به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، هجدهم فروردین سال ۱۳۹۸ بود که فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بدون هیچ تشریفات و با لباسی ساده به خوزستان آمد، اما این حضور نه برای مسائل امنیتی یا نظامی که تنها برای مواسات با مردم بود.
مردمی که تیربار سیل، قلب خانههایشان را نشانه رفته بود و زیر پاتک بلایای طبیعی با استیصال چشم به راهی دوخته بودند که نمیدانستند ساعاتی دیگر، قدمهای استوار سرداری مهربان را به دوش خواهد کشید.
او بالاخره آمد، صبح زود، با آن چشمهای مرمرینِ همیشه خندان و آغوشی که برای همه باز بود، بهسوی هویزه، دشتآزادگان، خانهی پیرمرد سیلزده و روستاهایی که از طرف ستاد مدیریت بحران خوزستان، فرمان تخلیه گرفته بودند.
یک تنه و تا زیر زانو به گلولای زد، پای دردِ دلها نشست، به آغوش کشید و بغضهای ترکیده را جمع کرد، او حتی در اضطراب سِیلی که به خانه پیرمرد سیلی میزد، نزدیک آمد و بر دستهای آفتابخورده و رنجورش بوسه نشاند، بوی محمد میداد، پیامبر خوبیها، گویی آمدنش مرهم داغهای روستاییان بود که اینقدر عاشقانه با دیدنش آرام گرفتند.
هماهنگیها را انجام داد، آه مردم نباید به آسمان میرسید، "موکبهای اربعین فعال شوند و به مردم خدمات بدهند"، مثل کوه آمد و مقتدرانه ایستاد تا سینهاش پدرانه سپر بلای مردمان بیپناه خوزستان شود.
ساعتها به شیرینی میگذشت و گرههای کور سیل در حال باز شدن بود که خاطرهی سردار هور به دل سردار دلها نشست، باید به خانه مادر میرفت، مثل همیشه، مثل هر بار و عرض ارادت میکرد.
به خانه سردار علی هاشمی رسیدند، فرمانده وارد شد و برکت لبخند شیرینش را بر چشمهای مشتاق پاشید، هیچکس در پوست خود نمیگنجید، حتی خاک! انگار به دلش برات شده بود این آخرین نماز سردار در خوزستان است.
دستهایش را بالا آورد و تکبیر گفت، بوی محمد میداد، پیامبر خوبیها، این صحنه باید جاودانه میشد، هیچکس حواسش نبود، حتی خود سردار! گوشی را درآورد و ماشه را چکاند، بماند به یادگار، بماند به یادگار.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۹۱۱