گروه فرهنگ و هنر دفاعپرسـ رسول حسنی؛ حادثه عظیم عاشورا، چنان در تار و پود تاریخ نه فقط تاریخ اسلام تنیده شده که نمیتوان به سادگی یک واقعه از کنار آن گذشت. در شرح قیام کربلا اندیشمندان بزرگی قلم زدهاند و به اندازه استعداد و ادراک خود آن را تفسیر کردهاند.
در این میان رهبر معظم انقلاب اسلامی در مجموعه بیانات خود چه در سالهای طلبگی و مبارزه با رژیم پهلوی و چه بعد از انقلاب اسلامی و زعامت و رهبری انقلاب اسلامی به مناسبتهای گوناگون از این حادثه بزرگ یاد کردهاند.
وجه تمایز نگاه امام خامنهای به حادثه عاشورا در این است که معظمله این واقعه را یک اتفاق تاریخی صرف نمیدانند. ایشان حادثه عاشورا را جریانی سیال میدانند که در هر لحظه از زندگی میشود از آن درس گرفت. در واقع وجه عبرت آموز عاشورا در نگاه رهبری پررنگ است و اینکه در این حادثه نباید متوقف ماند. به بیان دیگر ما میتوانیم حبیب بن مظاهری در سپاه ایمان باشیم یا شمری در سپاه کفر.
«به روایت رهبر» گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای درباره شخصیت، زندگی، سیره و قیام عاشورای امام حسین (ع) که قسمت چهارم آن را در ادامه میخوانید.
حماسه و معنویت در رکن قیام سیدالشهدا (ع) بود
شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین (ع) دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجههی جهاد و شهادت و توفانی است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همهی برکاتی که دارد، برپا خواهد بود؛ یک بعد دیگر، بعد معنوی و عرفانی است که بخصوص در دعای عرفه به شکل عجیبی نمایان است. ما مثل دعای عرفه کمتر دعایی را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانی دیدن خود در مقابل ذات مقدس ربوبی در آن باشد؛ دعای خیلی عجیبی است.
دعای دیگری مربوط به روز عرفه در صحیفهی سجادیه است ـ دعای ۴۷ ـ من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه میکردم؛ اول دعای امام حسین را میخواندم، بعد دعای صحیفهی سجادیه را. مکرر به نظر من این طور رسیده است که دعای حضرت سجاد، شرح دعای عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است. دعای عرفه، دعای عجیبی است. شما عین همین روحیه را در خطابی که حضرت در مجمع بزرگان زمان خود - بزرگان اسلام و بازماندگان تابعین و امثال اینها - در منی ایراد کردند، مشاهده میکنید. ظاهرا هم متعلق به همان سال آخر یا سال دیگری است که آن هم در تاریخ و در کتب حدیث ثبت است.
در قضیهی عاشورا و کربلا با اینکه میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظهی اول تا لحظهی آخری که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روی خاکهای گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک»، با ذکر و تضرع و یاد و توسل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، با دعا و توسل و وعدهی لقای الهی و همان روحیهی دعای عرفه شروع میشود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظهی آخر.
یعنی خود ماجرای عاشورا هم یک ماجرای عرفانی است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است، اما وقتی شما به بافت اصلی این حادثهی حماسی نگاه میکنید، میبینید که عرفان، معنویت، تضرع و روح دعای عرفه است. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین (ع) هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد. (در دیدار جمعی از پاسداران ۱۳ آذر ۱۳۷۶)
تفسیر دعای پدر در دعای پسر
نام حسین بن علی (ع)، نام عجیبی است. وقتی از لحاظ عاطفی نگاه میکنید، میبینید خصوصیت اسم آن امام در بین مسلمینِ با معرفت، این است که دلها را مثل مغناطیس و کهربا به خود جذب میکند. البته در بین مسلمین کسانی هستند که این حالت را ندارند و در حقیقت، از معرفت به امام حسین (ع) بیبهرهاند. از طرفی کسانی هم هستند که جزو شیعیانِ این خانواده محسوب نمیشوند؛ اما در میان آنها بسیاری هستند که اسم حسین (ع)، اشکشان را جاری میسازد و دلشان را منقلب میکند. خدای متعال، در نام امام حسین (ع) اثری قرار داده است که وقتی اسم او آورده شود، بر دل و جان ما، یک حالت معنوی حاکم میشود. این، آن معنای عاطفیِ آن ذات و وجود مقدس است.
از اول هم در بین اصحاب بصیرت، همینطور بوده است. در خانهی نبی اکرم (ص) امیرالمؤمنین (ع) و در محیط زندگی این بزرگواران هم این وجود عزیز، خصوصیتی داشته و مورد محبت و عشق ورزیدن بوده است.
از جنبهی معارف نیز، آن بزرگوار و این اسم شریف همین گونه است. عزیزترین معارف و راقیترین مطالب معرفتی، در کلمات این بزرگوار است. همین دعای امام حسین در روز عرفه را که نگاه کنید، خواهید دید حقیقتا مثل زبور اهل بیت (ع)، پر از نغمههای شیوا و عشق و شور معرفتی است. حتی بعضی از دعاهای امام سجاد (ع) را که انسان مقایسه میکند، گویا که دعای این پسر، شرح و توضیح و بیانِ متن دعای پدر است؛ یعنی آن اصل است و این فرع. دعای عجیب و شریف عرفه و کلمات این بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبههایش در غیر عاشورا، معنا و روح عجیبی دارد و بحر زخاری از معارف عالی و رقیق و حقایق ملکوتی است که در آثار اهل بیت (ع) کمنظیر است.
