گفت‌وگوی دفاع پرس با همرزم شهید وزوایی

ماجرای توطئه بنی صدر و ضرب و شتم پاسداران/ تسویه حساب شهید وزوایی در گیلانغرب

محسن بعد از اینکه جراحت دستش بهتر شد به گیلانغرب آمد. یک برگه‌ تسویه حساب به من داد و گفت: «برگه را امضا کن.» گفتم: «محسن تسویه حساب برای چه؟ تو فرمانده گردانی.»
کد خبر: ۴۵۷۰۷
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۸ - 30April 2015

ماجرای توطئه بنی صدر و ضرب و شتم پاسداران/ تسویه حساب شهید وزوایی در گیلانغرب

اشاره: به مناسبت سالروز شهادت شهید "محسن وزوایی" فرمانده تیپ 10 سیدالشهدا، خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با صفاپور یکی از همرزمان شهید به گفت و گو پرداخت که ماحصل آن را در ادامه میخوانید:

از اعضای گردان 9 سپاه تهران بودم. ما در فرودگاه مهرآباد مستقر بودیم که با آغاز جنگ تحمیلی فرمان دادند به منطقه اعزام شویم. فرمانده ما به دلایلی استعفا داده و محسن وزوایی فرماندهی را بر عهده گرفت.

در ابتدا محسن را نمیشناختیم و با توجه به برخی فعالیتهای مخالفین در آن زمان فکر میکردیم محسن نیز با آنهاست. لذا ما مخالف فرماندهیش بودیم. ولی دیگری نگذشت که رفتار و منش او به گونهای بر رزمندگان تاثیر گذاشت که همه جذبش شدند و خیلی زود از تصویری که قبل از آشنایی از او داشتیم شرمگین شدیم.

توطئه بنی صدر و ضرب و شتم پاسداران

قرار بود که در اسفند سال 60 به منطقه اعزام شویم که بنیصدر آن توطئه را انجام داد. آن زمان پاسداران و نیروهای انقلابی مورد ضرب و شتم هواداران بنی صدر قرار می گرفتند. بنی صدر از این موقعیت استفاده کرده و کارتهای پاسداران و انقلابیون را از تلویزیون نشان داد و گفت که این آقا برای اخلال از کمیته، حزب جمهوری، سپاه و ... آمده است. ما آن روز در پادگان ولی عصر بودیم و در آن درگیری حضور نداشتیم و همیشه تاسف و حسرت میخوریم که چرا نبودیم از شرف خود دفاع کنیم.

این فاجحه در 14 اسفند ماه رخ داد و ما آن شب را در پادگان ولی عصر ماندیم و فردای آن روز به منطقه رفتیم.

رزمندگان، مجذوب فرماندهی محسن شده بودند و دستوراتش را بیچون و چرا انجام میدادند. الفت عمیقی بین رزمندگان و شهید وزوایی پیش آمده بود.

مرحله سوم عملیات بازی دراز که آغاز شد محسن، فرمانده سپاه گیلان غرب بود، حسین الله کرم نیز معاونش بود. من نیز در کنارشان بودم.

عملیات بازی دراز که در این منطقه آغاز شد، محسن به من گفت من دارم میروم در عملیات بازی دراز شرکت کنم. محسن به این منطقه عملیاتی آمد و در روز دوم یا سوم عملیات زخمی شد و از پا افتاد و رزمندگان تصور کردند که محسن شهید شده است. او را روی برانکارد گذاشتند تا به پایین ارتفاعات منتقل کنند، در بین راه متوجه شدند محسن نفس میکشد. تماس گرفتند تا هلیکوپتر آمد و محسن را به بیمارستان سجاد در تهران منتقل کردند.

تسویه حساب شهید وزوایی در گیلان غرب

آن زمان معمول بود رزمندههایی که سپاهی بودند وقتی مرخصی میآمدند تسویه حساب نمیکردند. گردان نیز آمار این افراد را رد میکرد که در منطقه هستند و برایشان غیبت رد نمیشد.

بعد از اینکه محسن دستش خوب شد و آثار جراحت صورتش کمی از بین رفت، به گیلانغرب آمد. یک برگه تسویه حساب به من داد و گفت برگه را امضا کن. گفتم: «محسن تسویه حساب برای چی؟ تو که نباید تسویه حساب پس بدهی. تو فرمانده گردانی.»

محسن به تهران رفت. بعد از آن او را ندیدم تا زمانی که محافظ رئیس جمهور وقت شدم. به ما سر میزد و مثل همیشه صحبت و شوخی میکردیم. با بچههای گردان نیز در ارتباط بود.

ما برای شرکت در مرحله سوم عملیات بیت المقدس آماده میشدیم که پیکر شهید وزوایی را آوردند. محسن در مرحله نخست عملیات بیت المقدس شهید شد. بدنش سالم بود و بر اثر موج گرفتگی به شهادت رسیده بود.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها