ماجرای شستن لباس مکانیک توسط فرمانده لشکر

آقا مهدی گفت: اصلا من لباس‌های تو رو می‌شورم، تو هم چراغ ماشین من رو درست کن. هرچقدر بهش گفتم «آقا مهدى! به خدا شرمندم. ببخشید. نمى‌خواد بشورى.» گفت: «ما با هم قرارداد بستیم. برو سرِ کارِت بذار منم کارم رو بکنم.»
کد خبر: ۴۳۴۱۲
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۶ - 16March 2015

ماجرای شستن لباس مکانیک توسط فرمانده لشکر

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس:

- اخوى؛ بیا یه دستى به چراغاى ماشین بزن.

- شرمنده، کار دارم. دستم بنده. برو فردا بیا.

- باید همین امشب برم خط. بى چراغ که نمىشه.

- میبینى که، دارم لباسهام رو مىشورم. الانم که دیگه هوا داره تاریک میشه. برو فردا بیا، مخلصتم هستم، خودم درستش مىکنم.

- اصلاً من لباسهاى تو رو مىشورم. تو هم چراغ ماشین من رو درست کن.

***

هرچقدر بهش گفتم «آقا مهدى! به خدا شرمندم. ببخشید. نمىخواد بشورى.»

گفت: «ما با هم قرارداد بستیم. برو سرِ کارِت بذار منم کارم رو بکنم.»

نظر شما
پربیننده ها