به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرمانشاه، در چهلمین سالگرد دفاع مقدس ادارهكل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان كرمانشاه اقدام به نشر وصیتنامه های شهدای کرمانشاه در هشت سال دفاع مقدس كرده است.
محمدجواد شمسی در سال ۱۳۴۷ در یکی از محلات قدیمی و محروم کرمانشاه دیده به جهان گشود. به تأئید همه آشنایان یکی از ویژگیهای بارز شخصیت شجاعت فوق العادهاش بود. در جریان انقلاب با وجود آن که بیش از ده بهار از عمرش نگذشته بود تا آنجا که از تظاهراتی اطلاع مییافت در آن شرکت میکرد.
مدت سه ماه درس هایش را مطالعه میکرد تا اینکه دو هفته قبل از کنکور مجددا به همراه دوستانس عازم جبه هشد. جواد پس از شرکت در کنکور سراسری و دریافت کارنامه متوجه شد که در گروه مهندسی رتبه ۲۹ را حائز شد، ولی این موضوع به هیج وجه موجب غرور و خدشه در عشق و ایمان عظیمش نشد. آنچه از او بیاد مانده این است که میگفت: اینها همه وسیله و بازیچه است، خدا کند انسان در دانشگاه اصلی موفق شود و سرانجام نیز در دانشگاه سید الشهداء با رتبه عالی شهادت پذیرفته شد و بر فراز ارتفاعات بوالفتح عراق در مرز سردشت در عملیات پیروزمندانه نصر ۷ در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۲۱ به آرزو و کمالش رسید هر چند هم در رشته مهندسی شیمی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
وصیتنامه شهید «محمد جواد شمسی»:
بنام خدا، الحمد الله رب العالمین رب شهدا و المجاهدین
خداوندا ! چگونه می توانم شکر چنین نعمت عظیمی را بجای آورم که هرگز چنین لیاقتی را در خود نمی دیدم . خداوندا ! لطف عظیم تو به کدامین سبب شامل حال من است. ای عزیز من! من که بدترین و روسیاه ترین بنده تو بودم، ای حبیب من ! ای کسی که چنین مرا مورد لطف خود قرار دادی و در این راه هدایتم نمودی و عشق اسلام عزیز و پیروان صدیق این دین عزیز را در دل من جای نهادی تا بتوانم گام های خودم را در جهاد در راه تو بردارم و بر سر دشمنان فرود بیاورم. خدایا ! اگرچه بنده نافرمانی برای تو بودهام ولی همیشه آرزویم شهادت در راه تو می باشد.
خدایا ! تو خود شاهد بودی که من به جز حمایت و پشتیبانی از امان عزیزم به جبهه نیامدم و خود میدانی که در صداقت این معشوق عزیزم تردیدی به دل راه ندارم. خداوندا ! تو خود می دانی که در هر لحظه و در هر حال دعایم این است که من و تماما امت حزب الله را در ره امام عزیزم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم پشتگرم و بدون تزلزل حاقظ باشیم.
خداوندا ! اگرچه من رفتم و به نهایت سعادت و هدایت رسیدم ولی در این لحظات آخر عمر تقاضایی عاجزانه دارم که این امت را به هنگاه دشواریها، خود یاری نمایی. ای امام عریز! ای وجودم ! ای معشوقم ! ای حبیبم ! تو خود بهتر می دانی که عشقی که در درون من است زبان و قلم عاجز از بیان آن، ولی از خداوند می خواهم از این نعمت عظیم که برای ما قرار داده و نتوانستیم شکر آن را بجا آوریم تا ظهور فرمانده عزیزمان از بلیات و امراض محفوظ و مصون نگهداری.
ای امام عزیز! به خدا قسم ! به خون شهدا قسم ! از اینکه یک جان داروجز آن هیچ ندارم هدیه به پیشگاه مقدست و راهت نثار میکنم، بسیار خجل و شرمنده ام ،چه کنم که مرا دیوانه عشق خودت کرده ای و تمام دردهای ذلت و خواری را در دیده دل من بسته و شمع هدایت را در دیده من افروختی. عزیز من! گرچه من رفتم ولی هرگز دوستان من و برادرانم واخوی من نمیگذارند سلاحم به زمین بیفتد. چه بگویم که ای بی خبران عالم در دل یک بسیجی عاشق چه میگذرد و چگونه آماده فنا شدن در راه حق میباشد، اما ما دعا کن که انشاءالله فردا بامولایمان حسین ابن علی (ع) با شما محشور و از فیوضات سرور آزادگان مستفیض شویم و اما وصیتم به امت حزب الله که انشاءالله در همه حال در کنار رهبر باشند و از مساله جهاد غافل نباشند که به خون شهدا قسم، سعادت این زمان تنها در گروجهاد در راه دا می باشد و بس. ای وارثان خون شهدا، نکند مساله جهاد را برای خود توجیه کنید و آخرت خود را به دنیایی بی ارزش ودون همت بفروشید.
