شهید «محمد اسدزاده کلجاهی»:

تمامی خط‌‌ها در مقابل خط ولایت فقیه نابود شدنی است

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «محمد اسدزاده کلجاهی» آمده است: خواهشی که این حقیر از ملت حزب‌الله دارم این است که در مقابل ولایت فقیه تسلیم محض باشند چرا که انقلاب اسلامی وابستگی به وجود ولی فقیه محض می‌‍باشد و تمامی خط‌ها در مقابل خط ولایت فقیه نابود شدنی است.
کد خبر: ۴۶۵۰۲۵
تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۴۰۰ - ۰۳:۴۴ - 05July 2021

تمامی خط‌‌ها در مقابل خط ولایت فقیه نابود شدنی استبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، طلیعه حضورش در تقویم سال ۱۳۴۱، شادمانی مضاعفی به دل «ابراهیم و عاطفه» داد. نورسیده‌ای برخاسته از دامان پدر و مادری متدین و سختکوش که کودکانه‌اش در جمع خواهران و برادران و هیاهوی آن روز‌های کودکی سپری شد. اگرچه نام شناسنامه‌ای او «محمد» بود، اما اغلب، «امیر» صدایش می‌زدند.

محمد بعد از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، موفق به اخذ دیپلم رشته علوم‌ تجربی در دبیرستان «شهید هشترودی» زادگاهش «بهشهر» شد. به استناد گفته خانواده، «برخوردش با دیگران همیشه مودبانه بود و نسبت به والدین احترام خاصی قائل بود و در تمامی امور، رضایت‌شان را مد نظر داشت.»

همگام با آغازین روز‌های انقلاب، محمد نیز دچار تحولی شگرف شد. او در طول مدتی که در تهران، منزل برادرش زندگی می‌کرد، هم‌پای برادر دیگرش شهید «علی اسدزاده» که از او بزرگ‌تر بود، در فعالیت‌های انقلابی، از قبیل راهپیمائی‌ها، تظاهرات، برپا کردن آتش در خیابان، توزیع اعلامیه و شعارنویسی شرکت داشت.

با پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، به عضویت این نهاد مردمی درآمد و فعالیت‌هایش را در قالب ترغیب و تهییج جوانان، جهت حضور در صحنه‌های انقلاب، تحقق بخشید. محمد در سال ۱۳۶۰، در کسوت بسیج ویژه، جهت سرکوب تحرکات منافقین، در غائله آمل حضور پیدا کرد؛ که منجر به جراحتش شد. در ۱۹ مهر ۱۳۶۰ نیز، در جامه بسیجی، راهی مناطق نبرد با دشمن شد.

و اما با کلام «فریده»، گذری به تقیدات دینی برادرش می‌زنیم؛ «از سر علاقه به قرآن، یک‌سری نوار را با خود به جبهه می‌برد و در فرصت‌های کوتاهی که داشت، گوش می‌کرد. مطالعاتی هم در این زمینه انجام می‌داد.»

فریده در ادامه، به نقل از مادر می گوید: «یک شب دیدم صدای گریه می‌آید. ساعت‌ها منتظر ماندم تا ببینم صدا از کجاست. هر سمت خانه را که می‌دیدم، متوجه نمی‌شدم! تا این‌که دیدم صدا از اتاق پایین حیاط می‌آید. محمد از ساعت یازده شب در آن‌جا مشغول نماز شب و دعا بود؛ که دیدم او در حال سجده، گریه می‌کرد.»

محمد هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۱، در واحد انتظامات سپاه بهشهر، مشغول به خدمت شد. او در کسوت معاون واحد توپ ۱۰۶، در عملیات‌های والفجر مقدماتی، رمضان و محرم، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

همچنین، آوردگاه عملیاتی والفجر ۱، ۴، ۶، ۸، قدس ۱ و ۲، از جمله میادین حضور محمد به شمار می‌رود. البته ناگفته نماند که در عملیات پیروزمندانه والفجر ۸ آسیب دید. او خدمات بی‌شماری را در سمت جانشین گردان توپ ۱۰۶، جانشین گردان ادوات، فرمانده گروهان ضدزره توپ ۱۰۶، و فرمانده گردان ضدزره تیپ شهدای الحدید در کارنامه افتخارات خود به یادگار گذاشت.

«عاطفه» از بی‌قراری آن روزهای فرزندش، چنین روایت می‌کند:

«محمد خیلی دیر به دیر به مرخصی می‌آمد. من و پدرش خیلی ناراحت می‌شدیم. حتی یک‌بار پسر دیگرم که پاسدار است، نامه‌ای به امام خمینی نوشته، دست‌نوشته‌ای از ایشان گرفت و برای محمد برد، تا او راضی شود که به مرخصی چند روزه بیاید و سریع برگردد. همیشه می‌گفت: برای آمدن به مرخصی، عذاب وجدان دارم و نمی‌توانم بیایم. من جای آن‌ها که زن و بچه دارند، می‌مانم تا آن‌ها بتوانند به دیدار خانواده‌شان بروند.»

و سرانجام، محمد در ۱۳ تیر ۱۳۶۵، در حالی که جانشینی واحد ادوات تیپ الحدید را به عهده داشت، خاک مهران به خونش متبرک شد و نامش در طومار شهدای آوردگاه کربلای ۱ جاودانه شد. سپس، هم‌زمان با برادرش «علی»، در بهشهر تشییع و در بوستان «بهشت فاطمه» آرمید.

وصیت‌نامه شهید «محمد اسدزاده کلجاهی»
درود فراوان خدمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی و شهیدان گلگون‌کفن و تمامی امت حزب‌الله همیشه در صحنه و شهیدپرور که با حضور یکپارچه خود در جبهه‌های جنگ و داخل کشور مشت محکمی بر دهان منافقین این ایادی داخلی آمریکا و دیگر ابرقدرت‌ها می‌زنند.

خواهشی که این حقیر از ملت حزب‌الله دارم این است که، در مقابل ولایت فقیه تسلیم محض باشند؛ چرا که انقلاب اسلامی وابسته به وجود ولی فقیه محض می‌باشد که در زمان حاضر، ولی فقیه امام خمینی می‌باشد و تمامی خط‌ها در مقابل خط ولایت فقیه نابود شدنی است.

پدر و مادر و خواهر و برادر گرامی اکنون که در جبهه‌های جنگ به نبرد با کافران مشغولم به خدا سوگند که اگر کوه‌ها جلو چشمم متلاشی شوند، زمین زیر پایم بلرزد، دریا‌ها متلاطم شوند، آسمان به غرش درآید، توپ ها، خمپاره‌ها، گلوله‌ها به سویم آیند هیچگاه هدف والایی که از رهبر عزیزم این قلب تپنده محرومان جهان امام خمینی آموخته‌ام برنخواهم داشت و همچنان استوار به راه خویش ادامه خواهم داد، تا آنجایی که مورد قبول درگاهش قرار گیرم و یا چشم دل به لقائش روم. من هیچگاه شهادت را به عنوان یک هدف در نظر نمی‌گیرم و شهادت تنها وسیله‌ای است که مرا به هدفم می‌رساند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار