چهل‌سالگی سرو/ رزمنده دفاع مقدس روایت کرد؛

واقعه تلخ مسجد جوادالائمه (ع) و سند مظلومیت ایران در جنگ

حمیدرضا قنبری به روایت خاطره‌ای از بمباران مسجد جوادالائمه (ع) در اهواز که سند مظلومیت ایران در جنگ تحمیلی بود، پرداخت.
کد خبر: ۴۱۹۶۵۵
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۹۹ - ۰۴:۳۹ - 02October 2020

واقعه تلخ مسجد جواد و سند مظلومیت ایران در جنگبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دکتر حمیدرضا قنبری از آزادگان دوران دفاع مقدس و از جوانان فعال شهر اهواز بود که در روز‌های جنگ در شهر ماند و سپس به صف رزمندگان پیوست. او در جریان جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و پس از آزادی در رشته پزشکی تحصیل کرد که هم اکنون مشغول طبابت در یکی از بیمارستان‌های کشور است قنبری در نوشته‌ای به وقایع روز‌های اول جنگ و وضعیت اهواز پرداخته است که در ادامه آن را می‌خوانید.

فردای آن روز بر اساس یک تصمیمِ نظامی انبار مهمات لشکر ٩٢ تخلیه و همه‌ی آن مهمات را بین مساجد اهواز تقسیم کردند. دو دستگاه تریلر را پر از جعبه‌های مهمات در کنار مسجد پارک کردند. صحنِ شبستانِ مسجد جوادالائمه (ع) که در نیمه‌ی جنوبی مسجد واقع است از آن جعبه‌ها که شامل گلوله‌های توپ و خمپاره، مین و مواد منفجره بود، پر شد.

ما همان روز احساس خطر و پیش‌بینی کردیم که این بار مساجد اهواز هدف بمباران توپخانه‌ای دشمن قرار خواهند گرفت. هفته‌ها و ماه‌های اول جنگ تقریبا هر شب را در مسجد می‌خوابیدم. روز‌های فرد بعد از نماز صبح برای اعضای حاضر در پایگاه جلسه‌ی قرآن داشتم.

آن روز دوشنبه ١٤ مهر بود، جلسه‌ی قرآن نداشتیم. اول صبح به منزل رفتم که در کنار مادر باشم و صبحانه را با مادرم که تنها بود صرف کنم. مادر برای خرید نان بیرون از منزل بود. دقایقی بعد از رسیدنم، دیدم سراسیمه به منزل آمد، مرا که دید آرام گرفت. گفت همه جا خبر پیچیده که بعثی‌‎ها مسجد جوادالائمه (ع) را با خمسه خمسه زده‌اند. پیش بینی ما درست بود، بعثی‌ها به مساجد هم رحم نداشتند.

با عجله صبحانه خوردم، سوار دوچرخه ام شدم. نفهمیدم چطور خودم را به مسجد رساندم. وارد مسجد شدم، جلوتر رفتم، خدای من، چه می‌دیدم؟! چرا بچه‌ها به این روز افتاده‌اند؟! محل اصلی اصابت گلوله‌ی موشک بخش بالایی دیوار ضلع شمالی مسجد بود، تمام ترکش‌های آن موشک خمسه خمسه و تکه‌های آجر و مصالح، بدن‌های جوانان ما را که دسته دسته در حیاط مسجد برای آموزش نشسته بودند نشانه گرفته بود. کف حیاط مسجد حمامی از خون به راه افتاده بود.

قاسم ابراهیمی جوان را بی سر دیدم. محمدرضا محبوبی کودک ٩ ساله ما بود که در بین شهدا او را یافتم. مسعود فلاطون جوان هم سومین قربانی ما بود که در آن روز به انقلاب تقدیم کردیم. در آن حادثه دختران ما هم شهید شدند. آن‌ها لحظه اصابت موشک در بخش شرقی حیاط مسجد در یک فضای کاملا مجزا از بخش غربی حیاط در حال فراگیری آموزش‌های امداد و کمک‌های اولیه برای کمک به مصدومان جنگی بودند: اکرم سعادت خواهِ ١٤ ساله و فریده گلچهره که ١٥ ساله بود.

من به همه آن کسانی که ژست متفکر و روشنفکر به خود گرفته و ضمن بازنویسی دیکته دشمنان خارجی و سران فتنه عظمت دفاع مقدس را نشانه رفته‌اند، تحریف حقایق می‌کنند و فکر می‌کنند حقایق جنگ ما محرمانه مانده توصیه دارم برای یافتن حقیقت دفاع مقدس و پاسخ سؤال‌های شبهه برانگیزشان بروند در کف حیاط مسجد جوادالائمه‌ی اهواز و ماجرای ۱۴ مهر ۵۹ را از بازماندگان و شاهدان بپرسند.

بچه‌های ۹، ۱٤ و ۱۵ ساله‌ی ما را هیچ کس به مسلخ نفرستاده که برخی برای آن‌ها اشک تمساح می‌ریزند. این بچه‌ها در شهر مانده بودند که از ایمانشان و از ایرانشان دفاع کنند. محبوبی ۹ ساله، سند مظلومیت جمهوری اسلامی و ملت مسلمان ایران شد در دفاع از تمامیت ارضی خود. اکرم ۱٤ ساله یکی دو روز قبل از این ماجرا و تنها دو هفته پس از شروع جنگ بوده که به مادر گفته من شهادت در راه اسلام را برای خود و خانواده ام افتخار می‌دانم و فریده‌ی ۱۵ ساله مایه مباهات مسجد جوادالائمه (ع) شدند.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها