چهل‌سالگی سرو/ شهید «عباس خادمیان»؛

هیچ‌وقت از شهادتم ناراحت نشوید/ عاشقان به دنبال مرگ می‌روند

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «عباس خادمیان» آمده است: هیچ‌وقت از شهادتم ناراحت نشوید چون خودم می‌دانم که افتخار شماست. چون مرگ به دنبال من نیامده است بلکه عاشقان به دنبال مرگ می‌روند و دشمنان اسلام بدانند که فرزندان رشید اسلام مرده نیستند بلکه زنده‎اند.
کد خبر: ۴۳۱۲۱۰
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۹ - ۲۳:۳۲ - 12December 2020

هیچ‌وقت از شهادتم ناراحت نشوید/ عاشقان به دنبال مرگ می‌روندبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید «عباس خادمیان» را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

ماه رمضان مصادف با 22 آذر 1345 بود. اذان صبح كه از مناره مسجد بلند شد، «عباس» به همراه برادرش «علی» در کاشانه «علی‌اصغر و نرگس» متولد شد. آن‌ها صاحب 9 فرزند بودند.

عباس در خانواده‌ای دلبسته به اهل بیت (ع) بزرگ شد. از این‌رو، مراقبت‌های والدین در حلال و حرام و تربیت بچه‌ها، عباس را به جایی رساند كه در اوج جوانی به سوی كمال رفت.

او دوره ابتدائی را در دبستان محل زندگی‌اش «بهشهر» گذراند؛ اما تا اوّل راهنمایی بیشتر ادامه تحصیل نداد. در بیان تقیدات دینی وی باید گفت که در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

برادرش «حسن» می‌گوید: «پدرم شغل بنّایی داشت. وی اوقات فراغت همراه پدرم به بنّایی می‌رفت و دستمزدی را كه می‌گرفت به پدرم می‌داد. علاوه بر آن، كمك به دیگران را هم سرلوحه كارش قرار می‌داد. اسیر مال دنیا نبود.»

با اینكه در زمان پیروزی انقلاب سنّی نداشت، در تظاهرات شركت می‌كرد. پس از انقلاب، در بسیج محل فعالیت داشت. با شروع جنگ تحمیلی، او در سال 61 به عنوان تک تیرانداز در عملیات رمضان شركت كرد. او در آبان همین سال(61) نیز، مجدد در همین کسوت راهی مناطق نبرد شد.

برادرش «تقی» می‌گوید: «من سال 61 به اهواز اعزام شدم. او زودتر از من اعزام شده بود. وقتی به پایگاه شهید بهشتی اهواز رسیدم، عباس هم از منطقه برگشته بود. خواستم به او روحیه بدهم؛ برای همین دستش را گرفتم و با هم به داخل شهر رفتیم. هوا خیلی گرم بود. با خودم گفتم، به او یك بستنی خنك بدهم. رفتم و دو تا بستنی خریدم. او لب به بستنی نزد. آن­قدر غرق معنویات بود كه هوای گرم، برایش مهم نبود. می‌گفت: بچه ها الان در خط مشغول جنگ هستند و من این‌جا بستنی بخورم؟! من آن روز می‌خواستم به او روحیه بدهم، امّا خودم از او آموختم.»

«حبیب‌الله» از خلق‌وخوی برادرش این‌گونه می‌گوید: «در جبهه به آنها لباس‌های كره‌ای می‌دادند. من یك روز به او گفتم: تو لباس‌هایت را چه‌كار می‌كنی؟ گفت: به بچه‌های اصفهان و شیراز می‌دهم. گفتم: چرا به بچه‌های بهشهر نمی‌دهی؟ گفت: اگر به آنها بدهم، آنها داخل شهر از من تعریف می‌كنند. دوست ندارم.»

عباس در  62/3/21 به عضویت سپاه در آمد.

خواهرش «طاهره» می‌گوید: «به او گفتم: سن تو کم است. کجا می‌خواهی بروی؟ بمان درس خودت را بخوان. گفت: درسم را بخوانم و آقا مهندس شوم، بعد برای‌تان خبر بیاورند که برادرت در اثر سانحه تصادف از دار دنیا رفت؟! من این مردن را دوست ندارم.»

و سرانجام، او در27 مهر 1362، طی  بمباران هوایی در مریوان، به فیض والای شهادت نائل آمد. پیكر پاکش نیز در گلزار «بهشت فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله

الَّذینَ آمَنوا یقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ كَفَروا یقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ ۖ إِنَّ كَیدَ الشَّیطانِ كانَ ضَعیفًا.

