رزمنده دفاع مقدس در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

بی‌سیمی که دردسرساز شد

«یزدان‌یار» گفت: در عملیات کربلای 2 من بی‌سیم‌چی بودم که حرکت آنتن هفت تکه بی‌سیم و برخورد مداوم آن با سر یکی از رزمندگان دردسرساز و موجب عصبانیت شدید وی شد.
کد خبر: ۴۵۹۵۲۷
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۴ - 02June 2021

جثه ریز من، آنتن بلند بی‌سیم و سر بی‌موی رزمنده جلویی«مهرداد یزدان‌یار» رزمنده و جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی در گفت‌و‌گو با خبرنگار دفاع‌پرس در کرج با اشاره به خاطره‌ای از عملیات کربلای دو بیان داشت: در عملیات کربلای دو من بیسیم‌چی بودم. یک بیسیم پی‌آر‌سی 77 با پایه فنری روی دوشم بود که طول آنتن هفت تکه آن حدوداً به هفت متر می‌رسید و برای جثه ریزی که داشتم هم سنگین و هم بزرگ بود.

وی ادامه داد: غروب بود، انتهای یکی از دره‌های منطقه به صف شدیم تا فرمانده عملیات، موقعیت جغرافیایی منطقه و نحوه عملیات را برای نیروها مطرح کند. سینه‌زنی و نوحه‌خوانی که به پایان رسید قرار بود با خودروهایی که در محل آماده بودند به انتهای خط برویم.

این رزمنده دوران دفاع مقدس افزود: فرمانده در حال صحبت و هدایت نیروها بود. رزمنده‌ای که جلوتر از من ایستاده بود سنش بالاتر و هیکلش درشت‌تر از من بود، اما سرش مویی نداشت. بی‌سیم روی دوشم سنگینی می‌کرد و به عقب می‌رفت.

یزدان‌یار عنوان کرد: مجبور بودم هر بار بندهای بی‌سیم را به سمت جلو بکشم تا کمی روی دوشم جابجا شود اما چون آنتن فنری بود هر بار که آن را تکان می‌دادم سیم مسی آنتن از بالا به پایین حرکت می‌کرد و وسط سر نفر جلویی فرود می‌آمد و او را عصبانی می‌کرد و وی می‌گفت حواست را جمع کن.

وی بیان داشت: هر بار که این اتفاق رخ می‌داد من فقط می‌توانستم عذرخواهی کنم و او نیز برای لحظه‌ای سکوت می‌کرد اما هر بار که تکرار می‌شد وی بیشتر عصبانی می‌شد، تا جایی‌ که پس از چند بار تکرار این ماجرا، با عصبانیت مرا به جلو هدایت کرد و خودش پشت سر من ایستاد.

این جانباز جنگ تحمیلی با لبخندی که بر لب داشت، اضافه کرد: دقایقی از جابجایی ما نگذشته بود که فرمانده برای سوار شدن به خودروها دستور عقب گرد داد و ستون کلاً به سمت عقب برگشت تا برای رسیدن به بالای دره مسیر سربالایی را طی کند.

یزدان‌یار گفت: به محض اینکه قدم اول را برداشتم و بند بی‌سیم را جابجا کردم آنتن سیمی سنگین به شدت با سر همان رزمنده برخورد کرد و باز روز از نو، روزی از نو... این بار با عصبانیت یقه مرا گرفت و به جلو هدایتم کرد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار