به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، عملیات «بیتالمقدس» به عنوان یکی از مهمترین عملیاتهای دوران دفاع مقدس به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش و با هدف آزادسازی خرمشهر در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ آغاز و در سوم خرداد پایان یافت.
خرمشهر پس از ۵۷۸ روز اشغال، در سوم خرداد از چنگال دژخیمان بعثی آزاد شد. با آزادی خرمشهر، ایران توانست بیشتر اراضی اشغالشده از سوی عراق در ابتدای جنگ را باز پس بگیرد؛ بر همین اساس عملیات «بیتالمقدس» نقطه عطفی در تاریخ دفاع مقدس شناخته میشود و به همین دلیل شورای عالی انقلاب فرهنگی سوم خرداد را به عنوان روز مقاومت، ایثار و پیروزی در تقویم رسمی ایران نامگذاری کرد.
به پاس مجاهدتهای رزمندگان اسلام در عملیات بیتالمقدس، خاطراتی از فرماندهان شهید خراسانی دفاع مقدس از این عملیات را در ادامه میخوانیم.
پیشبینی پیروزی در عملیات بیتالمقدس
سردار سیدکاظم حسینیفر روایت میکند: قبل از عملیات بیتالمقدس از اهواز به گردانی که شهید برونسی فرماندهی آن را بر عهده داشت و من افتخار حضور در آن گردان را داشتم مأموریت داده شد تا به منطقه دبحردان رفته و در تیپ بیتالمقدس سازماندهی شویم. شهید برونسی از این که دوباره به خط پدافندی سال ۵۹ برگشته بود خیلی اظهار ناراحتی میکرد.
شهید سیدعلی حسینی ابراهیمآبادی فرمانده تیپ ۳۱۳ حر که در آنجا حضور داشت زمانی که میخواست از شهید برونسی خداحافظی کند گفت با یقین میگویم در این عملیاتی که در پیش است منطقه تکان خیلی عظیمی از این خط و جاهای دیگر خواهد خورد و در تاریخ جنگ ثبت خواهد شد.
شهید حسینی در ادامه صحبتهایش گفت این عملیات حتی از عملیات فتحالمبین هم با ارزشتر و موفقتر خواهد بود و من فتح خرمشهر را در این عملیات میبینم.
من به شوخی به شهید حسینی گفتم با آن نیزاری که وجود دارد و میدان مین و باتلاقهایی که توسط عراقیها ایجاد شده چگونه میتوانیم معبر باز کرده و عبور کنیم و خط دفاعی مستحکم عراق را در هم بشکنیم. ما در ذهنمان حتی آزادی پادگان حمیدیه را در هم پیشبینی نمیکردیم. سخنان شهید حسینی در ذهن من بود تا روزی که عملیات شروع شد و رزمندگان تیپ ۲۱ امام رضا (ع) و دیگر نیروها از ایستگاه حسینیه از کارون عبور کردند و دشمن را از آن طرف قیچی کردند و نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند.
ما بدون اینکه حتی یک گلوله شلیک کنیم حدود ۳۰ - ۴۰ کیلومتر دشمن را تعقیب کردیم و مواضع دشمن یکی پس از دیگری به تصرف نیروهای اسلام درآمد و در اولین گام در ایستگاه حسینیه مستقر شدیم.
امام زمان (عج) فرماندهی عملیات را بر عهده داشتند
سردار شهید عبدالحسین برونسی روایت میکند: در عملیات بیتالمقدس من مسئول گردان بودم. با توجه به خوابها و معجزاتی که بچهها در آن عملیات دیدند مشخص بود که امام زمان (عج) فرماندهی عملیات را به عهده دارند.
من همان شب طی صحبتی به برادر حمیدنیا مسئول نیروهای خراسان که در عملیات فتحالمبین نیز با ما بود گفتم دشمن در این عملیات با شکست سختی روبرو میشود و ما مطمئناً پیروز خواهیم شد.
برادر حمیدنیا گفت باز مثل عملیات فتحالمبین که خواب دیده بودی حتماً اینجا هم دوباره خواب دیدی. خلاصه با این صحبتها من را به حرف کشید. در نهایت به او گفتم آنچه که ما میخواهیم پیروزی است. علناً هم همینطور شد یعنی مشیت خدا بر این قرار گرفت که ما در آن عملیات پیروز شویم.
اقتدا به علمدار کربلا
جهادگر شهید «هاشم ساجدی» فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد قرارگاه نجف اشرف روایت میکند: عملیات بیتالمقدس شروع شده بود و رزمندگان اسلام با شجاعت و ایثاری که نشان دادند، توانستند نتایج خوبی بگیرند. در این عملیات خرمشهر آزاد شد و علاوه بر آن پادگان حمید، هویزه، جفیر و حسینیه به تصرف رزمندگان اسلام در آمد.
در مرحله دوم عملیات داشتیم کنار رود کارون عملیات مهندسی انجام میدادیم. همه نیروها به خاطر اهمیت و حساسیت منطقه عملیاتی، سخت مشغول کار خود بودند. ناگهان سر و صدای عجیبی توجه ما را به خود جلب کرد. همه نگاهها در هم گره خورد اما کسی متوجه نشد که چه اتفاقی افتاده است، اما وقتی به پشت سر نگاه کردیم دیدیم یک جوان ۱۸ ساله و شاید هم یک نوجوان بسیجی در حالی که در اثر ترکش خمپاره یک دستش قطع شده بود، بدون هیچ نالهای به طرف ما میآید! وقتی که دقت کردیم، دیدیم که با خوشحالی و شادمانی فریاد میزند خدا را شکر، خدا را شکر. خیلی تعجب کردیم. در وضعیتی که خون از سر و رویش میریخت، انتظار نداشتیم که چنین شادی کند.
با صدای بلند فریاد میزد الله اکبر، الله اکبر، یا صاحب الزمان (عج). خدا را شکر که من هم مثل حضرت عباس (ع) دستم را در راه اسلام دادم. او در حالی که با دست دیگرش، دست مجروح خود را بالا نگه داشته بود، خون از آن فواره میزد، همچنین از دستیابی به آرزویش شاد و خندان بود و این مسأله برای ما غیرقابل تصور و باور بود.
خونی که از دستانش جاری میشد را در مشت خود گرفت و به هوا پاشید و فریاد زد خدا را شکر میکنم که این توفیق حاصل شد تا خونم را در راه اسلام بریزم.
حرکات و گفتار او، شور و ولوله عجیبی در میان نیروهای مهندسی ایجاد کرد. تمام نیروها گریه میکردند و قدرت حرکت و حتی کمک به او را نداشتند. واقعاً او نیاز به کمک نداشت، چرا که از نظر روحیه با آن سن و سال کم از همه کسانی که آنجا بودند برتر و بالاتر بود. بالأخره گروه امداد سر رسید و دو نفری از امدادگران او را به داخل آمبولانس انتقال دادند.
در حالیکه آمبولانس از محل دور میشد، بچهها مات و مبهوت نگاه میکردند و مطمئناً در اذهان چیزی بهجز حالات او که تبلور شجاعت و ایثار بود جود نداشت.
انتهای پیام/