«آب پرتقال در کربلای ۵» منتشر شد

کتاب «آب پرتقال در کربلای ۵»، ۱۳۵ خرده‌روایت کرونایی از مدافعان سلامت به همت و قلم مهدی عجم، به چاپ رسید.
کد خبر: ۴۷۷۵۵۰
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۴ - 15September 2021

«آب پرتقال در کربلای ۵» منتشر شدبه گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، کتاب «آب پرتقال در کربلای ۵»، ۱۳۵ خرده‌روایت کرونایی از مدافعان سلامت به همت و قلم مهدی عجم، به چاپ رسید.

این اثر حاصل ساعت‏‌ها گفت‏‌وگو و گوشِ دل سپردن به خاطرات و روایت‏‌های شماری از کادر درمانی بیمارستان بقیةالله‌‏ الاعظم (عج) است؛ پزشکان و پرستارانِ فعال در صف اول مبارزه با ویروس منحوس کرونا که قریب یک سال و اندی هم‌‏دوشِ بسیاری از مراکز درمانی کشور، شب و روز، در جهادی مقدس، مشغول خدمت‏‌اند و این دفتر فقط بخش کوچکی و نمی ‏از دریای ایثار و جهاد آن‏‌هاست.

تلخی و شیرینی، طنز و عبرت‏‌آموزی، رگه‌‏های اصلی این خاطرات‏‌اند که همگی با یک نخ تسبیح به هم متصل شده‌‏اند و آن جز ایثار و ازخودگذشتگی نیست. اگر روزگاری جهاد، پشت خاکریز‌ها و در سنگر‌ها بود، امروز در بخش‌‏های درمانی و با دارو و درمان که نه، با دل و جان است؛ جهادی درست مانند دفاع مقدس هشت‏‌ساله‌‏مان؛ جهادی که کماکان ادامه دارد.

در ایده اول قرار بود، نویسنده علاوه بر پزشکان و پرستاران، سراغ کادر بخش‌‏های تشخیصی و نیرو‌های خدماتی دلاور هم برود، اما در دفتر اول این مجموعه پای دریاچه کوچکی از دریای خاطرات پزشکان و پرستاران نشسته و آن را به امانت به مردم قدردان کشور عرضه کرده‌ است.

مولف در مقدمه می‌نویسد: وارد بخش مراقبت‏‌های ویژه بیمارستان شدم. بی‏ تعارف و خجالت بگویم، قدری ترسیده بودم؛ شاید هم طبیعی بود. در دوران کرونا بروی به بخش ویژه‏ یعنی سنگرِ کمینِ خطِ مقدمِ سلامت‏ و ترس نداشته باشی؟!

نشستم پای سخنان شیوایشان؛ پایِ خاطرات و خطراتِ پزشکان و پرستاران و بهیاران و کمک‏‌های دلسوز و بی‌‏ادعای آنجا ...
جمله عجیب یکی از بچه‏‌های بخش هنوز در ذهنم رژه می‏رود: «راوی ما باش؛ صادق و بی‏‌واسطه. ایثار و اخلاص بچه‌‏ها را ببین و انتقال بده ...»
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
اول صبح، در اتاقِ کارم، که مدیریت درمان بیمارستان است، مشغول پیگیری امور جاری بودم که در زدند. گفتم: «بفرمایید.»
یکی از خانم‌‏های پزشک بیمارستان بود که اتفاقاً رشته‏‌اش اساساً به درمان کرونا نمی‌خورد. با یک کوله‌‏پشتی سنگین و پُر و پیمان وارد اتاقم شد!
گفتم: «خیر است خانم دکتر. اول صبح ان‏‌شاءالله قصد سفر دارید؟»
محکم و جدی گفت: «بله. آمده‌‏ام که در بیمارستان بمانم! بفرمایید کدام بخش نیاز است که خدمت کنم؟»

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها