گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ محمد امیدبخش؛ ادبیات امام خمینی (ره) در خصوص صحبت از مردم و نقش عموم جامعه در شکلگیری و به ثمر نشستن انقلاب اسلامی و حتی در ادامه و در طول دفاع مقدس یکسان بود؛ او خود را «خدمتگزار مردم» به دستور خداوند و مردم را «اصلیترین عامل تحولات» به اذن خداوند میدانست.
بسیاری از رهبران جهان با چنین تعبیراتی میتوانند ملتی را به سوی اهداف خود سوق دهند و با نیرنگ و فریب افکار افراد جامعه را مسموم کنند؛ این امر در عصری که رسانه به ابرقدرتی برای تحریک و تحول در اذهان و قلبها ایجاد شده است سخت نیست.
حکمرانی کشورهای لیبرال و سرمایهدار بر مردم از این گونه است؛ اصالت در چنین جامعههایی نه رشد فکری و اخلاقی است که اساساً اعتقاد به مفاهیمی چون وجدان و اخلاق و تعالی فکر منسوخ شده است! در چنین جامعه آشفتهای با انسانهای درگیر هیاهو و نامأنوس با تأمل و تفکر، حکمرانی رسانه و تبلیغات میتوانند با شعارهای زیبا و از درون تهی، مردم را مدیریت کنند!
سوال اصلی پس از سرنگونی رژیم پهلوی و سخن از حکومت اسلامی این است که رهبران حکومت اسلامی با رأی و نظر مردم چه خواهند کرد؟! و آیا مردم نسبت به حکومت و جامعه وظیفهای دارند؟!
اگر در حکمرانی مبتنی بر لیبرالیسم تمام وظایف دولت معطوف به رشد حداکثری رفاه و دستیابی مردم به «هر آنچه میخواهند»، است و اگر در حکمرانی مبتنی بر سوسیالیسم نقش دولت در تقسیم متساوی ثروت و منابع منحصر شده است و خبری از «انسانسازی» نیست و اگر در حکمرانی مبتنی بر سلطنت موروثی میبایست تمام ارکان جامعه متأثر و تحت فرمان شخصی بدون مزیت نسبت به دیگران باشند، پس در حکومت اسلامی نقش کلانِ حاکمیت در قبال مردم چیست؟!
جواب فقط در یک عبارت خلاصه میشود؛ «برای فهم روش و چگونگی حکومت در اسلامی باید هدف از حکومت اسلامی را دانست»! روشها و طرز برخوردها، حاصل اهداف و اغراض هستند؛ حکومتی که جز رفاه و دستیابی به سرمایه بیشتر را نمیخواهد در مواردی که رأی مردم با سرمایهداری در تعارض است، دیکتاتور میشود هرچند شعار دموکراسی بدهد! آنچه در آمریکا و اروپای امروز میبینیم همین است؛ آزادی مشروط! آزادی مردم در محدودهای است که به سرمایهداران آسیبی نرسد. از طرفی چون اساساً «لیبرالیسم» و «کاپیتالیسم» بهعنوان بنیانهای حکومت سرمایهداری هیچ تفاهم پذیری ای با عقل سلیم جامعه بشری ندارد از سوی حکومتهای غربی تلاشی برای شناساندن و گفتمان سازی واقعی حول این نوع از حکومت رخ نمیدهد!
اما در حکومت اسلامی هدف «رشد و بالندگی جامعه طبق نظام معیار اسلامی» است؛ اگر جامعهای موسوم به اسم «اسلامی» شد به این معناست که ملاک رشد و پیشرفت را در این جامعه معارف اسلامی تعیین میکند. از طرفی این رشد و پیشرفت در نظام معارف اسلامی شامل تمام شئون جامعه و حکومت و زندگی انسان (فردی و اجتماعی) میشود. در حکومت اسلامی دستیابی به رفاه بدون رشد اخلاق و تصحیح روابط انسانی، ارزش نیست و همچنین تلاش گسترده برای تبلیغ و رواج اخلاق بدون تنظیم و رشد معیشت بیثمر خواهند ماند!
شاید بتوان گفت «فکر» در مرکز تمام ارزشیابیها برای سنجش جامعه پیشرفته اسلامی نقش بازی کند؛ جامعه متفکر میآموزد که گامهای ابتدایی برای اخلاق مدار شدن را بردارد، همچنین میآموزد چگونه معیشت، تربیت دیگران، مدیریت مسئولان را به بهترین نحو انجام دهد! لذا در حکومت اسلامی هیچگاه نباید امری مقدم بر «تفکر» شود بهگونهای که تفکر و بصیرت مردم نفی شود ولی امری دیگر بهبود پیدا کند. در اینجاست که دیکتاتوری و خودرأیی رهبران حکومت اسلامی بیمعنا میشود.
اگر جامعه اسلامی داعیهدار زمینهسازی برای محقق کردن ظهور و پیروزی نهایی حق بر باطل است، باید متفکر، عاقل، مؤمن و با بصیرت باشد. در چنین جامعهای که رو به سوی ظهور دارد، رهبر وظیفه جهتدهی حرکت نهضت اسلام برای بالندهتر شدن افکار و شخصیتها را دارد. بهعنوان مثال انتخابهای اشتباه برخی از مسئولین و مردم در جریان 40 سال انقلاب اسلامی با برخورد قاطع رهبر مواجه نمیشود! انتخاب بازرگان، تنفیذ بنیصدر و قائممقامی آیتالله منتظری از مواردی است که امام خمینی بعدها از اسرار آن پرده بر میدارد و دلیل تن دادن به انتخاب برخی از مسئولین یا مردم را عدم رشد فکری آنها عنوان میکند[1]
امام در واقع در چنین روزی -15بهمن57- حکم ریاست دولت موقت را به مهندس بازرگان اعطا می کنند اما بعدها میگوید از ابتدا هم با انتخاب او مخالف بوده است! دلیل مخالفت امام هر چه بوده به رأی شورای انقلاب احترام میگذارد و بر حرف خود پافشاری نمیکند؛ اگر امام در همین روز از اعطای حکم به شخصی چون بازرگان سر باز میزد بسیاری از مردم و مسئولین وقت «درک»ی از مدیریت ناکارآمد و غربی ملیّگراها پیدا نمیکردند.
در مقابل نیز پر واضح است که اگر امری مخلّ به رشد و بالندگی جامعه شود بهگونهای جهت حرکت نهضت و انقلاب اسلامی را به سوی جامعهای متفکر و باورمند منحرف کند، وظایف رهبری موجب میشود تا در برابر آن بایستد!
لذا در طول رهبری امام خمینی و حضرت آیتالله خامنهای (مدّظلهالعالی) مواردی بوده است که با مشاهده انحراف قطعی جهت حرکت انقلاب اسلامی و تصمیمات متناقض با اصول انقلاب اسلامی وارد عمل شدهاند و مخالفت کردهاند؛ مانند ممانعت رهبر معظم انقلاب با یکی از طرحهای مجلس ششم که در مربوط به اصلاح قانون مطبوعات بود.
[1]. رجوع کنید به نامه امام خمینی به آیتالله حسینعلی منتظری (صحیفه نور، ج21، ص330)
انتهای پیام/ 161