به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، یکی از وقایع مهم و سرنوشت ساز در تاریخ انقلاب اسلامی به ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ برمیگردد. در این روز رژیم شاه با کشتار مردم بیدفاع ماهیت خود را نمایان کرد.
پیش زمینههای خیزش ۱۷ شهریور چند روز پیش از آن تاریخ یعنی از عید فطر آن سال مهیا شده بود و روز ۱۶ شهریور قول و قرارهای مردم برای راهاندازی تظاهرات در میدان ژاله تنظیم شد.
شهید «آیتالله مؤیدی» از مبارزین انقلابی و شاهدان عینی وقایع شهریور ۱۳۵۷، روایتی خواندنی از تظاهرات مردم در روز ۱۶ شهریور دارد. او در کتاب خاطرات خود که با عنوان «مهاجر الی الله» توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، منتشر شده است، میگوید:
«روز عید فطر [سال ۱۳۵۷] تظاهرات که تمام شد اعلام کردند که سه روز دیگر از همان مکان باز تظاهرات انجام میشود. دو روز هم روی این قضیه تبلیغ شد. روز شانزدهم از صبح زود و سحر آن روز قوای نظامی تمام خیابانهای تهران را اشغال کردند.
سحر بود که بعضی از بچهها دم منزل ما آمدند و گفتند: حاج آقا، دو روز پیش اعلام شد که آقای غفاری را میخواهند با تیر بزنند؛ لذا امروز نمیآید و شما به جای او بیایید. چون من از قبل تجربه چنین کاری را داشتم، به فکر افتادم که قبول کنم یا نه؛ لذا به قرآن استخاره کردم. آیهای که آمد این بود: «فَأَسْرِ بِعِبادی لَیلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُون» این استخاره را من سحر گرفتم «فَأَسْرِ بِعِبادی لَیلاً» خطاب شده به حضرت موسی بن عمران (ع) که شبانه جمعیت بنیاسرائیل را بردار و ببر. «إِنَّکُمْ مُتَّبَعُون» و به دنبال تو راه خواهند افتاد. این آیه به من نیرو داد. چون من در سطح بزرگان نبودم، یک بچه طلبه بودم و نیاز به یک توان و نیرویی داشتم که قرآن این نیرو را به من داد. برای همین قبول کردم و به بچهها گفتم من میآیم.
پیش به سوی شهادت
موقعی که از منزل حرکت کردم نیتم این بود که تیری را که میخواهند به فلانی بزنند به من خواهد خورد و نیت شهادت کردم. الان که آن صحنه یادم میآید میدانم که نیت قربت کردم یعنی خالص خالص برای خدا داشتم میرفتم و هیچ شائبه دیگری در آن نبود.
شعارهای مردم در تظاهرات ۱۶ شهریور
با تعدادی از بچههای مسجد و جوانهایی که سرشان برای این کارها درد میکرد با ماشین به طرف محل تظاهرات یعنی قیطریه حرکت کردیم. وقتی به آن جا رسیدیم، دیدیم نیروی نظامی همه مسیر را پر کرده به طوری که مردم قدرت شعار دادن ندارند و همین طور بدون این که کلامی بگویند راه میروند؛ لذا در همان پایین قیطریه که اوائل جمعیت بود بالای یک ماشین باری رفتم و شعار دادم «الله اکبر». مردم هم به دنبال من که یک روحانی بودم پاسخ دادند: «الله اکبر» بعد از الله اکبر «درود بر خمینی» و همین طور ادامه دادیم تا این که جمعیت بیشتر شد و اواسط خیابان که رسیدیم مردم متوجه شدند که شعار فقط باید از این جا بیاید. من هم چندین مرتبه گفته بودم که هیچ کس به جز من حق شعار دادن ندارد و شعار باید از همین ماشین بیاید.
شعاری که داده میشد باید تا آخر جمعیت میرفت. یعنی این طور نبود که من شعار بدهم و همان لحظه همه جواب بدهند. بلکه من که شعار میدادم قسمت به قسمت جواب میدادند تا این که شعار از اول جمعیت تا آخر جمعیت میرفت؛ و با این کیفیت دادن یک شعار چند دقیقه طول میکشید. وقتی شعار قبلی تمام میشد، من شعار را عوض میکردم. البته من خودم شعار نداشتم و شعارها را به من میدادند.
شعارهایی از قبیل «بگو مرگ بر شاه»، «ما میگوییم شاه نمیخواهیم، نخست وزیر عوض میشود» و «ما میگوییم خر نمیخواهیم پالان خر عوض میشود.» با این شعارها، قدرت نیروی انتظامی با آن کثرت، دیگر تمام شد. یعنی این را ما حس میکردیم. ما دیدیم این جاها قدرت نظامی دیگر کاری نمیتواند بکند. این شعار «بگو مرگ بر شاه» تا آن موقع گفته نمیشد و اگر هم گفته میشد رژیم شاه را میگفتند؛ لذا آن موقع وقتی که گفتند «مرگ بر شاه» یک عده برای گفتن مرگ بر شاه میترسیدند و احتیاط میکردند. اما بالاخره این قضیه جا افتاد مثل همین «مرگ بر آمریکا» که الان شما راحت میگویید. ولی در آن زمان کسی جرأت نداشت علیه آمریکا حرفی بزند.
