن چنان در جبهه حضور نداشت. این عدم حضور بنیصدر در جبههها موجب شد تا ارتش و سپاه بههمدیگر نزدیکتر شوند و بنابراین عملیاتهای محدود سپاه و بسیج، از اسفند سال ۱۳۵۹، آغاز شد و این عملیاتهای محدود تا زمان رفتن بنیصدر ادامه پیدا کرده و تجربهای برای انجام عملیاتهای بزرگ شد.
مدل حضور مردم در جنگ و سازماندهی آنها چگونه بود؟
فرمان تاریخی امام خمینی (ره) برای تشکیل بسیج و ارتش ۲۰ میلیونی، برمیگردد به سال ۱۳۵۸، که ایشان با دوراندیشی که داشتند، وقتی دیدند که لانه جاسوسی آمریکا تسخیر شده و ما انگیزه راسخی برای ایستادگی در برابر آمریکا داریم، پیشبینی میکردند که ممکن است کار به اینجا هم بکشد و جنگ و درگیریهایی هم پیش بیاید؛ بنابراین دستور تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی را صادر کردند و از قبل جنگ، آموزش نیروهای بسیجی آغاز شد؛ اما وقتی جنگ آغاز شد، نیروهای مردمی بهصورت خودجوش در جبههها حضور پیدا کردند که در این میان، جوانان نقش اصلی و محوری را در جبههها برعهده داشتند؛ همانگونه که در پیروزی انقلاب اسلامی نیز، نقش جوانان، تعیینکننده بود. وقتی هم که از جوان میگوییم، منظور عمدتاً جوان بین ۱۸ تا ۲۵ سال است که نیروهای محوری، تعیینکننده یا مدیر و فرمانده، بیشتر در این گروه سنی قرار داشتند و مدیریت و فرماندهی دستهها، گروهانها، گردانها یا حتی تیپها و لشکرها، عمدتاً برعهده نیروهای جوان بود؛ البته که بیشک گروههای سنی دیگر هم بودند؛ اما از ۳۵ تا ۴۰ ساله به بعد، تعداد افراد کمتر میشد. این حضور خودجوش مردمی در جبههها، براساس اعتقاد مردم به نظام جمهوری اسلامی بود و این موضوع خودش به جبههها شکل میداد؛ اما در یکسال ابتدایی جنگ که بنیصدر مخالف نقشآفرینی نیروهای مردمی بود، فرصت مناسبی شد تا نیروهای مردمی، از لحاظ سازماندهی، آموزش و عملیات خودشان را پیدا کنند؛ البته در عملیاتهای بزرگ نظیر «فتحالمبین»، «بیتالمقدس»، «والفجر ۸» و «کربلای ۵» که حجم گستردهتری از نیروهای مردمی باید به جبههها میآمد، یک مقداری اعزام، آموزش و سازماندهی نیرو پیچیدهتر شد؛ اما مجموعه این حضور مردم در جنگ، بهتعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، یک الگویی را به همه دنیا که میخواهند مقاومت و ایستادگی را در برابر نظام سلطه در کشور خود داشته باشند، معرفی کرد.
آیا در حال حاضر میشود از این الگو برای رفع مشکلات استفاده کرد؟
اگرچه موضوع دفاع مقدس، «دفاع» بوده است؛ اما موضوع «نقشآفرینی مردم در حل بحرانی مانند جنگ» عمومیّت دارد و مشکلات بزرگ انقلاب اسلامی ایران زمانی حل شده است که بستر نقشآفرینی و حضور مردم در صحنه برای حل آن مشکل، فراهم شده است. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین دوران دفاع مقدس، نقش مردم روشن است؛ بعد از دفاع مقدس نیز در مسائل مشکلات امنیتی، چه در جنوب شرق کشور و یا در کردستان، که هنوز هم این مشکلات وجود دارد، نقش نیروهای مردمی، نقش تعیینکنندهای است. در اغتشاشات و ناامنیهای داخلی، نقش مردم تعیینکننده است. در بحرانهایی مانند سیل، زلزله و بلایای طبیعی و یا «کرونا» که هنوز هم هست، نقشآفرینی مردم، نقشی تعیینکننده است و اساساً اعتقاد جمهوری اسلامی ایران بر این است که «انقلاب اسلامی برای مردم است» و وقتی مردم انقلاب اسلامی که دستاورد خود مردم است را از خود میدانند، طبیعی است که مشارکت حداکثری و موثر در حل بحرانها و مشکلات، بهوجود میآید که همه الگوگیری آن، برگرفته از دفاع مقدس است؛ البته نقشآفرینی مردم باید هدایتشده و سازماندهیشده باشد، تا این مردم بتوانند، نقشآفرینی موثر و بهموقع داشته باشند.
