به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مهربانترین یار، عقاب تیزپرواز آسمان میهنم، خلبان سرافرازم، شهید «کاظم نامآور»! از پرواز بیفرود تو و از شهادت قهرمانانه و ایثارگرانه تو، ۱۴ سال گذشت.
کاظم جان! هنوز بعد از گذشت ۱۴ سال، سخت است به تو فکر کنم و همانند روز اول اشک نریزم و به عزایت ننشینم. ۱۴ سال از پرواز بیبازگشت تو میگذرد و چه زود بود رفتنت برای ما. زود بود نشنیدن صدای خندههایت. صدای خندههای گرم و از ته دلت که گره هر اخمی را باز میکرد.
امروز به یاد آوردن آن خندههای شیرین و زندگیبخش تو برای تمامی عزیزانت جانکاه و غم فزاست. زمانی که از تو میپرسیدند هنگام پرواز ترسی نداری؟ تو همیشه با گردنی افراشته و صدایی محکم و پر غرور میگفتی: «بلندآسمان جایگاه من است».
پرواز در آسمان، آرزوی خیلی از انسانهاست و «کاظم» این رویا را با پشتکار خود تجربه کرد؛ یکی از موارد افتخار و غرور برای «کاظم»، میهنش و حفظ تمامیت مرزهای زمینی و هوایی بود؛ همیشه خیلی محکم و جدی با برقی در چشمانش میگفت: «نقشه ایران را آنگونه که تحویل گرفتهام، تحویل خواهم داد».
مردی به بزرگی «کاظم»
خلبان شهید «کاظم نامآور» دوم فروردین سال ۱۳۵۵ در شهر «ارومیه» چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در «ارومیه» به پایان رساند و در سال ۱۳۷۰ برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان صنعتی نزاجا در «مسجدسلیمان» شد.
سال ۱۳۷۲ پدر بزرگوار خود را از دست داد و از آن پس بود که مادرش بار زندگی و مسئولیت پنج فرزند خانواده را به دوش کشید. «کاظم» همیشه از سختیهایی که مادرش در زندگی کشیده حرف میزد و به یاد سختیهای زندگی مادر، چشمان آسمانیاش غرق در اشک میشد.
«کاظم» به عشق مادرش، با تمام توان تلاش کرد تا در ادامه تحصیلات نظامی خود، وارد دانشکده افسری ارتش شده و سپس خلعت پر افتخار خلبانی را بر تن کرد. وی همچنین موفق شد در سال ۱۳۸۰ از دانشکده خلبانی هوانیروز ارتش، با رتبه خلبانی بالگرد ترابری سنگین «شینوک» فارغالتحصیل شود.
با اینکه از مادر دور بود؛ ولی همیشه با تلفن جویای احوالش میشد و در سالهای دوری او از شهر و دیارش، در هر فرصت ممکن، برای دیدن اقوام و دستبوسی مادر، به «ارومیه» میرفت. مادر نیز با روی گشاده و آغوش باز، پذیرای فرزند عزیز میگشت و با دیدن موفقیتهای فرزند عزیزش، سختیهای زندگی و روزگار در نظرش کمرنگ میشد. خرداد سال ۸۳ یعنی دو سال قبل از شهادت «کاظم»، مادر به رحمت حق رفت؛ و چه خوب که مادر، شهادت جانسوز فرزند نازنین خود را ندید.
پشتکار «کاظم» قابل ستایش بود
«کاظم» در زندگی کوتاه و پربارش، برای رسیدن به اهداف خود بسیار تلاش میکرد، تا جایی که خواهرش «زهرا نامآور» میگوید:
«کاظم برای رسیدن به آرزوهای خود، خیلی تلاش و از تمام فرصتها استفاده کرد؛ اگر عمرش به دنیا بود، شاید الان جز اولینها بود. یادم میآید برای آمادگی تستهای خلبانی، چقدر سختی کشید. صبح زود با دوستاش به پارک رفته و روی گردونک بچهها در پارک مینشست و دوستاش با تمام سرعت او را میچرخاندند، تا آمادگی داشته باشد که هنگام آزمون، تعادل خود را حفظ کرده و سرگیجه نگیرد. واقعاً پشتکار «کاظم» قابل ستایش بود، عاشق پرواز و نقشآفرینی در لباس خلبانی بود و بهخاطر عشقش به پرواز، تمام تلاش خود را برای توانمندی علمی و سلامت جسمی به خرج داد».
زندگی در کنار «کاظم» همانند زندگی در بهشت بود
«مریم قربان قدوم» همسر خلبان شهید «کاظم نامآور» نیز میگوید:
«۲۵ بهمن سال ۱۳۸۵ شیرینترین اتفاق زندگی من روی داد؛ من و «کاظم» در یک روز زیبای زمستانی با هم پیوند ازدواج بستیم و چهار سال در نهایت آرامش و عشق، بهدور از غوغای جهان کنار هم بودیم؛ ولی در ۲۷ آبان سال ۱۳۸۵ از بهشت عدن رانده شدم؛ چراکه زندگی در کنار انسان شرافتمند و پاکی مانند «کاظم»، همانند زندگی در بهشت بود.
آن روزها ما در انتظار دخترمان بودیم که بهدنیا بیاید. من در ارومیه بودم که خبر شهادت «کاظم» را شنیدم. دخترمان هنوز به دنیا نیامده بود و بعد از یک ماه «ملیکا» به دنیا آمد که با آمدن او، عشق و امید در دلم زنده شد. «ملیکا» دختر نازنینم جواهر بیبدیل زندگانیم، همچون پدرش، مصمم و مهربان و باهوش و مملو از شور زندگی، من را به آینده امیدوارتر کرد.
گاهی راحتتر آن است با وجودِ اندوهی که در درونتان موج میزند، لبخند بزنید تا اینکه بخواهید به همه عالم علت غمگینی خود را توضیح دهید».
و اما روز پر کشیدن...
بالگرد ترابری سنگین «شینوک» پایگاه چهارم هوانیروز ارتش، با استادخلبانی شهید «رسول عابدیان» و با همراهی خلبانان جوان شهید «پیمان فرهنگ»، شهید «کاظم نامآور» و شهید «بهرام حاجاسفندیاری» و تیم فنی شهیدان «یوسفی» و «مسایلی» در روز ۲۷ آبان سال ۱۳۸۵در غرب اصفهان دچار نقص فنی شد و با ایثار و فداکاری خلبانان این پرواز، از فراز منطقه مسکونی عبور داده شده و سقوط کرد و همه سرنشینان آن به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/ 113