به گزارش دفاعپرس از همدان، حجتالاسلام «سید محمدحسین سعیدی» سال 1336 در خانوادهای مذهبی در همدان دیده به جهان گشود و در محضر پدری مجتهد و فداکار، شهید آیت الله «سید محمدرضا سعیدی» تربیت یافت. درس اخلاص و ایثار و جهاد را از مکتبش آموخت. تحصیلات ابتدایی را در قم گذراند و به دنبال هجرت پدر به تهران، تحصیلات متوسطه را در تهران پشت سر گذاشت.
در سال 1351 تحصیلات علوم دینی را در حوزه علمیه تهران آغاز کرد و از محضر علما و بزرگان آن دیار به ویژه از عارف بزرگ، عالم وارسته حضرت آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی بهره ها گرفت. در سال 1356 دوباره به حوزه علمیه قم هجرت کرده و دروس سطح را به اتمام رساند و در درس خارج فقه و اصول از محضر بزرگانی همچون آیتالله میرزا هاشم آملی، آیت الله مشکینی، آیتالله حسین وحید خراسانی، آیتالله شیخ جواد تبریزی، آیت الله فاضل لنکرانی و... بهره ها گرفت و درس فلسفه و عرفان را از محضر آیتالله حسن زاده آملی، آیت الله عبدالله جوادی آملی آموخت، در کنار تحصیل، تدریس در حوزه را آغاز کرد و شرح لمعه، اصول فقه و رسائل را در حوزه تدریس کرد و طلاب زیادی از درسش بهرهمند شدند.
از کودکی با قرآن مانوس بود، با قرائت قرآن در آیات الهی تدبر می کرد و روح بلندش را با تلاوت کلام الله مجید صیقل می داد. در زندگی از قرآن جدا نبود و در شبانه روز چند نوبت قرآن را تلاوت مینمود. به طوری که هر پانزده روز یک ختم قرآن به جا میآورد. گاهی اوقات که رانندگی می کرد، مشغول تلاوت میشد.
سعیدی در عین حال که طلبهای کوشا و جدی در حوزه علمیه قم بود، از مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی غافل نبود، از زمره عالمانی بود که دیدنش آدمی را به یاد خدا میانداخت. سخنش بر علم انسان میافزود و عملش آدمی را ترغیب به آخرت می کرد. او در مسیر انجام وظیفه سر از پا نمی شناخت.
در اوج دوران خفقان رژیم ستمشاهی پرچم هدایت و ارشاد را به دست گرفت. با آن که تازه پا به سن جوانی گذاشته بود، اما برای انجام تکلیف به اهواز سفر کرد تا مشعل ایمان را در دل مردم مسلمان آن سامان همچنان برافروخته دارد او در جواب دوستان خود که پرسیده بودند چرا این جا را برای تبلیغ انتخاب کردید؟ گفت: آخر بیگانگان در این جا سرمایه گذاری زیادی در راه انحطاط و انحراف جوانان کرده اند و من این جا را برای تبلیغ مناسب دیدم.
در دوره هشت سال دفاع مقدس رزمندهای دلاور و کفر ستیز بود. حضورش در جمع رزمندگان و نفس مسیحایی اش روح اخلاص، ایثار و فداکاری در دل و جان رزمندگان میدمید.
وی در آخرین مسئولیت خود، (مدیر طرح بسیج نهضت سواد آموزی) هرگز آرام و قرار نداشت و همواره برای زدودن لکۀ ننگ بیسوادی به استانهای مختلف سفر میکرد و در مسیر انجام این رسالت الهی بود که ندای ارجعی را شنید و در حادثهای بس تلخ و دردناک به سوی آن که عمری به یادش و برای او در تلاش و حرکت بود یعنی حضرت حق «جل اسمه» هجرت کرد و داغ فقدانش را برای همیشه بر دل دوستان و همرزمان گذاشت.
در سال 1352 به سنت حسنۀ ازدواج روی آورد و ثمرۀ زندگی مشترک او، چهار فرزند پسر و یک دختر بود.
سپاه پاسداران درگز را بنیان نهاد و چندی بعد مسئولیت آموزش عقیدتی سپاه قم را پذیرفت و تعهد دینی خود را در برگزاری کلاسهای عقیدتی به اثبات رساند. با آغاز جنگ تحمیلی به سوی جبهه های نبرد شتافت.
حضور مستمر او در میان رزمندگان جبهۀ جهاد انس و الفتی را بوجود آورده بود. حضور در لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) موجب شده بود که بچه ها او را امام جماعت همیشگی لشکر بدانند. به رزمندگان علاقۀ زیادی داشت و حضور خود را در جبهه تکلیفی بزرگ می دانست و می فرمود: اگر در جبهه باشم و فقط استراحت کنم و هیچ کاری را به من واگذار نکنند وجدانم راحت تر است از این که به شهر بیایم و به درس و بحث مشغول شوم.
اعتقاد او به ولایت فقیه نشانی از مصداق بارز ایمان کامل او بود، تعصب خاصی به مساله ولایت فقیه داشت و در حفظ ارزشها ملاحظۀ هیچ کس را نمی کرد که مثلاً این آقا، همشهری یا استاد من است یا حقی بر گردن من دارد یا با من نسبتی دارد.
پس از قبول قطعنامه میفرمود: امام عزیزمان به نوعی مصایب حضرت امام حسین (ع) را تحمل فرمود و به نوعی مصایب امام حسن مجتبی (ع) را. جنگ را با لحظه لحظه عمرش چشید و قبول قطعنامه را با ذره ذره وجودش لمس کرد، لذا بعد از قبول قطعنامه با تاسی به امام راحل ره در انجام وظیفه و عمل به تکلیف به منظور حفظ روحیۀ معنوی یادگاران دوران دفاع مقدس، هیات رزمندگان اسلام را در قم و چند شهر دیگر از جمله دماوند، تاسیس و بچه های رزمنده را در شهرها منسجم کرد.
انتهای پیام/