
به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، در دوّمین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸ هجری شمسی درخانهای محقّر و گلی در روستای ترک آباد اردکان، و در خانوادهای مستضعف، امّا متدیّن و ولایتمدار، کودکی چشم به جهان گشود، که نه تنها برای خانواده، شادی آفرین شد، بلکه در بعدها موجب افتخار و سربلندی هموطنان خویش و فخراسلام عزیز شد.
محمّدرضا، پدرمتدیّن و مادر متعهدش، نام زیبای حسین را برای نوزاد خویش انتخاب کردند، که هم نشانهی عمق ولایتمداری آنها بود، و هم اینکه شاید از همان اول به آنها الهام شده بود، که این کودک یک انسان عادّی نخواهد بود.
بلکه قرار است سرنوشتی افتخار آمیز داشته و رهرو مولایشان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) باشد. پس کمر همّت به تربیتش بستند. حسین همراه با رشد جسمی، آموزههای دینی و مذهبی را فرا گرفت.
او آموزش خواندن و نوشتن را در زادگاهش ترک آباد فراگرفت. تربیت صحیح، لقمهی حلال و شیر پاک و محیط سالم و بی آلایش روستا، حسین را فردی دوست داشتنی، متدیّن، ولایی و عامل به انجام واجبات و ترک محرّمات به بار آورد.
این روحیّه موجب شد، برای کسب علوم و معارف دینی راهی قم شود و در مدرسهی فیضیّهی قم مشغول به تحصیل علوم دینی و کسب فضیلت گردد. در قم از محضر اساتید بزرگواری، چون حضرات آیات عظام «امام خمینی (ره)، نجفی، مشکینی و حاج میرزا ابوالفضل زاهدی»، کسب فیض و علم و معرفت کرد.
ساده زیستی و کوشایی او در کسب علم، و استعداد فراوان و خلق و خوی پسندیده، شیخ حسین را محبوب همهی دوستان طلبه قرار داده بود. بسیار قانع بود و بی اعتنا به زرق و برق دنیا و مادیّات. تا اتمام کفایتین درقم ماند. علاوه بر توشه و توان علمی بالا، سخنوری زبردست و برجسته بود. در مدرسهی فیضیّه با آیت الله «ناصری» نمایندهی ولی فقیه و امام جمعهی یزد هم حجره بود.
با شهید عزیز حاج آقا «مصطفی خمینی» معاشرت و دوستی داشت. در سال ۱۳۳۵جهت نشر احکام و ترویج اسلام به تهران رفت و برنامههای ترویجی خود را اجرا کرد. در مبارزه با رژیم ستمشاهی پهلوی سه دفعه توسّط ساواک دستگیر و زندانی شد. پس از پیروزی انقلاب نیز به علّت نفوز کلام در سخنرانیها و دفاع از انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب بارها توسّط گروهک منافقین تهدید به ترورشد، امّا از انقلاب و آگاهی بخشی به مردم قدمی به عقب برنداشت و محکم و استوار ایستاد.
در سال ۱۳۴۷با خانوادهای نجیب و از سلاله ی پاک حضرت زهرای مرضیّه (س) در بفروئیّه ازدواج کرد که ثمره این اردواج، دو فرزند پسر و یک فرزند دختر بود. دارایی و ثروت او دو قلم بیشتر نبود. ۱- علم و بینش او، ۲- یک باب منزل ۴۰متری در تهران.
بسیار ریزبین بود و بصیر. عاشق امام بود و ذوب در ولایت. بارها گفته بود من بازرگان را قبول ندارم، ولی چون امام تایید کرده پذیرا هستم و مطیع.
سرانجام این روحانی روشن ضمیر و بصیر و مبارز، در صبح روز ۲۷ اسفند سال ۱۳۶۰ هجری شمسی زمانی که با همسنگرش حجّت الاسلام افضل موسوی به قصد شرکت در مراسم وعظ و ارشاد عازم کرج بودند، دربزرگراه تهران-کرح هدف گلولههای منافقین کوردل قرار گرفت و با پرواز روح بزرگ و ملگوتیش از قفس جسم کوچک و خاکیش به فیض عظمای شهادت دست یافت و به جنان پرکشید.
پیکر پاک و مطهرش پس از تشییع باشکوه، در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. به پاس بزرگداشت این شهید عزیز، خیابانی در منطقهی هاشمی تهران، در محدودهی میدان انقلاب به نام شهید حسین مظفّر مقام نامگذاری شد.
انتهای پیام/