نقش دفاع مقدس در کشف استعدادها را چگونه میبینید؟
در هر عرصهای که مردم فرصت حضور پیدا میکنند، در آن حرکت جهادی مردم، استعدادها بروز پیدا میکند؛ این استعدادها در عرصههای جنگ، امنیت، اجتماعی، فرهنگی، بهویژه در گام دوم انقلاب در مسائلی نظیر خودسازی و جامعهپردازی بروز پیدا کرده است که بدون حضور و نقشآفرینی مردم، امکانپذیر نیست. مثلا در موضوع اقتصاد که بزرگترین مشکل مردم ماست، اتکای «اقتصاد مقاومتی» به مردم است؛ بنابراین زمینه برای نقشآقرینی مردم در همه عرصهها باید فراهم شود و این باور باید در همه دستگاهها بهوجود آید که مردم میتوانند در حل مشکلات اقتصادی کشور با بهرهگیری از تجربیات دفاع مقدس، تأثیرگذار باشند.
آیا سهم جوانان در اینجا هم پررنگ است؟
بله؛ اینجا هم در هر حرکت انقلابی و جهادی، نقش جوانان در آن تعیینکننده است و امیدی که رهبر معظم انقلاب اسلامی به جوانان دارند، براساس تجربیات گذشته است. امام خمینی (ره) فتحالفتوح انقلاب، یعنی بزرگترین فتح و پیروزی انقلاب اسلامی را نیروهای جوان تربیتشده و ازخودگذشته برای انقلاب و نظام میدانند. در عملیات بستان وقتی فرماندهان خدمت امام خمینی (ره) رفته و گزارش عملیات را دادند، وقتی تعداد تانک، توپ و امکاناتی که بهکار گرفته شده بود را گفتند، امام فرمودند که مولفه پیروزی شما نیروهای جوانِ مردمیِ داوطلب شهادت است که آماده ایثار و ازخودگذشتگی برای دفاع هستند. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بارها بر این نکته تأکید کردهاند که این ذخیره ارزشمندی که انقلاب اسلامی ایران دارد، نیروهای جوان، متعهد و انقلابی است که در جامعه ما تربیت شده و آماده نقشآفرینی برای حل همه مشکلات هستند؛ اما هم باور میخواهد و هم میدان دادن به این جوانان که بتوانند نقشآفرینی کنند.
دفاع مقدس دیگر چه دستاوردهایی داشت؟
همه امیدی که امروز مردم ما برای مقاومت و ایستادگی در برابر مشکلات، نظام سلطه و ظلم دارند، آنهم با وجود کمترین امکانات و در مقابل، بسیج همه امکانات دشمن علیه یک ملت دارند، ناشی از «خودباوری ملی» در همه عرصههاست که بزرگترین دستاورد دفاع مقدس است. همچنین تحریم نظامی باعث شد که ما موشک، هواپیما، انواع مهمات و... بسازیم و امروز به این خودکفایی بزرگ در عرصه نظامی برسیم که مثالزدنی است، این نیز یکی از بزرگترین دستاوردهای دفاع مقدس است و این خودباوری ملی و علمی در عرصه دفاعی، باعث شد تا این باور و ایمان به سایر عرصهها هم توسعه پیدا کند.
ما امروز با دشمنان در جنگ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... با دشمن قرار داریم که اگر توجه عمیق داشته باشیم، این جنگها خیلی خطرناکتر از جنگ نظامی میتواند باشد؛ مردم ما در همه این عرصهها ایستاده و در موضوع شهادت حاج قاسم سلیمانی، مردم و حتی مردم منطقه، اینگونه از راه مقاومت حمایت میکنند، اینها دستاوردهای بزرگ دفاع مقدس است.
۴۰ سال از آغاز جنگ تحمیلی میگذرد، حس و حالتان چگونه است؟
آنچه میشود بیان کرد، این است که من احساس میکنم همهچیز به بهترین نحو پیش رفته است. هر اقدامی، چه اقدامی که منجر به پیروزی ظاهری میشود و چه اقدامی که به نظر میآید عدم موفقیت در آن هست، مجموع اینها را ما باید باهم ببینیم و باهم تجربه کنیم. امام خمینی (ره) یک رهبری بیبدیلی در دفاع مقدس داشتند، وفتی خرمشهر آزاد شد، ایشان مراقب روحیه رزمندگان بودند که دچار غرور نشوند؛ بنابراین فرمودند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و این یک واقعیت بود و اگر ایشان این جمله را نمیفرمودند ممکن بود یک غرور در جبهه بهوجود بیاید که این، خود یک آفت بود؛ بنابراین تربیت نیروها، در این حوادث تلخ و شیرینی است که در انقلاب و جبهه رخ داده است. در هر حال خدا را شکر میکنیم که ملت ایران همه این پیروزیها و عدم موفقیتها در ۴۰ سال گذشته را با هم تجربه کرده و امروز یک ملت بزرگ، آبدیده و بصیر، با عزمی راسخ، با وجود همه مشکلات، هستند. بهخصوص وقتی این تجربیات به ملتهای دیگر منطقه منتقل شده و آنها هم همین راه را میروند و به پیروزیهای بزرگی مانند جنگ ۳۳ روزه میرسند؛ همه اینها حاصل این راه پربرکت، مجاهدت، ایثار و فداکاری است و در یک کلام گوش دادن به حرف خدا که تسلیم نشوید و جهاد و سختی را سرلوحه کار خود قرار دهید.
انتهای پیام/ 113