به روایت رهبر ـ ۷/

عاشورا یک جریانی مستمر و سرمشقی برای امت اسلام است

عاشورا یک حادثه‌ی تاریخیِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلام است.
کد خبر: ۴۷۲۲۵۰
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۰ - 17August 2021

عاشورا یک جریانی مستمر و سرمشقی برای امت اسلام است.به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس‌ـ رسول حسنی؛ حادثه عظیم عاشورا، چنان در تار و پود تاریخ نه‌ فقط تاریخ اسلام تنیده شده که نمی‌توان به سادگی یک واقعه از کنار آن گذشت. در شرح قیام کربلا اندیشمندان بزرگی قلم زده‌اند و به اندازه استعداد و ادراک خود آن را تفسیر کرده‌اند.

در این میان، رهبر معظم انقلاب اسلامی در مجموعه بیانات خود چه در سال‌های طلبگی و مبارزه با رژیم پهلوی و چه بعد از انقلاب اسلامی و زعامت و رهبری انقلاب اسلامی به مناسبت‌های گوناگون از این حادثه بزرگ یاد کرده‌اند.

وجه تمایز نگاه امام خامنه‌ای به حادثه عاشورا در این است که معظم‌له این واقعه را یک اتفاق تاریخی صرف نمی‌دانند. ایشان حادثه عاشورا را جریانی سیال می‌دانند که در هر لحظه از زندگی می‌شود از آن درس گرفت. در واقع وجه عبرت آموز عاشورا در نگاه رهبری پررنگ است و اینکه در این حادثه نباید متوقف ماند. به بیان دیگر ما می‌توانیم حبیب بن مظاهری در سپاه ایمان باشیم یا شمری در سپاه کفر.

«به روایت رهبر» گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره شخصیت، زندگی، سیره و قیام عاشورای امام حسین (ع) که قسمت ششم آن را در ادامه می‌خوانید.

عبرت‌های عاشورا

 «غیر از درس، عاشورا یک صحنه‌ی عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می‌کند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ اولین عبرتی که در قضیه‌ی عاشورا ما را به خود متوجه می‌کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر (ص) جامعه‌ی اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچار شد برای نجات جامعه‌ی اسلامی، چنین فداکاری‌ای بکند؟

حسین بن علی (ع) در مرکز اسلام، در مدینه و مکه مرکز وحی نبوی وضعیتی وجود داشت که چاره‌ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری باعظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین بن علی (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند اگر نه از دست رفته است؟! عبرت اینجاست.

روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه‌ی اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچم‌ها را می‌بست، به دست مسلمان‌ها می‌داد و آن‌ها تا اقصی نقاط جزیزه‌العرب و تا مرز‌های شام می‌رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می‌کردند؛ آن‌ها از مقابلشان می‌گریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمی گشتند؛ که در این خصوص می‌توان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد.

روزگاری در مسجد و معبر جامعه‌ی اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر (ص) با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم می‌خواند و مردم را موعظه می‌کرد و آن‌ها را در جاده‌ی هدایت پیش می‌برد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسید که کسی مثل یزید بر آن‌ها حکومت می‌کرد؟! وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن علی (ع) دید چاره‌ای جز این فداکاری عظیم ندارد.

چه شد که به چنین مرحله‌ای رسیدند؟ چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در همان شهری که او حکومت می‌کرد، سر‌های پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطه‌ی بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیرالمؤمنین (ع) در بازار‌های آن راه می‌رفت و مردم را امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود.

این، همان شهر بود که پس از گذشت سال‌هایی نه چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین (ع) را، با اسارت می‌گرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماری‌ای وجود دارد که می‌تواند جامعه‌ای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین (ع) در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم.

ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی (ع) آقازاده‌ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه‌ی مسلمین، پسر علی بن ابی طالب (ع) در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می‌نشست، سر بریده اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدم‌هایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیرالمؤمنین (ع) را به اسارت گرفتند.» (در دیدار فرماندهان گردان‌های عاشورا ۲۲ تیر ۱۳۷۱)

جریان مستمر عاشورا

«عاشورا یک حادثه‌ی تاریخیِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلام است. حضرت ابی‌عبدالله (ع) با این حرکت یک سرمشق را برای امت اسلامی نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابی‌عبدالله (ع) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.

عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله‌ی این بیانات نورانی، بیان‌کننده‌ی یک منطق مستحکم است. خلاصه‌ی این منطق هم این است که وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه‌ی مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالی‌ترین مراحل، یا نداشته باشد.

خطرِ بالاتر، آن است که انسان جان خود و عزیزان را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. این‌ها چیز‌هایی است که از بس تکرار شده، برای ما عادی شده، در حالی که هر یک از این کلمات، تکان‌دهنده است. بنابراین، حتی اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتی شرایط برای اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند.

حسین‌بن‌علی (ع) در خلال بیانات گوناگون در مکه و مدینه و در بخش‌های مختلف راه، و در وصیت به محمد بن حنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسین بن علی (ع) عاقبتِ این کار را می‌دانست؛ نباید تصور کرد که حضرت برای رسیدن به قدرت که البته هدف آن قدرت، مقدس است چشمش را بست و برای آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومی ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به این‌جا بکشاند.

عاقبت این راه برای امام حسین (ع) با روشن‌بینی امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن‌قدر اهمیت دارد که وقتی شخصی با نفاستِ جان حسین بن علی (ع) در مقابل این مسأله قرار می‌گیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این برای مسلمان‌ها تا روز قیامت درس است و به این درس عمل هم شده است این درس با رنگ الهی در پیشانی تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفی، حرکت امام حسین را تفسیر نمی‌کند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.

عنصر دوم، حماسه است؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون «العزّة للَّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه می‌کنی، یک چهره‌ی حماسی و عزتمند است. همان جایی هم که حسین بن علی (ع) یک شب را مهلت می‌گیرد، عزتمندانه مهلت می‌گیرد؛ همان جایی هم که می‌گوید:

«هل من ناصرٍ» استنصار می‌کند از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایی که در بین راه مدینه تا کوفه با آدم‌های گوناگون برخورد می‌کند و با آن‌ها حرف می‌زند و از بعضی از آن‌ها یاری می‌گیرد، از موضع ضعف و ناتوانی نیست؛ این هم یک عنصر برجسته‌ی دیگر است. این عنصر در همه‌ی مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامه‌ی خود می‌گنجانند، باید دیده شود. همه‌ی اقدام‌های مجاهدت‌آمیز، چه سیاسی، چه تبلیغی، چه آن‌جایی که جای فداکاری جانی است باید از موضع عزت باشد.

عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین‌کننده‌ای ایجاد کرده است که باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریان‌های دیگر پیدا شود. حادثه‌ی عاشورا، صرفاً استدلالی نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمی است؛ لذا ما را امر می‌کنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن.

زینب کبری (س) در کوفه و شام منطقی حرف می‌زند، اما مرثیه می‌خواند؛ امام سجاد (ع) بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموی می‌کوبد، اما مرثیه می‌خواند. این مرثیه‌خوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشوند. در فضای عاطفی و در فضای عشق و محبت است که می‌توان خیلی از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضا‌ها نمی‌توان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلیِ تشکیل‌دهنده‌ی حرکت عاشورایی حسین‌بن‌علی (ع) است.

صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبه‌ی منطق و عقل که در ماجرای حسین‌بن‌علی (ع) نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبه‌ی حماسه و عزت، ناقص کردن این حادثه‌ی عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ این مسأله را باید همه مراقب باشیم.» (در دیدار روحانیون و مبلغان در آستانه ماه محرم ۵ بهمن ۱۳۸۴)

انتهای پیام/161

نظر شما
پربیننده ها