دلنوشته‌ای به یاد شهید مالامیری؛

بالاخره دعای دخترانت مستجاب شد و از سفر برگشتی قهرمان

یادم نمی‌رود روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) هنگام تدفین پیکر شهید گمنام در شهرک امام حسن (ع) قم، دو دخترت فاطمه و بشری آمدند کنار پیکر شهید گمنام و با این شهید حرف‌هایی زدند و آرام شدند.
کد خبر: ۴۷۱۲۰۲
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۹ - 12August 2021

به پاس بازگشت پرنده خونین بال مدافع حرمگروه استان‌های دفاع‌پرس - مجتبی سیاری؛ آقا محمدمهدی مالامیری عزیز سلام، خوش آمدی...!

حضور ناگهانی شما تلنگری شده به خواب عقربه‌های ساعت روزمرگی‌هایم...

از وقتی که خبر آمدن شما را شنیده‌ام، تو حال و هوای خودم نیستم...

آقا محمدمهدی عزیز، روزی که مراسم یادواره برای شهید ابراهیم عشریه گرفتیم...

به دلم افتاد که پیکر ابراهیم میاد...

پیکر آقا ابراهیم بعد از چند ماه آمد...

آقا محمدمهدی عزیز! روزی که مراسم یادواره شما و دو رفیق عزیزتان در ۲۰ فروردین ۱۴۰۰ و ایام آسمانی شدن‌تان

نار ضریح مطهر حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله علیها) را برگزار کردیم...

به دلم افتاده بود یه روزی تو هم می‌آیی...

دیروز بعد از چهار ماه خبر آمدن تو را شنیدم...

به دوستان گفتم: عنایت حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت فاطمه معصومه (س) بود...

آقا محمدمهدی هم آمد...

محمدمهدی جان تو خودت خادم‌الشهدا، خادم راهیان نور و خادم مقتل شهدای فکه بودی...

اولین روحانی شهید مدافع حرم شدی...

پس از سال‌ها چشم انتظاری خانواده، فاطمه و بشری دخترانت...

بالاخره چشم همه را روشن کردی...

یادم نمی‌رود روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) هنگام تدفین پیکر شهید گمنام در بوستان امام حسن (ع) شهرک امام حسن (ع) قم، دو دخترت فاطمه و بشری آمدند کنار پیکر شهید گمنام و با این شهید حرف‌هایی زدند و آرام شدند...‌

نمی‌دانم از این شهید گمنام چه خواستند که پس از چند ماه رخ نشان دادی و آمدی...!

بالاخره دعای دخترانت مستجاب شد و از سفر برگشتی قهرمان...!

آری...!

خبر بازگشت پیکر مطهرت در روز‌های اول ماه محرم، در همه‌جا پیچیده و حال و هوای همه جا را دگرگون کرده است...

پیکر از سفر برگشته‌ات پیام‌هایی دارد...

ما باید گوش‌مان را باز کنیم و بشنویم صدای تو را...

این روز‌ها شهر حال و هوای عجیبی دارد یا بهتر بگویم این روز‌ها از شهر و در و دیوارها، بوی خوش خدا، بوی خوش شهدا، بوی عطر شهدا، بوی نسیم کربلا، بوی عطر مادرم حضرت زهرا (س) می‌آید...

شهر حال و هوای معنوی خاصی به خود گرفته است...

چه خوب آمدید! چه به موقع!

باید این روز‌ها می‌آمدید...

زندگی داشت ما را با خودش می‌برد!

همیشه وقتی دست مان خالی ست، می‌آیید و به دادمان می‌رسید...

آقا محمدمهدی عزیز!

شما از مادرتان حضرت زهرا (س) خواسته بودید تا الان جاویدالاثر بمانید...

و این روز‌ها مادر اجازه برگشت شما را صادر کردند و برگشتید...

آقا محمدمهدی عزیز از سفر برگشته!

دست من را بگیرید قهرمان...

و به خودتان برسانید...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار