گروه استان های دفاعپرس- متینا بهمن؛ سلام بر بدنهای پاره پاره تان!... سلام بر لبان خشکیدهتان که قرمزی خون را بوسیدند!...
سلام بر شمایی که نماد و تندیس ایثار و مقاوت میهن ایران هستید!... سلام بر شمایی که با عشق، سر بندهای یا حسین (ع) را بر سرهایتان محکم بستید و قدم در راهی گذاشتید که قرنهای پیشین امام محبوبتان در آن قدم گذاشت!...
سلام بر شماهایی که کربلایی شدید!...
شما رفتید تا خیابانها خالی شوند از قدمهای نامردانی که حریصانه به وجب به وجب خاکمان چشم دوخته بودند! شما رفتید، اما همچنان بر دل این خاک، چیزهایی را جا گذاشتهاید!
پوتینهای خاک خورده!...
پلاکهای جا مانده!...
استخوانهای تکه تکه شده!...
و جاودانی که پس از آسمانی شدنتان بر پرچم ایران حک کردید.
این جاودانی را با چشم نمیشود دید؛ اما میتوان، از ساعتها چشم دوختن به رنگ قرمز آتشین پرچم مان، از بوییدن الله میان سفیدی آن، از قدرت و حس پیروزمندانهای که پس از شنیدن نام «ایران» میتوان شنید، احساس کرد.
شال و کلاه کردهام تا از میان خاطرات شقایقهای خونی عبور کنم! شقایقهایی که درد دلها دارند! هر یک، کتابی دارند! هر یک از روزگاری سخن میگویند که من نبودم! از روزهایی که هیچ یک را ندیدهام، اما آنها دیدهاند! دیدهاند که چگونه در مقابل قدرتهای پوشالی که تنها ظاهری قدرتمند داشتند، دست مشت کردید، بندهای پوتینهایتان را محکمتر کردید و قدم بر جادهای گذاشتید که غرق در خون بود!
و تنها دلاوری، عشق و ایمان شما بود که از هزاران تانک و مسلسل و نارنجک پر قدرتتر و قویتر ظاهر میشد و دل آنان را به لرزه در میآرود!
از خون سرخی میگویند که از جوشیدن در رگهای شما، احساس قدرت میکنند! شمایی که تا پای جان، برای اعتقادات تان، برای ناموس تان، برای خانوادههایی که چشم انتظار شنیدن خبر آزاد سازی خرمشهر بودند، به میدان نبرد رفتید و آن چرا که در توان داشتید را در انگشتهایتان، برای فشردن ماشه گذاشتید!
درود بر شمایی که از هیچ چیز و هیچ کس هراس نداشتید. به راستی که دشمن، از همین قدرت انگشتانتان، ترسید!
آن شقایقها میگویند برایم از پسر ۱۲ سالهای که آنچنان پر هیبت ظاهر شد که چشم جهانیان خیره و زبان برای سخنگویی در مورد آن ناکام ماند! میگویند از شمایی که همسفر حق شدید! از برخی از شمایی که تنها یادگاریتان، یک پلاک خونی در زیر خاکریزهای میدان بود! از شمایی که حتی در آن شرایط سخت، نمازتان رها نمیشد و از خدایی که یک لحظه از شما چشم بر نمیداشت!
قلم بر جوهر خون میزنم و مینویسم از شما....
از شقایق ها....
از نارنجک و تانک و مسلسلها....
از الله اکبرها مینویسم....
از آزادی خرمشهر و انقلاب مینویسم....
مینویسم: «بسم رب الشهدا و الصدیقین»
به نام پروردگار شهدا و صالحین!...
به نام آن خدایی که آفرید ایمان و عشق و رشادتی رو در شمایی که حال تنها یادتان بر بلندترین قلههای قلبهای ایرانیان باقیست!
به نام آن خدایی که آفرید شما را از خاک!...
از خاک بی جانی که حماسه آفرین شد!...
شما لایق شهادت بودید!...
لایق همنشینی با حسین بن علی هستید!...
تاریخ همیشه به یاد خواهد داشت شما شیران دلیر را که با غرشی عظیم به سوی شهادت شتافتید و با بدنهایی خونی در آغوش آن قرار گرفتید. شما، ادامهی ماجرای کربلا شدید. شما، ادامهی داستان عاشورا شدید. تاریخ، همیشه و همیشه در یاد خواهد داشت که
شما تنها کسانی هستید که تا که این دنیا و جهانی باقیست، ...
یادتان بر دل تک تک ملت ایران باقیست...!
انتهای پیام/