این نکته که من اهل علم و روحانی بودم و تمام جمعیت در اختیار من بود خیلی مهم بود؛ لذا امکان داشت از من عکس و فیلم بگیرند و بعداً مرا دستگیر کنند؛ لذا تحتالحنک عمامهام را باز کردم و مانند موقع نماز دور گردنم انداختم به طوری که روی صورتم را هم میگرفت تا اگر مثلا عکس گرفتند چهرهام در عکس مشخص نباشد.
پذیرایی از مردم در طول مسیر تظاهرات
آیتالله مؤیدی میگوید: من از صبح تا غروب در آن جا بودم. مردم هم خدا خیرشان بدهد، ماشین میوهای که باید به در مغازه میرفت یا نانی که در نانواییها پخت میشد به آنجا میآوردند و مردم صبحانه و نهارشان را در طول مسیر تظاهرات میخوردند.
برپایی نماز جماعت در تظاهرات
شهید مؤیدی ادامه میدهد: در تظاهرات روز شانزدهم از صبح آن قدر راه رفته بودیم که نزدیکیهای پیچ شمیران ظهر شد. حالا خوشبختانه قبله همان طرفی بود که مردم داشتند میرفتند این طور نبود که مثلا بخواهند به طرف دیگر رو به قبله بایستند.
وقتی ظهر شد، آمدند و گفتند که وقت اذان است. من هم گفتم اذان بگویید. تمام جمعیت بنا کردند اذان بگویند و با این ترفند، تبلیغات سویی که رژیم کرده بود که اینها گروههای تودهای و مارکسیستی و مائویستی هستند، از بین میرفت. بعد گفتم بگویید هر کسی از آقایان جلو هست برای خواندن نماز جماعت جلو بایستد و اعلام نماز جماعت کردیم.
گفتند: آقا سیدی برای اقامه نماز جماعت ایستاده. البته آن موقع نمیدانستم که آن سید کیست، ولی بعداً معلوم شد مرحوم بهشتی بودند. تمام این جمعیت سرتاسر خیابان که چندین میلیون نفر میشدند برای نماز ایستادند. از خانههای اطراف آب میآوردند تا مردم وضو بگیرند. بعد از اینکه نماز تمام شد، باز شروع کردم به گفتن «الله اکبر»، «درود بر خمینی»، «حکومت اسلامی»، «نه شرقی، نه غربی» و به مسیر ادامه دادیم...
داریوش فروهر که از اعضای جبهه ملی بود وقتی دید که این قضیه با آن جمعیت دارد شکل میگیرد داخل ماشین ما آمد و دستانش را طوری به هم فشرد که مثلا بگوید ما همه یکی هستیم و خودش را نشان بدهد که بگویند جبهه ملی هم این جا بوده است. به یک نفر هم گفت که فیلم و عکس بگیرد. افرادی هم از کشورهای خارجی در حال گرفتن فیلم و تهیه گزارش بودند.
من که دیدم او میخواهد خودش را مطرح کند تا بتواند فردا از آن بهرهبرداری بکند. گفتم این فردا برای ما دردسر میشود؛ لذا گفتم او را پیاده کنند. مردم هم او را از ماشین پیاده کردند. بعد همانجا جمعیت را نگه داشتم و گفتم من به تمام خبرنگارها و عکاسها و فیلمبردارها اخطار میکنم که بدانند این نهضتی که امروز بر پا شده است مربوط به هیچ حزب و دسته و گروه و شخص نیست. این فقط ملت ایران است که به رهبری روحانیت و در رأسشان حضرت امام قیام کرده است و به این وسیله توانستم کار ایشان را مضمحل کنم.
ندای حضور در تظاهرات ۱۷ شهریور
آیت الله مؤیدی میگوید: مسیر تظاهرات از قیطریه به طرف پیچ شمیران (اول خیابان شریعتی فعلی) و از آن جا هم به طرف خیابان ۲۴ اسفند (خیابان انقلاب و میدان انقلاب فعلی) بود و بنا بود که در آن جا راهپیمایی خاتمه پیدا کند. وقتی که ما به آنجا رسیدیم حدود دو ساعت به غروب مانده بود. آقای ناطق نوری آمد و گفت که برنامه عوض شده است. ابتدا بنا بود که این جا راهپیمایی تمام شود ولی هنوز دو ساعت به غروب مانده و اگر ما جمعیت را رها کنیم ممکن است یک عده از احزاب و گروهها از آنها به نفع خودشان استفاده کنند و من هم هر چه در جلوی جمعیت میگویم و التماس میکنم که به طرف میدان آزادی (شهیاد سابق) حرکت کنند، ایستادهاند و من حریف مردم نمیشوم.
وقتی او این را گفت من باز یک شعاری دادم و به مردم اشاره کردم که به طرف میدان آزادی حرکت کنید. همین که من اشاره کردم جمعیت حرکت کرد. نزدیکیهای آنجا که رسیدیم یک ساعت یا یک ساعت و نیم دیگر به غروب مانده بود. از یک طرف من نماز نخوانده بودم و از آن طرف هم میخواستند در آن جا قطعنامه بخوانند به طوری که وقتی که قطعنامه تمام شد و مردم را رها کردند شب شده باشد تا دیگران نتوانند از مردم استفاده کنند.
قطعنامه را دکتر بهشتی خواندند. در پایان هم مردم شعار میدادند «فردا صبح، هشت صبح، میدان ژاله» و تظاهرات فردا (۱۷ شهریور) را اعلام میکردند. اما این شعار از طرف چه کسی بود معلوم نشد، چون اگر از طرف روحانیت مبارز بود ما حتماً در جریان قرار میگرفتیم.
انتهای پیام/ 118