چهل‌سالگی سرو/ شهید «علی هاتفی»:

جبهه دانشگاهی است که همه نمی‌توانند از آن استفاه کنند

شهید «علی هاتفی» فرزند اکبر، در تاریخ ۱۳۴۵/۱/۱ هجری‌شمسی همزمان با حلول سال نو و عید نوروز در خانواده‌ای مذهبی در محلّه صدرآباد اردکان دیده به جهان گشود. سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در منطقه عملیّاتی فکّه و در عملیّات والفجر مقدّماتی به شدّت مجروح شد و با پرواز روح بلندش از قفس کوچک خاکی جسمش به خیل شهدا پیوست و به رضوان پر کشید.
کد خبر: ۴۴۳۴۳۸
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۶ - 17February 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «علی هاتفی» فرزند اکبر، در تاریخ ۱۳۴۵/۱/۱ هجری‌شمسی همزمان با حلول سال نو و عید نوروز در خانواده‌ای مذهبی در محلّه صدرآباد اردکان دیده به جهان گشود. او ششمین فرزند خانواده هاتفی بود که تولّدش در عید، شادی و شعف خاصّی به شادی و سرور عید افزود. خانواده متدیّن و ولایی و عاشق اهل بیت (ع) نام اولّین امام شیعیان را برای نوزاد خود انتخاب کردند و به تربیت او کمر همّت بستند. علی کودکی را در سایه پر محبّت پدر و در دامان پر مهر مادر گذارند.

زمانی که ۶ ساله شد به مدرسه رفت. دوره ابتدایی را در دبستان پسرانه صدرآباد گذراند. سپس در مدرسه راهنمایی استقلال صدرآباد دوره راهنمایی را طی کرد. دوره متوسطه را در دبیرستان شرف اردکان در رشته اقتصاد تا سال دوّم تحصیل کرد. طینت پاک و لقمه حلال و شیر پاک و تربیت اسلامی علی را نوجوانی مؤدّب و خوش اخلاق ساخته بود. برای پدر و مادر احترام خاص قائل بود.

جبهه دانشگاهی است که همه نمی‌توانند از آن استفاه کنند

با اهل خانه نیز محترمانه رفتار می‌کرد. دوستان و هم‌کلاسی‌ها او را دوست می‌داشتند. در دوره راهنمایی عضو انجمن اسلامی مدرسه بود که در آن زمان، چون طاغوت به اسم انجمن اسلامی حسّاس بود و برخورد می‌کردند، به نام انجمن ادبی فعّالیّت می‌کردند.

شهید علی هاتفی جزو فعّالان این انجمن بود. (حقیر، تنظیم‌کننده کتاب، افتخار معلّمی و هم‌کلاسی با او را داشتم و از نزدیک با هم کار می‌کردیم. خیلی شیرین ودوست داشتنی بود). بسیار متدیّن بود و پای‌بند به انجام واجبات و ترک محرّمات. علّو طبع بسیار داشت و برخوردش با دیگران بزرگوارانه بود؛ حتّی اگر در حقّش بدی روا می‌داشتند، عصبانی نمی‌شد و رفتار تند دیگران را با نرمی و خوشرویی پاسخ می‌داد.

عقل و فهمش بیش از سنّش بود. در زندگی نظم خاصّی داشت. نماز را اوّل وقت می‌خواند. قانع بود و بزرگوار. به قرآن علاقه خاصّی داشت و قرآن را به چند گونه صوت و لحن قرائت می‌کرد. به ورزش فوتبال نیز علاقه‌مند بود. در خانه و بیرون به پدر و مادر کمک می‌کرد. به اظهار اکثر اعضای خانواده این فرزند با تمام فرزندان از هر نظر فرق می‌کرد و شایسته‌تر بود. در زمان پیروزی انقلاب ۱۲ ساله بود.

در مراسم انقلاب و ضدّ رژیم فعّالانه شرکت داشت. او عاشق انقلاب و امام بود. زمانی که جبهه‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیاز به رزمنده داشت٬ با ندای امام خمینی (ره) در بسیج ثبت نام کرد و در پادگان شهید بهشتی یزد آموزش دید و کلاس و درس و تحصیل و آغوش گرم خانواده را رها کرده و به جای آن جبهه و جهاد و سنگرنشینی با قدسیان و دفاع از اسلام و شرف مسلمین را برگزید و راهی جبهه شد و سنگرنشین عشق و ایثار شد. مدّت ۲ ماه و ۲۷ روز از شیرین‌ترین و با ارزش‌ترین زمان عمر و نوجوانی خود را در جهاد و دفاع از میهن اسلامی گذراند.

سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در منطقه عملیّاتی فکّه و در عملیّات والفجر مقدّماتی به شدّت مجروح شد و با پرواز روح بلندش از قفس کوچک خاکی جسمش به خیل شهدا پیوست و به رضوان پر کشید. به تأسّی از مولایش امام حسین (علیه السّلام) جسم مطهرش سال‌ها در بیابان‌های کربلای ایران ماند و علاوه بر افتخار شهادت، مدال شهید مفقود را نیز به گردن آویخت و عزّتی شد برای اسلام و خانواده‌اش.

در تاریخ ۱۳۷۴/۸/۲ پس از حدود ۱۳ سال دوری از وطن پیکر پاکش توسّط گروه تفحّص شناسایی و به وطن بازگردانده شد و بعد از تشییعی با شکوه توسط مردم شهید پرور دیارمان، در بهشت شهدای اردکان به خاک سپرده شد.

در ادامه فرازی از وصیت‌نامه شهید بزرگوار را از نظر می‌گذرانیم:

یک رزمنده که به جبهه می‌آید از هر لحاظ ساخته می‌شود؛ معجزات الهی را می‌بیند، امام زمان (عج) را می‌بیند و درک می‌کند که جبهه چه جور مکانی است. جبهه به قول امام (ره) یک دانشگاهی است که از این دانشگاه همه نمی‌توانند استفاه کنند. کسانی می‌توانند در این دانشگاه درس بخوانند که نیّتشان فقط برای خدا باشد و امتحان می‌دهند و حتماً قبول خواهند شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها