به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاعپرس، بیشترین تضادهای راهبردی در روابط ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی به وجود آمد. مقامهای آمریکایی از سازوکارهایی همانند حمایت اقتصادی و تسلیحاتی از مخالفین ایران، حمایت از عراق در جنگ تحمیلی با ایران، سازماندهی کودتای نوژه و بهکارگیری نیروی هوابرد برای رهایی گروگان را میتوان اصلیترین قالبهای رفتار ایالاتمتحده آمریکا در سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران دانست.
تحریمهای اقتصادی و راهبردی آمریکا در برخورد با ایران از دوران کارتر شروع شده و تاکنون به میزان قابلتوجهی ادامه دارد. سیاستهای عمومی آمریکا در برخورد با ایران مبتنی بر «شرایط اضطراری» بوده است. در آخرین مرحله، دونالد ترامپ شرایط اضطراری در روابط آمریکا و ایران را در تاریخ ۱۲ نوامبر ۲۰۲۰ تمدید کرد؛ چنین اقدامی بیانگر آن است که گام نخستین شکلگیری شرایط اضطراری در دوران جیمی کارتر به وجود آمده و هر ساله از سوی روسای جمهور ایالاتمتحده در برخورد با ایران تمدید شده است.
روند محدودسازی قدرت ایران از سوی روسای جمهور آمریکا تابعی از سیاست قدرت ایالات متحده در برخورد با جمهوری اسلامی بوده است. توضیح آنکه ایالاتمتحده در دوران حکومت شاه نیز از سازوکارهای «چماق و هویج» برای وادارسازی ایران به سیاستهای همگون با ایالاتمتحده بهره گرفته است؛ چنین الگویی را میتوان در دوران ریاستجمهوری ترومن، کندی، جانسون، کارتر، کلینتون و باراک اوباما مشاهده کرد.
واقعیت آن است که سیاست کلان جو بایدن مشابه الگوی سلف ایشان بوده و معطوف به محدودسازی قدرت ایران در فضای رقابت منطقهای خواهد بود.
سیاست کندی در برخورد با ایران؛ اتحاد برای پیشرفت و اصلاحات ارضی
محور اصلی سیاست کندی در برخورد با ایران را میتوان اجرای برنامههای اقتصادی موسوم به «اتحاد برای پیشرفت» دانست. الگوی رفتاری کندی معطوف به گسترش قدرت ایالاتمتحده از طریق سازوکارهای نوسازی و توسعه اقتصادی بوده است. به همین دلیل کندی تلاش نمود تا از سیاست «والت روستو» برای تغییر در حوزه اجتماعی ایران استفاده نموده و به این ترتیب کارگردانی تغییرات سیاسی و اقتصادی در ایران را براساس مدل نوسازی فراهم آورد.
مطالعات کمیته سیاست تطبیقی آمریکا را میتوان براساس ضرورت کارگردانی و دگرگونی کشورهای جهان سوم مورد مطالعه قرار داد. اگر کشورهای جهان سوم در وضعیت نوسازی قرار میگرفتند، به قابلیتهای بیشتری برای ایفای نقش در اقتصاد جهانی دست پیدا میکردند. ضرورتهای ادغام در اقتصاد سرمایه داری بیانگر آن است که شیوههای جدید از قدرت و امنیت در دستور کار نهادهای سیاست خارجی ایالات متحده قرار میگیرد.
در زمان به قدرت رسیدن «کندی» در ایالات متحده، نوعی ابهام در آینده روابط قدرتهای جهانی وجود داشت. کندی درصدد بود تا اهداف امریکا از طریق واقعبینی فراگیر، تحرک در حوزه سیاست خارجی، بهکارگیری متخصصین دانشگاهی و گروههای آکادمیک در برنامهریزی سیاسی و طراحی الگوهای استراتژیک تحقق یابد. توسعهی رفتارگرایی در سیاست بینالملل در دهه ۱۹۶۰ که مبتنی بر متدهای کمی ـ رفتاری بود و به الگوهای تجربی ـ تجویزی دوران جنگ سرد توجه کمتری مبذول میداشت را باید از ابتکارات کندی در حوزه سیاست خارجی ایالات متحده دانست.
