شهید «حسن پورعبدالله شوب»:

زنده نگه‌داشتن یاد شهدا مسئولیت سنگینی برای همگان است

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «حسن پورعبدالله شوب» آمده است: پدر و مادر عزیزم! در دوری فرزندتان گریه نکنید بلکه با گریه کردن خود یاد شهدا را زنده بدارید و به دیگر انسان­‌ها نشان دهید که مسئولیت سنگینی بر دوش­‌شان قرار دارد و چگونه باید راه شهدا را ادامه داد.
کد خبر: ۴۵۴۵۹۳
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۱ - 06May 2021

زنده نگاه داشتن یاد شهدا مسئولیت سنگیتی برای همگان استبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، «حسن پورعبدالله شوب» فرزند «عبدالله» پنجم فروردین ۱۳۴۹ در آمل به دنیا آمد و در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۷ در شلمچه به شهادت رسید.

وصیت‌نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

با یاد و نام او و ان‌شاالله در راه او با درود و سلام به پیشگاه مقدس حضرت مهدی و نائب برحق‌اش و تمامی رزمندگان در راه حق خانواده‌های عزیز شهدا و سلام و درود بیپایان به امتی که با عزم راسخ‌شان و صبر بی‌پایان‌شان و نبرد بی‌امان­شان نشان دادند که انسانیت و استقلال از بین نرفته و با همت و کوشش می‌­توان روی پای خود ایستاد و از انگل صفتی و در گروه حیوانات بیرون آمد.

در این لحظه قلم در دست­‌ام سنگینی می­‌کند و قلم نمی­‌داند چگونه بر این کاغذ سفید برود و با خود فکر کردم که شاید حرکات این قلم مانند قطرات خون­‌ام باعث آگاهی بعضی از افراد این جامعه شود و با زحمت زیاد این قلم را به حرکت در آوردم.‌

ای انسان­ها! اکنون جسدی را با دست­های­‌تان حمل کردید و به سوی مکانی بردید که او و عمل­‌اش تنها ماندند. آیا فکر نمی­‌کنید زمانی خود شما را اشخاص دیگری بر روی دست­های­‌شان حرکت دهند و شما نیز از تمام لذات دنیایی و تمامی انسان­ها جدا شوید و تنها بمانید؟ آیا به لحظه­‌ای فکر کرده‌­اید. چون خداوند فرموده آن لحظه بسیار مشکل است من از خانوداه‌­ام جدا شدم و به تمامی آرزو‌ها پشت پا زدم، به سوی مکانی قدم نهادم که عزیزترین بندگان خدا در آن دیار قرار دارند و این حرکت خود سعادت و رحمتی از طرف خدا برای خود می­‌بینم.

افتخار می­‌کنم و در مقابل مشکلات لبخند می­‌زنم، چون می‌­دانم در گذرگاهی که هستم تمام سختی و آسودگی­‌ها زودگذر است و باید مهیا شوم برای آن تنهایی. خدایا مرا و تمامی بندگان مومن­‌ات را آماده کن.‌

ای پدر و مادر عزیزم! می­‌دانم که در هیچ زمانی فرزند خوبی برای­تان نبودم، ولی بدانید شما را بسیار دوست داشتم و فقط یک عامل باعث شد تا من شما را رها کنم و به این دیار هجرت نمایم و آن دوستی خدا و ائمه اطهار بوده بر اثر تربیت صحیح شما در من به وجود آمده و رحمت خدا بر شما که خداوند بزرگ فرزندتان را برای نزدیکی به خود انتخاب کرده.

خانواده عزیزم افتخار کنید که این امانت را به خوبی به صاحب­‌اش رساندید. من از شما نمی­‌خواهم که در دوری فرزندتان گریه نکنید بلکه با گریه کردن خود یاد شهدا را زنده بدارید و به دیگر انسان­ها نشان دهید که مسئولیت سنگینی بر دوش­‌شان قرار دارد و چگونه باید راه شهدا را ادامه داد، ولی مادر عزیز طوری نباشد که کافران و انسان­ های پست فطرت در جهت تضعیف انقلاب سوءاستفاده کنند و البته من یقین دارم که خدا چنان صبر به شما عطا نماید که همگی تعجب کنند؛ و‌ ای خواهران و برادران­‌ام اگر می­‌خواهید که من ناراحت نباشم، راهم را ادامه دهید و این اسلحه به زمین افتاده‌­ام را بگیرید.

برادران عزیز! مرا ببخشید و در کارتان مستحکم باشید تا خدا کمک‌­تان کند و جنگ را فراموش نکنید، چون خدا به سربازانی مثل من و شما احتیاج ندارد بلکه این ماییم که به جبهه­‌ها نیاز داریم تا به هدف از آفرینش که همان تکامل انسان­هاست برسیم.

اما هر وقت تفنگم قصه می­‌گفت احساس می­‌کردم داغ در دل دارم. سنگرم تنها خانه من است که اجاره آن خون من است. من این خانه کوچک سنگر را با همه جهان عوض نمی­‌کنم. در درون سنگر‌ها و درون خاک­ریز نام استوار شهید خفته است، اما ما به فرمان‌­ات آن قدر در سنگر می­‌مانیم تا پیکرم گل مقاومت را تا آخرین نفس و آخرین منزل قطره خونم نگهبانم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها