به گزارش خبرنگار دفاعپرس از رشت، کتاب «لبهای مخملی» مجموعه شعری است «اسماعیل محمدپور» که با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان به نگارش درآمده است.
این کتاب توسط انتشارات «رج» در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است. در بخشی از کتاب میخوانیم:
لبهای مخملی
(تقدیم به شهید دانشمند، محسن فخری زاده و همه شهیدان صنعت هسته ای)
بغضی ست در دلم، بغضی شکفتنی
داغی شنیدنی، زخمی چشیدنی
تاریک بود راه، از آن شب سیاه
با خون رسیده ایم تا مرز روشنی
نَه، بیم مان مباد از کینههای شغاد
بسیار دیده ایم رزم تهمتنی
نشنیدهای مگر نام من و تو را
فریاد میزند هر کوی و برزنی
یوسف درون چاه، ای قوم روسیاه
ایمان تان کجاست، یاران ناتنی؟!
نفرین به دست ها، لبخند مستها
لبهای مخملی، دستان آهنی
ما ایل غیرتیم، مرد شهادتیم
لبریز دردها، درد نگفتنی
تنها گناه ما، صلوات گفتن است
ای دشمن زبون! تا چند دشمنی؟
با خط سرخ خون فردا چه میکنی؟
گیرم که میکُشی....
گیرم که میزنی...
در ازدحام میدان شهرداری
(تقدیم به میرزاکوچک و سرداران شهید لشکر ۱۶ قدس؛ حسین املاکی، مهدی خوش سیرت، وحید رزاقی و بهروز محمدحسینی)
جنگل از ایستگاه میگذشت
و دختران گلسار
برای میرزا دست تکان میدادند
گفتم: «میرزا قطار نمیخواهد،
میرزا اسب نمیخواهد...»
گفت: «قطار فشنگش را نمیبینی؟»
هنوز با همان اسب سنگی
در میدان میتازد
و تو در جادههای گیلوان
چای مینوشی با دخترت
و از همسرت میپرسی:
«برای بالا بردن مجسّمهی میرزا چقدر اعتبار باقی است؟»
...، اما میرزا پائین میآید
با بچّههای لشکر قدس!
«حسین» ماسکش را به تو میدهد
تا در تنفّس کلمات مسموم جهان از پای در نیایی!
«مهدی» عصایش را
«وحید» تمام بیست سالگی اش را
«بهروز» تمنّای یتیمانه دخترش را
و میرزا سرش را
تا آقای مناظره
آقای میز
به یاد بیاورد
«شهدای سر پل ذهاب» را
که گم شدند
در ازدحام میدان شهرداری
انتهای پیام/