به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «هوشنگ برمه (پورسعید)» زندگینامه و وصیتنامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
همگام با ۲۰ تیر ماه سال ۱۳۴۲، نوزادی قدم به کاشانه «رضا و صغری» نهاد که «هوشنگ» نام گرفت. پیشه پدر، کفّاشی بود و هنر مادر، امّا فرزندپروری و خانهداری.
وی بعد از پایان مقاطع ابتدایی و راهنمایی در دبستان «سعدی» و مدرسه ملّی زادگاهش، «چالوس»، وارد دبیرستان «دکتر شریعتی» همین شهر شد و در رشته ریاضی – فیزیک به تحصیل پرداخت. سپس در رشته عمران دانشگاه تهران پذیرفته شد. او از ۱/۲/۱۳۶۰ الی ۲۲/۱۲/۱۳۶۱ دانشجوی نیروی دریایی نوشهر بود که استعفاداد. تقیدات دینی هوشنگ را میتوان با استناد به اظهارات خانواده، اینچنین بیان کرد:
«نسبت به انجام فرایض واجب پایبند بود و اغلب اوقات، نماز را به جماعت ادا میکرد. علاوه بر آن با قرآن نیز اُنسی دیگر داشت و در انجام فرامین الهی کوشا بود. در ارادتش به آل الله همین بس که با الگوپذیری از سیره آنان و حضور در محافل دینی، همواره در پی کسب کمال و معرفت انسانی بود.
یک روز مادر خدابیامرزمان دو ساعت در صف تعاونی ایستاد تا لامپ ۱۰۰ گرفت. وقتی هوشنگ به خانه آمد و دید که همه لامپها روشن است، ناراحت شد و به مادرم گفت: وقتی همه لامپهای خانه روشن است، چرا رفتی لامپ گرفتی؟ ببر و پس بده. این سهمیه برای کسانی است که لامپ خانهشان خراب است.» در اوصاف اخلاقی وی باید گفت که فردی بود خوشخلق و مهربان و در رفتار با والدین، مؤدب و موقّر.
شعارنویسی، حضور در تظاهرات و محافل سیاسی، تهیه اعلامیههای امام خمینی از قم و توزیع آن از جمله فعالیتهای این نوجوان آگاه در روزهای پرشکوه انقلاب به شمار میرود. وی در ۱۹/۲/۱۳۶۲ در کِسوت بسیجی به مدّت ۳ ماه، راهی مناطق نبرد شد. وی یک سال بعد، زندگی مشترکاش را با «ربابه مهدیزاده» آغاز کرد که ثمره اش «مرضیه» است.
همسرش دفتر خاطرات آن روزها را این گونه ورق میزند: «در کارهای خانه اعم از ظرف شستن، خرید کردن و نگهداری بچهها کمک زیادی به من میکرد. آرزو داشت زندگی خوبی برای من و فرزندش فراهم کند از دخترم انتظار داشت که پیرو خط امام باشد با حجابش طوری رفتار کند که خدا از او راضی باشد.» هوشنگ سپس با پوشیدن جامه پاسداری، از ۲۶/۱۱/۱۳۶۴ الی ۲۵/۱۰/۱۳۶۵ به عنوان جانشین واحد عقیدتی – سیاسی سپاه مشغول به انجام وظیفه شد. در نهایت، این شهید گرانمایه در ۲۶ دی ماه سال ۱۳۶۵، طی عملیات کربلای ۵، شربت شیرین شهادت نوشید. پیکر پاکاش نیز با وداع اهالی قهرمانپرور چالوس، در بوستان شهدای «یوسفرضا» آرام گرفت.
و، امّا روایتی از «قربانعلی» در مورد برادر شهیدش:
«خیلی به خانوادهاش عشق میورزید. هر وقت به جبهه اعزام میشد، قبلاش پیش من میآمد و میگفت: در نبودم به خانوادهام سر بزن و اگر چیزی احتیاج داشتند، برایشان تهیه کن. ۱۵ دی ماه سال ۱۳۶۵ پیش من آمد. من آن مقطع، یک موتور گازی داشتم. گفت: موتورت را به من بده. میخواهم تا غروب، دخترم را در بیرون بگردانم.»