«کندی» میدانست که اگر دولتهای دوست ایالات متحده در جهان سوم ساختار حکومتی خود را ترمیم نمایند، برنامهی توسعه را به گونهای تدریجی اعمال نمایند و سطح مشارکت خود را با گروههای رقیب سیاسی به گونهای کنترل شده افزایش دهند، اتحاد شوروی قادر به انجام هیچ گونه اقدام مخاطرهآفرین برای اهداف و منافع آمریکا نخواهد بود و اگر چنین هدفی را نیز پیگیری کند از طرف واحدها و ساختارهای محلی و منطقهای با واکنش متقابل رو بهرو خواهد شد.
براساس چنین نگرشی بود که کندی تلاش داشت تا تغییرات ساختاری در حوزه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشورهای جهان سوم ایجاد کند. در دوران ریاست جمهوری کندی زمینه برای ایجاد تاسیسات موشکی و الکترونیکی در برابر اتحاد شوروی به وجود آمد. بحران موشکی کوبا و پیامدهای آن مانع از استقرار قابلیتهای موشک میانبرد آمریکا در ایران شد. همچنین در دوران ریاستجمهوری کندی، ایالاتمتحده از سیاست شاه برای سرکوب جنبش اجتماعی ایران به ویژه قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ حمایت به عمل آورد. در نگرش زمامداران آمریکایی گروههای معترض در زمره افرادی قرار داشتند که از سازوکارهای ارتجاعی حمایت به عمل آورده و تلاش داشتند تا ساخت اقتصادی و اجتماعی ایران را در فضای ماقبل توسعه قرار دهند.
گسترش نظامیگری؛ سیاست جانسون در برخورد با ایران
«جانسون» در سال ۱۹۶۳ بعد از ترور «جان کندی» به ریاست جمهوری آمریکا رسید. نامبرده در انتخابات سال ۱۹۶۴ نیز پیروز شد، ولی در روند رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۸ در برابر «ریچارد نیکسون» شکست خورد. سیاست «لیندون جانسون» معطوف به پایان بخشیدن جنگ ویتنام و گسترش روابط اقتصادی ایالاتمتحده با کشورهای جهان سوم بوده است. جانسون در دور دوم ریاست جمهوری خود سفری به ایران داشت و نقش ایران در فضای منطقهای غرب آسیا را تقویت کرد.
جانسون به این موضوع واقف بود که ایالاتمتحده به گونه تدریجی با چالشهای امنیتی جدیدی روبهرو خواهد بود. به همین دلیل است که جانسون سطح روابط اقتصادی و نظامی آمریکا و ایران را به گونه مشهودی ارتقا داد. آنچه که بعداً جانسون را در حدود ۶ سال درگیر مسائل منطقهای نمود و اعتراضات پایانناپذیری را در مورد جنگ ویتنام در ایالات متحده فراهم آورد، ریشه در افکار و کارکرد کندی برای مقابله فعال در بحرانهای منطقهای داشته است.
سیاست کارتر؛ حقوق بشر و موازنه اجتماعی
گفتمان حقوق بشر در اواسط دهه ۱۹۷۰ از جایگاه و مطلوبیت ویژه ای در سیاست خارجی و امنیتی آمریکا برخوردار شد. آمریکا تلاش داشت تا الگوهای همکاری جویانهی دوران جنگ سرد با کشورهای جهان سوم را در وضعیت بازبینی قرار دهد. کارتر که فرماندار آتلانتا بود، از ادبیات حقوق بشر و بازگشت به انسان گرایی رمانتیک استفاده کرد. برخی از نظریه پردازان روابط بینالملل بر این اعتقادند که رئالیسم رمانتیک از دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر وارد ادبیات روابط بینالملل شد.
