به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، دفاع مقدس صحنه زیبای حماسههایی از جنس ایثار و از خودگذشتگی را در جان مردان عاشورایی ایران اسلامی متبلور ساخت. سالهایی که فرزندان این مرز و بوم در دفاع جانانه از خاک و ناموس این سرزمین در برابر دشمن تا بن دندان مسلح ایستادند و بسیاری از این فرزندان غیور شهد شیرین شهادت نوشیدند در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت و جاودان شد.
شهید «مختار رضایی» از شهدای مازندران و اهل شهرستان بهشهر است که با کاروان عشق و حماسه راهی دیار عاشقان شد و در کربلای ایران جام شهادت نوشید. در ادامه زندگینامه و وصیتنامه این شهید بزرگوار را میخوانید.
زندگینامه شهید:
صادق و آسیه زوج جوانی بودند که در دل روستای پیتهنو بهشهر زندگی مشترکشان را با اتکا بر کشاورزی آغاز کردند. یک روز از فروردین ماه سال ۱۳۲۸ میگذشت که این زوج جوان صاحب پسری شدند با نام مختار.
مختار با پایان دوره ابتدایی در زادگاهش، شد کمک کار به خانواده در تأمین معاش و رسیدگی به زمینهای کشاورزی. برادرش در مورد خصوصیات اخلاقیش میگوید:
«در رفتار و گفتار همیشه ادب و احترام را نسبت به بزرگترها رعایت میکرد. کوچکترین بیحرمتی نسبت به پدر و مادر انجام نمیداد. صعه صدر، صداقت و متانت اش، او را بین افراد روستا محبوب کرده بود» مختار که تربیت شده یک پدر روحانی بود، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن هم مانوس بود و در عمل به فرامین آن کوشا.
وی در سالهای پیروزی انقلاب با مردم بهشهر و شهرهای اطراف برای سرکوبی رژیم پهلوی همگام و همراه شده بود و در تظاهرات شرکت کرد. او سال ۵۸ با راحله موسوی ازدواج کرد. ظفر، صفیه، نواب و محبوبه حاصل این پیوند مبارک هستند.
همسرش میگوید: «همیشه با مدیریت و کوشش سعی میکرد مشکلات زندگی را بر طرف کند. هیچ وقت هم در باره آنها با من حرف نمیزد که ناراحت شوم. حتی در حل گرفتاریهای مردم هم تلاش میکرد.»
مختار در سالهای جنگ با تحلیلی که از اوضاع و شرایط روز کشور به دست آورد، پی برد که در چنین موقعیت حساسی واجبتر از حفظ میهن و دفاع از انقلاب و ناموس چیزی نیست. کشوری که برای بیرون کشیدن آن از دست بیگانگان همراه دیگر جوانان، بارها به خیابانها آمدند و فریاد زدند و خطر کشته شدن در مقابل رژیم وابسته پهلوی را به جان خریدند. وی بعد از این فکر و بررسیها به سپاه بهشهر رفت و برای اعزام اسم نویسی کرد.
او از سال ۱۳۶۴ الی ۱۳۶۵ بارها داوطلبانه به عنوان راننده راهی مریوان شد. به اذعان پدر: «وقتی به مرخصی میآمد، با وجود داشتن زن و بچه، دو یا سه روزه بر میگشت. من به او میگفتم: دیر میآیی و زود میروی؟ میگفت: انقلاب به ما نیاز دارد. یک بار گفتم: شنیدم که در جبهه هر ماموریتی به تو میدهند، داوطلبانه قبول میکنی. پسر جان، دشمن را سبک نشمار و بیاحتیاطی نکن. گفت: اگر خدا بخواهد، آدم در باران شدید هم خیس نمیشود.»
این رزمنده دلیر چند بار از طرف سپاه در جبهه جنوب عهدهدار سمت مسوول واحد موتوری بود. وی ۹ ماه به سپاه چابهار اعزام گردید. در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۶۹ نیز در حین آموزش دریایی در این منطقه بر اثر اصابت موج دریا به داخل قایق دچار ضربه مغزی و به بیمارستان سینای چابهار و سپس بیمارستان بقیةالله (عج) تهران انتقال داده شد.
سرانجام در ۲۰ تیر ماه همین سال به درجه والای شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای سفید چاه به خاک سپرده شد. روحش شاد.
وصیتنامه شهید
سلام بر مهدی (عج) و سلام بر نائب بر حقش امام خمینی و سلام بر پیروان راستین قرآن و سلام و درود فراوان بر شهیدان تاریخ اسلام از کربلای حسینی تا کربلای خوزستانِ ایران. الحمدالله که توفیق الهی شامل حالم شد که در زمان ولایت و امامت نائب بر حق امام زمان (عج) خمینی بت شکن در جنگ سپاه اسلام با سپاه کفر تحت فرماندهی مولا امام زمان (عج) با آگاهی تمام راه حق و حقیقت را انتخاب و به این نعمت عظمی شهادت که سعادت دو جهان در آن نهفته است رسیدم.
ای کسانی که احساس مسئولیت میکنید! سعی کنید از امام امت خمینی کبیر تابعیت کنید و یک فرد مکتبی با تمام ابعادش باشید و تمام افکار و اعمال خود را در مسیر آن قرار دهید و همیشه به یاد خدا باشید. شهادت بالاترین مرحله تکامل است. از خداوند متعال میخواهم که شهادت را نصیبم گرداند و به کلیه مشتاقان این فرصت را بدهد که ثواب شهید شدن را پیدا کنند.
انتهای پیام/