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
«و اذا سالک عبادی منی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا الی والیوم نوبی لعلهم یرشدون»
با کسب اجازه از محضر مبارک امام زمان (ع) روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و نائب بر حقش امام خمینی پیر و مرشد ما و ارواح پاک و مطهر شهدای اسلام.
اینجانب بنده گنهکار و روسیاه درگاه خداوند و شرمنده در پیشگاه ائمه معصومین وصیت خویش را چنین تقدیم میدارم.
نخست شهادت میدهم که غیر از خدای یکتا معبودی نیست و تمام حمد و ستایشها و تمام عشق و ایثارها سزاوار و شایسته اوست. چه اوست که عشق را آفرید و رسم عشق بازی بیاموخت، و بعد گواهی میکنم که محمدبن عبدالله (ص) همان چوپان امی، همان که محمد امینش میخواندند از جانب آن معشوق مبعوث گشت تا انسانهای خفته را از خواب گران بیدار نماید و فطرت آنان را به مبدا عالم وجود متوجه سازد و نیز شهادت میدهم که هستی محدود به این عالم نیست و عالم دیگری پس از مرگ نیز هست که هرکس هر آنگونه که امتحان پس داده پاداش و کیفر خویش گیرد و همچنین اینکه خدای لایزال هیچ چیز را به غیر حکمت نیافرید و هرکه را و هرچه را، هرآنقدر که سزاوارش بود از نعمت وجود بهرهمند ساخت و در این میان به جهت اینکه بشر بر اثر فقدان پیامبر اکرم (ص) به ضلالت کشیده نشود و زمین خالی از حجت نماند ائمه معصومین را هادی و راهنما ساخت که اول آنها علی ابن ابیطالب (ع) فاتح خیبر و خندق بود که به سجاده نماز را به خونش گلگون ساختند و آخر آنها حجت بن الحسن العسکری الامام المهدی (عج) است که فرماندهی عملیاتها را بهعهده دارد؛ و در این میان حسین (ع).
آری حسین (ع) سرور و آقای شهیدان را میگویم او که خون پاکش را به پای درخت اسلام ریخت تا بیاموزد که برای حفظ دین باید از خویش و از عزیزترین عزیزان خویش در راه خدا گذشت و این میسر نمیشود مگر اینکه حب معبودی در دل باشد و آتش عشق او شعلهور.
باری خدا را سپاسگزارم که در سنگر عزت جان میدهم نه در بستر ذلت و از آنجایی که مالی نیندوختهام تا بیم بر باد رفتنش باشد وصیتی در این خصوص ندارم مگر اینکه مقداری جهت خمس و رفع مظالمم پرداخته شود و من از همه شرمندهام که نتوانستهام حق آنان را ادا نمایم.
از مادرم که نتوانستم حتی ذرهای از زحمات طاقتفرسایی را که در حق من کشیده است جبران نمایم خداوند اجر عظیم در دنیا وآخرت به او عطا فرماید انشاالله؛ و نیز از همسرم که اسوه صبر و محبت و معلم اخلاق و مادری نمونه است که امیدوارم خدای تعالی در عالم وآخرت او را با بزرگ بانوی جهان اسلام، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور نماید امید آن است که فقدان این حقیر باعث نگردد که خللی در عزم و اراده و یا شک و شبههای در طریق پیموده شده به وجود آید، بلکه دوستان و خویشان که هنوز قدمی در این راه برنداشته و یا حتی فکر آن هم نیز به ذهنش خطور نیافته، در این امر تفکر و تعمق نماید، که این آتش چه عشق است که این سان از هابیل تا کنون، بر جان هرکه افتاد منیت او را بسوخت و او را جمله «او» کرد.
در پایان همه شما را به قدردانی نعمت عظمایی که خداوند بر شما منت نهاده و بر شما ارزانی فرموده توصیه میکنم که همانا نعمت حکومت جمهوری اسلامی و ولایت مردی است که به نیابت از مهدی موعود (عج) پشت شیاطین را شکسته است و شما را به نور قرآن و تعالیم آسمانی آن در جهان سزاوار نموده است. در خاتمه درخواست من این است که هرکس هرآنقدر که برایش مقدور است برایم قرآن بخواند.
والعاقبه الاهل التقوای والیقین
هوشنگ پورسعید
۱۵/۱/۶۵
انتهای پیام/