به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، سال 1359 در حالی رژیم بعثی عراق جنگ علیه ایران اسلامی را آغاز کرد که ذرهای تعلل، میتوانست منجر به شکست کامل کشورمان در همان روزهای آغازین جنگ شود. اما مردم آگاه، موقعیت شناس، غیور و ایثارگر کشورمان عازم جبهههای حق علیه باطل شده و مقابل پیشروی بیشتر بعثیها را گرفتند.
«عباسعلی نعمانی» هم از آن دسته جوانان غیرور از خطه آذربایجان بود که با آغاز جنگ، بیدرنگ عازم جبهه شد و تا آخرین قطره خون برای وطن جنگید.
زندگینامه شهید «نعمانی»
«عباسعلی نعمانی» فرزند «حمید» اول اردیبهشت سال ۱۳۴۴ در شهرستان سراب استان آذربایجان شرقی در یک خانواده مذهبی و شیفته اهل بیت (ع) متولد شد.
او در دوران کودکی با قرآن آشنا شد و جزء سیام قرآن را تا شش سالگی حفظ کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان «آزادی» و راهنمایی را در مدرسه دکتر «شریعتی» به پایان رساند. عباسعلی دانش آموز اول دبیرستان بود که انقلاب اسلامی ایران به اوج خود رسید. عباسعلی ترک تحصیل کرد و به انقلابیون پیوست. شرکت در تظاهرات و راهپیماییها و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) کار همه روزهاش بود و در شکلگیری انقلاب اسلامی در منطقه زندگی خود تأثیر گذار بود.
او عاشق امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی بود و بعد از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ فعالیت خود را از کمیته انقلاب اسلامی آغاز کرد و با تشکیل بسیج مستضعفان به فرمان امام خمینی (ره)، در آن نهاد ثبت نام کرد و سپس به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
وقتی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد، بیدرنگ به جبههها رفت و در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کرد و در منطقه گیلان غرب، سر پل ذهاب، مهاباد، دزفول و ... حضور یافت و عملیاتهای بزرگ شرکت کرده بود.
عباسعلی آموزشهای لازم از جمله آموزش مقدماتی رزمی، پدافند هوایی و آموزش زرهی را در پادگانهای نظامی طی کرد و به نیروی زبده و کاربلد تبدیل شد. او که در گردان زرهی لشکر عاشورا خدمه تانک بود، تیراندازیهای خیلی دقیقی داشت به طوریکه دوستانش میگفتند: «تیرش هرگز به خطا نمیرفت.» وی از سال ۱۳۶۰ که به جبهه اعزام شده بود تا آخرین روز شهادتش در جبهه حضور داشت.
عباسعلی عاشق قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. در آخرین بار که به مرخصی آمده بود، از همه دوستان و اهل خانواده حلالیت طلبید؛ گویی که میدانست، دیگر رفتنی است. به خواهرش وصیت کرده بود: «اگر شهید شوم ناراحت نشوید، تا آخرین قطرهی خونتان از امام خمینی پشتیبانی کنید، جبههها را خالی نگذارید و نگذارید که اسلحه من بر زمین بماند، اگر شهید شوم خوشحال باشید؛ چرا که آرزوی قلبی من شهادت در راه خداست.»
آن دلاور دوباره به جبهه برگشت و در 25 فروردین سال ۱۳۶۲ در عملیات «والفجر 1» در منطقه «شرهانی» به سختی مجروح شد. عباسعلی را به بیمارستان انتقال داند که در همان جا به شهادت رسید. پیکرش را نیز طبق وصیتش در گلزار شهدای سراب به خاک سپردند.
انتهای پیام/