عزیزان من تمام این مسائل امتحان وسنت خداوند میباشد، همگی باید برویم وخون ما در به ثمر رسیدن نهال انقلاب مصرف شود و چند کلام عرض ادب به خانواده محترمم: پدر و مادر عزیزم سلام علیکم ، امیدوارم که با شهادت من، مسئولیت خودتان را در قبال فرزندتان ادا کرده باشید؛ والدین عزیزم الحمدالله به چنین بینشی رسیدید که در قبال رفتن به جبهه، کوچکترین اعتراضی نکردید، خدا را شکر که شما این چنین عشقی به امام دارید که دیگر جاای نگرانی برای من نیست و این سرنوشت مرا نیز برای من از الطاف خدا میدانید، تنها سفارشم به شما این است که ندای مرا به گوش مردم برسانید و با روحیه و کلام خود حقانیت مرا به مردم گوشزد نمایید.
ای مادر عزیزم! میدانم که تو چقدر آرزو داشتی که من روزری به دانشگاه بروم و برای مملکت اسلامیم مفید واقع شوم، الحمدالله که بعد از یکسال توانستم موفق شوم که به مردم اعلان کنم که جبهه شما بسیجیها را از درس جا نمیگذارد بلکه باعث پیشرفت آنها نیز می شود زیرا یک رزمنده واقعی وقتی می بیند که دوستان او چگونه جان می دهند تا امنیت حاصل شود و دیگر جهادگران در صنعت علم به معلومات خود بیفزایند غیرت اونیز شکوفا می شود و مجدانه تر به درس خود می پردازد ؛ اما نباید فراموش کرد تمام این مسائل برای رضای خدا و رسیدن به اومی باشد.
خدا نکند روزی این مسائل دنیا فریبانه جلوی چشمانمان را بگیرد و ما را از خداوند غافل کند و به فرمان امام عزیزمان هدف انجام تکلیف است حال میخواهید در دانشگا علم و یا دانشگاه سید الشهدا و اما چه سعادتی بالاتر از اینکه خداوند آنقدر لطفش را شامل حال بنده اش نماید که در هر دو مورد قبول شود و با بیعتی خالص به ملاقات محبوبش برود و اینک می بینم که سعادت من هر دوی آنها کرده، احساس سبکی بیشتری میکنم که توانستم مقداری از تکلیف خود را در درس خواندن و جهاد علمی ادا کنم و باز هم متذکر می شوم که ای مردم که اگر این عزیزان بسیجی نبود و نمی بودند هرگز امنیتی برای زندگی و دانشگاه و مدارس و معیشت شما نبود، پس هرگز آنها را فراموش نکنید.
و به برادران گرامیم سفارش می کنم که در هر دو بعد دانشگاه و جهاد پشتیبان امام باشند و امام عزیزمان را فراموش نکنند، گرچه شما الحمدالله به مسائل آگاه هستید و لیکن به عنوان تذکری هم که شده باید متذکر شوم که با تقوی خود نگذارید چهره دنیاگرایانه دانشگاه بر شما مسئولیتی شده و شما را از مسائل غافل کند و سفارشم به خواهران عزیزم، زینبیان زمان این است که انشاءالله با کلام زبان و قلم خود، مسئولیت این خون ها را ادا کنند و تذکرهای انسان دوستانه خود را بارها از من شنیدهاید که ای زنان عالم ما می رویم که با سرخی خون خود، سیاهی چادر شما را محفوظ نگه داریم.
و نیز سفارش من به خانواده ام این است که از اسراف در مراسم ختم من جدا بپرهیزید و در آخر سلام مرا دوباره به پدر و مادر عزیزم میرسانم و از آنها می خواهم مرا حلال کنند و هنگام دفن مرا ببوسند تا با راحتی بیشتری به ملاقات خداوند بروم ، آرزوی شهادت را برای تمام امت حزب الله از خداوند خواهانم.
انتهای پیام/