از جنبهی تاریخی هم، این نام و خصوصیت و شخصیت، یک مقطع تاریخی و یک کتاب تاریخ است. البته، به معنای تاریخ ساده و گزارهی ماوقع نیست؛ بلکه به معنای تفسیر و تبیین تاریخ و درس حقایق تاریخی است.
درسها و عبرتهای عاشورا
ما از حادثه امام حسین (ع)، غیر از درسهایی که میآموزیم؛ عبرتهایی نیز میگیریم. «درسها» به ما میگویند که چه باید بکنیم؛ ولی «عبرتها» به ما میگویند که چه حادثهای اتفاق افتاده و چه واقعهای ممکن است اتفاق بیفتد.
عبرت ماجرای امام حسین این است که انسان فکر کند در تاریخ و جامعهی اسلامی؛ آن هم جامعهای که در رأس آن، شخصی مثل پیامبر خدا (ص) قرار دارد و این پیامبر (ص)، ده سال با آن قدرت فوق تصور بشری و با اتصال به اقیانوس لایزال وحی الهی و با حکمت بیانتها و بیمثالی که از آن برخوردار بود، در جامعه حکومت کرده است و بعد باز در فاصلهای، حکومت علی بن ابیطالب (ع) بر همین جامعه جریان داشته است و مدینه و کوفه، به نوبت پایگاه این حکومت عظیم قرار گرفتهاند؛ چه حادثهای اتفاق افتاده که بعد از گذشت نیم قرن از وفات پیامبر (ع) و بیست سال از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در همین جامعه و بین همین مردم، کسی مثل حسین بن علی (ع) را با آن وضع به شهادت میرسانند؟!
چه اتفاقی افتاد و چطور چنین واقعهای ممکن است رخ دهد؟ آن هم نه یک پسر بینام و نشان؛ بل کودکی که پیامبر اکرم (ص)، او را در آغوش خود میگرفت، با او روی منبر میرفت و برای مردم صحبت میکرد. او پسری بود که پیامبر (ص) دربارهاش فرمود: «حسین منّی و انا من حسین».
رابطهی بین این پدر و پسر، این گونه مستحکم بوده است. آن پسری که در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع)، یکی از ارکان حکومت در جنگ و صلح بود و در سیاست مثل خورشیدی میدرخشید. آن وقت، کار آن جامعه به جایی برسد که همین انسان بارز و فرزند پیامبر (ص)، با آن عمل و تقوا و شخصیت فاخر و عزت و با آن حلقهی درس در مدینه و آن همه اصحاب و یاران علاقهمند و ارادتمند و آن همه شیعیان در نقاط مختلف دنیای اسلام را با آن وضعیت فجیع محاصره کنند و تشنه نگه دارند و بکشند و نه فقط خودش، بلکه همهی مردانش و حتی بچهی ششماهه را قتل عام کنند و بعد هم زن و بچهی اینها را مثل اسرای جنگی شهر به شهر بگردانند. قضیه چیست و چه اتفاقی افتاده بود؟
آفت غیرت دینی
یکی از مسائلی که عامل اصلی چنین قضیهای شد، این بود که رواج دنیاطلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حساسیتِ مسؤولیت ایمانی را گرفت. اینکه ما روی مسألهی فساد و فحشا و مبارزه و نهی از منکر و این چیزها تکیه میکنیم، یک علت عمدهاش این است که جامعه را تخدیر میکند. همان مدینهای که اولین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود، بعد از اندک مدتی به مرکز بهترین آوازخوانان و معروفترین رقاصان تبدیل شد؛ تا جایی که وقتی در دربار شام میخواستند بهترین مغنیان را خبر کنند، از مدینه آوازه خوان و نوازنده میآوردند!
این جسارت، پس از صد یا دویست سال بعد انجام نگرفت؛ بلکه در همان حول و حوشِ شهادت جگر گوشهی فاطمهیزهرا (س) و نور چشم پیامبر (ص) و حتی قبل از آن، در زمان معاویه اتفاق افتاد! بنابراین، مدینه مرکز فساد و فحشا شد و آقازادهها و حتی بعضی از جوانان وابسته به بیت بنی هاشم نیز، دچار فساد و فحشا شدند! بزرگان حکومت فاسد هم میدانستند چه کار بکنند و انگشت روی چه چیزی بگذارند و چه چیزی را ترویج کنند. این بلیه، مخصوص مدینه هم نبود؛ جاهای دیگر هم به این گونه فسادها مبتلا شدند.
تمسک به دین و تقوا و معنویت و اهمیت پرهیزکاری و پاکدامنی، اینجا معلوم میشود. مدینه در زمان یزید علیه بنی امیه سر و صدایی به راه انداختند، او هم آدم ظالمی را فرستاد و قتل عامشان کرد. این گروه هم، همه چیز را به کلی بوسیدند و کنار گذاشتند و مسائل را فراموش کردند. البته، همهی اهل مدینه هم نبودند؛ بلکه عدهای بودند که در بین خودشان، اختلاف داشتند. درست عکس تعالیم اسلامی عمل شد؛ یعنی نه وحدت و نه سازماندهی درست بود و نه نیروها با یکدیگر اتصال و ارتباط کاملی داشتند. بنابراین، نتیجه آن شد که دشمن، بیرحمانه تاخت و اینها هم در قدم اول، عقب نشستند. این نکته، نکتهی مهمی است.
کار دو جناح حق و باطل که با هم مبارزه میکنند و به یکدیگر ضربه میزنند، بدیهی است. همچنان که جناح حق به باطل ضربه میزند، باطل هم به حق ضربه میزند. این ضربهها تبادل پیدا میکند و وقتی سرنوشت معلوم میشود که یکی از این دو جناح خسته شود و هر که زودتر خسته شد، او شکست را قبول کرده است. (در دیدار جمعی از پاسداران ۵ دی ۱۳۷۴)
ادامه دارد...
انتهای پیام/ 161