به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، وقتی رضاخان در سال ۱۲۹۹ با کمک سیدضیاء طباطبایی کودتا کرد، خوب میدانست که برای همراه کردن مردم باید چهرهای موجه از خودش نشان بدهد. برای همین ابتدای کار دستور داد که شرابفروشیها و قمارخانهها را جمع کنند. وی که به دنبال جلب نگاه متدینین و علما بود با سر و صورت گلی و پای برهنه جلوی دسته عزاداری حرکت میکرد.
ایام عزا داخل ساختمان دولت تکیه برپا میکرد و با منورالفکرهایی که تا دیروز این کارها را در نوشتههایشان مسخره میکردند، به سر و سینه میزد.
سال ۱۳۰۳ که به حکومت رسید از علما دعوت کرد تا در مراسم تاجگذاریاش شرکت کنند، اما جای پایش که محکم شد، ورق برگشت؛ آرامآرام چهره واقعی سردار سپه مشخص شد.
اوج دینستیزی او طی سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ در قانون منع حجاب و تعطیلی مجالس عزا، خود را نشان داد. اما یک جبهه وسیع مردمی شکل گرفت. از کوچکترین روستاهای دورافتاده کشور گرفته تا شهرهای بزرگی مثل تهران، مشهد، اصفهان، جنس مبارزات مردم تفاوت کرد. نه از تفنگ و اسلحه خبری بود و نه از ترور و خشونت. سلاحشان اشک بود و موعظه و منبر.
حاضر بودند که خیلی چیزها را بدهند تا مجلس روضه عزاداری امام حسین (ع) بماند. نخ تسبیحی که بیدارگر تمام حرکتهای انقلابی طول تاریخ تشییع در مقابل جریانهای ظالم و زورگو بود.
خاطرات زیر روایتی از زبان شاهدان عینی مقاومت مردم مقابل قانون ممنوعیت روضه و عزاداری بر سید و سالار شهیدان در دوره رضاخان است.
بهانه
ملکه اسماعیلزاده روایت میکند: با پیراهن و شلوار خانه بیرون آمد. یک کاسه هم دستش بود میگرفت که مثلاً دنبال ماست است. میرفت در مغازه و خانه چند نفر از اهالی را میزد که ماست میخواهم. ماست که میآوردند، انگشت میزد و میگفت: نه این ترش است. یا بینمک است. به همین بهانه میرسید در خانهای که قرار بود روضه بخواند. در میزد و خانمش که قبلاً آمده بود، لباسهایش را میآورد. آماده که میشد، مینشست روی صندلی و برای خانمها منبر میرفت و روضه میخواند.
لو رفتن مجلس
محمدباقر یگانه روایت میکند: شب بود. روضهخوانی داشتند. مأمورها بو برده بودند و آمدند در خانهشان. صاحبخانه تا فهمید، چراغ و سماور و استکان و هرچه مربوط به جلسه روضه بود را سریع ریخت داخل حوض.
جمعیت را هم از در دیگر فراری داد. مأمورها داخل خانه را گشتند، اما چیزی پیدا نکردند. همه چیز داشت به خیر و خوشی تمام میشد که زغالهای درون سماور یکییکی آمدند روی آب! بردندشان نظمیه. مدرک درست و حسابی نداشتند که رهایشان کردند، اما تعهد گرفتند تا دیگر مجلس روضه نگیرند.
برگزاری روضه در شرایط سخت امنیتی
سید محمدعلی جعفری روایت میکند: محرم و صفر با بقیه ماهها فرق میکرد. مأمورهای رضاخان مثل قارچ توی کوچه پس کوچههای شهر سبز میشدند. از ترس مأمورها، یکییکی میآمدند. بعضی، از خانههایی که به هم راه داشت، خودشان را میرساندند.
روضه که تمام میشد، هم همینطور بود. دو نفر سرکوچه نگهبانی میدادند و یکییکی خارج میشدند. یک نفر که میرسید سر کوچه و مطمئن میشدند کسی آنجا نیست، نفر بعد میرفت بیرون.
تعطیلی در اوج روضه
فاطمه عباسیمقدم روایت میکند: جلسه روضه که داشتند، سه چهار نفر همیشه در کوچههای اطراف دور میزدند. تا آژانها را میدیدند، خبر میدادند که «ساکت، مأمورها». رد که میشدند، دوباره خبر میدادند که «ادامه بدهید». گاهی سه چهار بار این اتفاق میافتاد. حالا میخواست اول جلسه یا آخر جلسه یا اوج روضه باشد.
صبح عاشورا در بیابان
اصغر عمرانی روایت میکند: هر جای شهر که میخواستیم عزاداری کنیم، آژانها میگرفتندمان. عقلمان به جایی قد نمیداد. نمیشد هم بیخیال شد، یکی دو روز بیشتر تا عاشورا نمانده بود. یکی گفت برویم بیرون شهر. همه موافقت کردند.
صبح عاشورا پیاده راه افتادیم بیرون شهر. چند نفری هم با دوچرخه آمدند. دور که شدیم، دور هم جمع شدیم و روضه خواندیم. اذیت و آزارهای مأمورهای رضاخان حسابی همه را ترسانده بود.
انتهای پیام/