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان بنام پروردگار عالم که به ما رزمندگان توفیق و لیاقت داده است که در راه خدا و برای رضای خدا با دشمنان اسلام جهاد کنید سلام بر امام زمان (عج) مهدی موعود که فرمانده جبهه‌های پیروز ما رزمندگان و رمز ما در دست اوست و با نام او آغاز هجرت می‌کنیم اگر لیاقت داشتیم به مهمانی خدا می‌رویم سلام بر امام امت فرمانده کل قوا خمینی روح خدا سلام به مادرانی که فرزندان خود را برای اسلام فدا کرده‌اند.

سلام به خانواده‌های شهیدپرور قهرمان بهشهر امیدوارم که مرا حلال کنید و اگر لیاقت داشتم به شهادت برسم این بنده حقیر چند کلمه وصیت می‌کنم:

پدرم! اگر در راه اسلام و قرآن قربانی شده‌ام افتخار توست چون فرزندت بارها در انتظار چنین لحظه‌هایی بوده است که جان برای اسلام بدهد. خدایا این جانم امانتی بوده از جانب خداوندمان موقعی که به من داده بود و در این لحظه که به آن تحویل می‌دهم از گناهانم بگذرد. و وصیتی دارم به خانواده‌ام می‌خواهم که برای من گریه نکنید اگر شهید شدم غسلم ندهید چون ننگ است برای کسی که معلمش حسین (ع) باشد و غسلش نداده‌اند خودش را غسل بدهند پس کفن نپوشانید مرا چون حسین (ع) را کسی کفن نپوشانید و بر مزارم گریه نکنید چون انصاف نیست کسی که معلمش حسین (ع) باشد و کسی نبود برای حسین (ع) گریه کند اگر خواستید گریه کنید برای مظلومان همچون علی‌اکبرها و علی‌اصغرها گریه کنید.

هیچ‌وقت از شهادتم ناراحت نشوید چون خودم می‌دانم که افتخار شماست. چون مرگ به دنبال من نیامده است بلکه عاشقان به دنبال مرگ می‌روند و دشمنان اسلام بدانند که فرزندان رشید اسلام مرده نیستند بلکه زنده می‌باشند و با از دست رفتن عزیزان ما بلکه صدها هزار لاله سرخ جوانه می‌کند و گل می‌دهد و ادامه‌دهنده راه شهیدان می‌باشند. پس بر تابوتم یک جلد قرآن بگذارید تا دشمنان اسلام بدانند که فرزندان اسلام آرزوی کربلا دارند و هدفشان فقط برای خداست همچنین که دوستان ما رفتند.

برادرانم! شما هیچ‌‌وقت ناراحت نشوید که اگر خداوند خواسته است چه بهتر است که در این راه فدا شویم. اگر جنازه‌ام به دست شما نرسیده ناراحت نشوید چون کسی باشد که عاشق خداوند شود خداوند عاشق او می‌شود و بعد خودش خون‌بهایش را می‌دهد و اگر بدنم تکه‌ تکه شد و یا سرم از تنم جدا شد چه بهتر است جهان‌خواران شرق و غرب بدانند اگر گلوله‌ها و خمپاره‌های شما قلبم را سوراخ کند آرزوی شنیدن یک کلمه زبانی و آرزوی فروختن دینم را به گور خواهید برد.

برادرانم! اگر شهید شدم لباس رزمم را بپوشید و همیشه ادامه دهنده راه شهیدان باشید هر چند که من در محله خودم رفقایم شهید شدند و من آنها را ندیدم و نه بوده‌ام تا با آنها وداع کنم ولی ان‌‌شاءالله در آن دنیا پیش آن‌ها می‌روم.

برادرانم! وصیتی دارم به شما که خودتان تابوتم را بردارید و زیر تابوتم را بگیرید و به دشمنان اسلام بگویید که شهادت چقدر زیبا و شیرین است که برادر تابوت برادرش را به حجله‌گاهش می‌برد و اگر می‌شود نمازم را امام جمعه محترم بهشهر حجت‌الاسلام صابر جباری بخواند.

ای خواهرانم! زینب گونه پیام شهیدان را راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و زینب‌گونه درس افتخار شهادت را یاد بدهید و به دیگران بگویید این افتخار ماست که برادرم شهید شده است، از فامیل‌هایم می‌خواهم هرگز گریه نکنید چون حسین(ع) را به تنهایی سرش را از تنش جدا کردند و برای حسین (ع) گریه کنید.

وصیتی دارم به دوستانم که ادامه دهنده راه شهیدان باشید همانند شهدای محل خودمان در کلاس‌هایی که از طرف برادران خدمتگزار به اسلام گذاشته می‌شود شرکت کنید و اگر به جبهه می‌آیید از جبهه درس بگیرید و قدر عزیزان را بدانید و همیشه همراه امام باشید و هر وقت اسلام به شما نیاز داشت شماها جلوتر از همه باشید و برای اسلام خون بدهید.

 خداحافظ ...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها