به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس فصلهایی از زندگی شهید «صادق پاریاب» را در سالروز شهادتش مرور میکنیم.
زندگینامه شهید:
«كوچك بود كه مادرم او را به من میداد و سركار میرفت. یك جورهایی، من او را بزرگ كردم. وقتی از جبهه برگشت، گفتم: دیگر نمیخواهد بروی. یك بار رفتی دیگر! گفت: خواهر! اگر نروم، دشمن میآید كشورمان را میگیرد. باید بروم. آخرین بار كه با من خداحافظی كرد، گریه كردم. انگار یكدفعه صدایی در گوشم افتاد كه برادرت دیگر برنمیگردد. گفت: خواهر! چرا گریه میكنی؟ گفتم: چیزی نیست. بعد پشت سرش رفتم تا بدرقهاش كنم. گفت: اگر تو همراهم بیایی، نمیروم. دستم را گرفت، آورد خانه و گفت: تو اینجا باش. من میروم و برمیگردم. او رفت و دیگر برنگشت..!!»
با دلگفتههای «سكینه»، تقویم سال 1337 را مرور میكنیم. آنگاه در بیستمین طلوع تابستانهاش، همزمان با نوای دلنشین اذان صبح، نو رسیدهای متولد شد با نام «صادق».
دو ماهه بود كه پدرش، «قنبر» را از دست داد و تنها با مهر مادرانه «هاجر خاتون» پرورش یافت. تحصیلات صادق به چهارم متوسطه در رشته فرهنگ و ادب دبیرستان «فردوسی» زادگاهش، «قائمشهر» ختم میشود.
اوقات فراغتاش نیز در ایام تابستان، به كار در زمین كشاورزی میگذشت و كمك به مادر. هاجر، دفتر خاطرات آن سالها را اینطور ورق میزند:
«زمانی كه من سركار بودم، خانه را جارو میكرد و خودش لباسهایش را میشست. با من رفتار خوبی داشت و نمیگذاشت احساس ناراحتی كنم.»
وی در ادامه از تقیدات دینی فرزندش میگوید:
«به نماز و قرآن خیلی اهمیت میداد. یك روز كه از سركار آمدم، دیدم هنوز به خانه نیامده است. وقتی برگشت، پرسیدم: كجا بودی؟ گفت: با دوچرخه رفته بودم مسجد نماز بخوانم.»
شركت در راهپیماییها، توزیع اعلامیه و نشریه از جمله فعالیتهای سیاسی صادق در روزهای انقلاب به شمار میرود. او در سال 1358 به عضویت سپاه درآمد و به مدّت یك ماه در واحد آموزش به سر بُرد. سپس با طی دوره مهندسی در ساری، در 23/7/1363 به مدت سه ماه به عنوان مهندس راهسازی در جبهه مشغول خدمت شد. علاوه بر آن در كِسوت جانشینی گروهان نیز خدمات ارزندهای از خود ارائه نمود.
صادق كه حضور در عملیات بدر و مجروحیت در این آوردگاه را تجربه كرده بود، سرانجام در 18 دی ماه سال 1363 در هورالهویزه، به دلیل سانحه تصادف به فیض عظیم شهادت نائل شد.
در نهایت با بدرقه همسرش، «زهرا» و دردانهاش «میثم»، در گلستان شهدای «امامزاده اسماعیل» قائمشهر به خاك آرمید.
و امّا روایت دیگری از مادر این شهید سرافراز مازندرانی:
«وقتی میخواست برود جبهه، گفت: مادرم! تو خیلی برایم زحمت كشیدی، ولی من برای تو هیچ كاری نكردم. گفتم: جبران كن. الان جبران زحماتم را كرد.»
توصیه نامه شهید:
توصیه من به شما عزیزان این است که حامی ولایت فقیه باشید. در انجام واجبات و ترک محرمات بکوشید. نماز را به پا دارید که خواندن نماز شما را از انجام کارهای ناپسند باز می دارد. در زندگی صادق باشید و به پدر ومادر خود احترام بگذارید. حقالناس را رعایت کنید.
انتهای پیام/