به موازات شکلگیری فرایند اخلاق گرایی در سیاست خارجی آمریکا، نشانههای دیگری از راستگرایی براساس مفاهیم و ادبیات امنیتی تولید شد. دوران ریاست جمهوری کارتر بیان کننده چنین وضعیتی در حوزه سیاست خارجی آمریکا میباشد. روند فوق منجر به آن شد که «توازن قدرت» به گونهای تدریجی به ضرر منافع ملی ایالات متحده دگرگون شود. انقلابهای ایران و نیکاراگوا حلقه امنیتی ایالات متحده را در آمریکای مرکزی و جنوب غربی آسیا گسست.
در نتیجه چنین فرایندی، ساختار امنیت منطقهای در حوزههایی که ایالات متحده دارای منافع حیاتی بود، دگرگون شد. تسخیر سفارت آمریکا در تهران، گسترش موج ضدآمریکایی در کشورهای اسلامی و ظهور اصولگرایی اسلامی در کشورهای خاورمیانه منافع و اهداف ایالات متحده را با شرایط بحرانی رو بهرو کرد. چالشهای یاد شده منجر به شکلگیری وضعیت اضطراری در ساختار دیپلماتیک و سایر نهادهای امنیتی – راهبردی در ایالات متحده شد.
در چنین شرایطی بود که اتحاد شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ افغانستان را اشغال نظامی کرد. اشغال نظامی افغانستان، سطح تهدیدات منطقهای و بینالمللی را برای اهداف و منافع حیاتی امریکا گسترش داد. کارتر سیاست مهندسی قدرت در ایران را پیگیری کرد. سازماندهی کودتای نوژه و حمایت از سیاست نظامی برای آزادسازی کارکنان سفارت آمریکا در تهران را میتوان در زمره سیاستهای جیمی کارتر دانست که منجر به شکست تاکتیکی نیروی نظامی آمریکا و شکست عملیاتی کودتا علیه حکومت ایران در سال ۱۳۵۹ شد.
در فرآیند سیاست مهندسی قدرت و امنیت منطقهای آمریکا در خلیج فارس، کارتر و برژینسکی توانستند زمینه حمله نظامی عراق به ایران را به وجود آورده بهگونهای که عراق از حمایت همهجانبه کشورهای منطقهای، اتحاد شوروی و آمریکا برخوردار شد. ایالاتمتحده در سال ۱۹۸۴ و در دوران گسترش منازعات ایران و عراق، سطح روابط خود با دولت صدام حسین را ارتقا داده و منجر به گسترش همکاریهای اقتصادی و راهبردی دو کشور در دوران جنگ عراق علیه ایران شد.
از سوی دیگر پایگاههای جدیدی برای استقرار نیروهای واکنش سریع مورد توجه قرار گرفت. این نیروها وظیفه داشتند تا منافع امریکا در حوزه اقیانوس هند و خلیج فارس را به عنوان خط مقدم منافع استراتژیک آمریکا در دهه ۱۹۸۰ تامین نمایند. در راستای چنین فرایندی نیروهای آمریکایی برای نجات کارگزاران دیپلماتیک و امنیتی خود که در جریان تسخیر سفارت ایالات متحده، در اختیار دانشجویان پیرو خط امام قرار داشتند، طرحهای عملیاتی را به انجام رساندند.
انجام عملیات توسط نیروهای نظامی آمریکا میبایست با دستور رئیس جمهور و تصویب شورای امنیت ملی باشد. عملیات پنجه عقاب که توسط نیروهای واکنش سریع آمریکا در خلیج فارس انجام شد، با شکست تکنیکی رو بهرو شد. شکست نظامی نیروهای نجات ایالات متحده در صحرای طبس، مطلوبیت و سطح سیاسی آمریکا را به گونه قابل توجهی کاهش داد. در نتیجه کارتر نتوانست «اصولگرایی آمریکایی» را تا پایان دوران حکومت چهار ساله خود ادامه دهد و در نتیجه خود وی قربانی چنین سیاست و الگوی رفتاری شد.
