گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس: حسن یعقوبی به بهانه فرارسیدن هفته هنر انقلاب، یادداشتی نوشته است که در ادامه میخوانید:
هنر، جوهر سیالی است جاری در روح آدمی که او را به جانب زیباییها میکشاند و هنرمند این توانایی را دارد که تجلیگر این زیباییها باشد. البته هنرمندی این توفیق را مییابد که درکی درست از خود و جهان هستی داشته باشد. هنر را اگر در معنای وسیعش، فضل و کمال و فن و صناعت بدانیم و چه آن را در قالبهای امروزینش، در هر حال، آنچه که از جوهر این واژه برمیآید، جلوهگری زیبایی، شیدایی و روشنایی است. هنر را میتوان روح زندگی دانست و این روح بیقرار هنرمند است که با روح هستی، هماهنگ و همداستان میشود و آفرینشگر جلوههایی از زیبایی و شیدایی.
شهید آوینی که سالها در عرصه فرهنگ و هنر اسلامی، در مسیر بیان حقیقت هنر و جلوههای ناب آن قدم برداشت، از معدود هنرمندانی است که با بینشی ویژه و نگاهی ژرفکاوانه، به موضوع هنر و رابطه آن با حقیقت هستی پرداخته است.
آوینی، هنر را شیدایی حقیقت میداند. «هنر، شیدایی حقیقت است همراه با قدرت بیان آن شیدایی و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیر از خداوند متعال گرفته است.
او بر این باور است که اگر هر کدام از این دو، یعنی شیدایی حق و قدرت بیان آن نباشد، اثر هنری خلق نمیشود. به عبارت دیگر، شیدایی شرط لازم و قدرت بیان، شرط کافی برای آفرینش اثری هنری است.
انسانی که بر فطرت پاک خویش باقی مانده و از حقیقت آفرینش خود دور نشده، طبیعتاً آنچه از او صادر میشود، رنگ و بوی دینی دارد. از این رو شهید آوینی معتقد است که به شرط باقی ماندن انسانها بر فطرت پاک خویش، آوردن صفت «دینی» برای هنر، بیهوده است، چون همه چیز رنگ حقیقت دارد. اما وقتی انسان از سرشت خویش فاصله میگیرد و در دام تاریکیها و هیاهوها گرفتار میآید، آن گاه تفاوت هنر دینی و غیردینی آشکار میشود. به قول مولانا: «چون غرض آمد هنر پوشیده شد/ صد حجاب از دل به سوی دیده شد».
«هنر، اصلاً و اولاً «هنر زندگی» است و هنر به معنای اصطلاحی باید مظهر تجلی آن حقیقتی باشد که حیات انسان در آن کمال مییابد.
آوینی دلیل جاذبه هنر را در این میداند که هنر، یاد بهشت است و یادآور حقیقت زندگی و مایه اصلی هنر، درد غربت آدمی است. او هنر را زبان بی زبانی و زبان همزبانی معرفی میکند.
«هنر، یاد بهشت است و نوحه انسان در فراق. هنر، زبان غربت بنی آدم است در فرقت دارالقرار و از همین روی همه با آن انس دارند؛ چه در کلام جلوه کند، چه در لحن و چه در نقش؛ انسی دیرینه به قدمت جهان.
به نظر آوینی، آنچه که عطر و بوی قدسی و رنگ حقیقت دارد، عین هنر است، نه آنکه آن را در قالبی هنری بریزند تا شکل هنری بیابد.
«اصطلاح هنر دینی و یا هنر قدسی نیز بعد از رنسانس و در تمدن امروز رواج یافته است و معنای آن نیز، هرگز هنری نیست که در قوالب و مواد هنری، جدید و در محتوا یا مضمون و موضوع، دینی باشد. هنر دینی مادّه و صورت، قالب و محتوا را هر دو از دین میگیرد و الهامات و شوارق دینی و عرفانی، خود عین هنر هستند، نه آنکه الهامات و اشراقات دینی در قالبهایی مجزا و منفک از خویش تزریق شوند.»
از همین رهگذر است که آوینی، هنر انقلاب را اگر چه حرکتهای امیدوارکنندهای در آن برای رسیدن به استقلال فرهنگی انجام گرفته، هنر دینی نمیداند؛ چرا که معتقد است هنرمندان، مادّه هنر خود را از غرب گرفتهاند و تنها کوشیدهاند به آن صورتی متناسب با اعتقادات خویش ببخشند.
«مصداق این اصطلاح هنر دینی را فقط میتوان در اعصار پیش از رنسانس جستجو کرد نه امروز؛ امروز همه هنرهای موجود، متأثر از غرب و تفکر عصری آن هستند.»
از دیدگاه شهید آوینی، هنر امروز هنری بیمار است که خوره جان و تن هنر و هنرمند را از دورن و بیرون میخورد.
«ادبیات داستانی این روزگار و نقاشی و شعر و … جزامزدهای است که دیگر شوقی و توانی برای زنده بودن و زنده ماندن ندارد. بشر در انتظار فردایی دیگر است و هنرش نیز.»
هنر دینی در نگاه آوینی، هنر وحدت و توحید است، در حالی که هنر امروز، هنر کثرت. البته آوینی عصر حاضر را دوران شکوفایی و احیای دوباره تفکر دینی میداند و امیدوار است در آینده، هنری که بتوان آن را دینی خواند، ظهور یابد.
بحث تعهد و هنر متعهد، همواره از مباحث مورد مناقشه بوده است. همانطور که پیشتر گفته شد، ذات و جوهر هنر، همان حقیقت است و از این رو، عین تعهد. از نگاه شهید آوینی، نباید به هنر چون امری نگریست که خود، خویشتن را معنا میکند و نیز آن را نباید چون ظرفی دید که هر مضروفی را قبول کند و در خدمت هر محتوایی قرار بگیرد. بر این اساس، هنر برای هنر و نیز هنر سفارشی، قابل پذیرش نیست.
«حقیقت آن است که میثاق و تعهد هنر، عارضهای مجزّا از ذات و جوهر هنر نیست که یکی بگوید آن طور و یکی بگوید این طور؛ هنر در جوهر و ذات خویش، عین تعهد است و جدایی این دو نیز از یکدیگر اعتباری است.»
آدمی وقتی از حقیقت وجود خویش غافل میشود و از فطرت الهی خود دور میافتد، بهشت خویش را در زمین میجوید و هنر او، دیگر زمزمه بیقراری و شیدایی حقیقت نیست. بنابراین وظیفه هنر، زدودن شائبهها و زنگارها از چهره حقیقت است و بازگرداندن آدمی به فطرت پاک خویش. «هنر باید عالم وجود را از آلایشهای نسبی و قیاسی آن چنان صیقل دهد که وجه باقی حق در آن جلوهگر شود.»
انتهای پیام/ 121