سیاستهای بیل کلینتون در برابر ایران
«بیل کلینتون» دوران ریاست جمهوری خود را در سالهای بعد از جنگ سرد آغاز نمود. کلینتون میتوانست شکل جدیدی از روابط اقتصادی و راهبردی را با ایران برقرار کرده که منجر به عادیسازی روابط شود. وزیر امور خارجه دوره اول ریاست جمهوری کلینتون از سیاستهای تند و رادیکال در ارتباط با ایران بهره گرفت. سیاست مهار اقتصادی ایران و دستورالعمل اجرایی کلینتون برای گسترش تحریمهای اقتصادی در دوران وزارت خارجه وارن کریستوفر انجام گرفت.
کلینتون در دوره دوم ریاستجمهوری خود تلاش داشت تا سطح روابط سازندهتری با ایران ایجاد کند. چنین فرآیندی در نهایت منجر به تغییر بنیادین در الگوی کنش سیاسی و امنیتی آمریکا در برخورد با ایران نشد. کلینتون درصدد برآمد تا فضای همکاریهای دوجانبه را براساس فشارهای سیاسی و امنیتی بیشتر علیه عراق و تشویق عربستان به همکاری با ایران فراهم سازد. در حالی که روند تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران ادامه یافت. در این فرآیند، ایالاتمتحده به «شرکت نفتی کونکو» اجازه سرمایهگذاری در حوزه تاسیسات نفت عسلویه ایران را نداد.
باراک اوباما و تحریمهای فراگیر آمریکا علیه ایران
باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ توانست بر رقیب جمهوریخواه خود غلبه نماید. برنامه باراک اوباما معطوف به ارتقا سیاستهای اقتصادی و بهینهسازی همکاریهای راهبردی با روسیه و کشورهای اروپایی بوده است. براساس چنین رویکردی است که باراک اوباما سیاست چندجانبهگرایی محدودکننده را در ارتباط با ایران به کار گرفت.
اوباما تلاشهایی برای محدودسازی سرمایهگذاری خارجی، عدم فروش ابزارهای دو منظوره و مخالفت با قراردادهای مربوط به فروش راکتورهای هستهای به ایران را در دستور کار خود قرار داد. اوباما همچنین در دوران ریاست جمهوری خود قطعنامههای مختلفی برای محدودسازی قدرت اقتصادی و راهبردی ایران را تنظیم کرد که قطعنامههای ۱۹۲۹ با عنوان تحریمهای فلجکننده شناخته میشود.
سیاست تشدید تحریمهای چندجانبه علیه ایران در ژانویه ۲۰۱۲ مورد تصویب چین و روسیه قرار نگرفت. به همین دلیل است که امریکا به همراه کشورهای اتحادیه اروپا، چنین الگویی را از طریق اقدامات مبتنی بر یکجانبهگرایی پیگیری کردهاند. سیاست امنیتی علیه سوریه نیز در فوریه ۲۰۱۲ مورد تصویب شورای امنیت قرار نگرفت. آمریکا در چنین شرایطی تلاش میکند تا از گزینههای یکجانبه بهره گرفته و به این ترتیب، واقعیت سخت افزاری سیاست خارجی و امنیتی امریکا در قالب ادبیات سیاسی همکاری جویانه آشکار میشود.
نتیجه اینکه رفتار ایالات متحده در برخورد با ایران بیانگر این واقعیت است که بخش عمدهای رفتار سیاست خارجی آمریکا بیش از آنکه مربوط به رویکرد روسای جمهور باشد، تابعی از سیاست عمومی ایالات متحده خواهد بود. رویکرد آمریکا در دوران روسای جمهور مختلف آمریکا – چه دموکرات و چه جمهوریخواه - براساس نشانههایی از مهار، تحریم و مقابله شکل گرفته است.
انتهای پیام/ 151