معرفی کتاب؛

شهید «رشید پاریاو فلاح»

کتاب یادنامه شهید «رشید پاریاو فلاح» از مجموعه «سربند‌های بی‌سر» در سال ۱۳۹۹ از سوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران منتشر شد.
کد خبر: ۴۸۸۰۳۷
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۴ - 09November 2021

شهید «رشید پاریاو فلاح»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، کتاب یادنامه دیپلمات شهید «رشید پاریاو فلاح» تألیف و پژوهش «صغری ابراهیمی» از مجموعه «سربند‌های بی‌سر» توسط انتشارات «هاوژین» و با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران در سال ۱۳۹۹ در ۵۰۰ نسخه پالتویی منتشر شد.

در این کتاب ۴۴ صفحه‌ای به موضوعات «تولد، کودکی»، «خواندن نماز در کودکی»، «تحصیل و کسب علم»، «فعالیت قبل و زمان انقلاب»، «خدمت مقدس سربازی»، «حضور در جبهه و مناطق جنگی»، «آرامش رزمندگان»، «ورود به حوزه علمیه»، «فعالیت در بنیاد شهید»، «آغاز زندگی مشترک»، «فضایل فردی»، «ولایتمداری»، «شوق شهادت»، ««دانشگاه و مأموریت‌ها»، «سفر حج»، «لحظات ناب عروج»، «حسرت وداع»، «وصیت‌نامه شهید حاج رشید پاریاو فلاح» و «کتابنامه» پرداخته شده است.

در بخشی از کتاب آمده است:

پدر و مادر با آنکه خود سواد خواندن و نوشتن نداشتند، اما بسیار به تحصیلات عالی فرزندان خود علافمند بودند. در مهر ماه سال ۱۳۴۷ وقت آن شد که به کلاس اول ابتدایی برود. او را در مدرسه «مالک اشتر» (سروش سابق) اوریم رودبار ثبت نام کردند.

قرار شد با برادرش امیر که در کلاس سوم ابتدایی تحصیل می‌کرد، به مدرسه برود. مدرسه‌ای که ۶ کیلومتر با خانه فاصله داشت و تمام مسیر، کوهستانی بود و از قله تا دامنه کوه سراشیبی‌های خطرناک داشت.

این مسیر را هر روز صبح خیلی زود با قدم‌های کوچک پا به پای برادر و دوستانش طی می‌کرد. در آن زمان هیچ کدام از دانش آموزان کیف نداشتند، رشید هم کتاب‌هایش را در یک نایلون دسته‌دار قرار می‌داد. مادر خوراکی‌هایی از قبیل تخم مرغ، نان و پنیر محلی در بقچه‌ای پارچه‌ای برایشان می‌گذاشت.

گاهی در راه به همراه برادرش امیر، تخم مرغ‌ها را به بقالی سرراهی می‌دادند و حلواشکری می‌گرفتند. تا قبل از سال ۱۳۶۰ بر مبنای سیستم آموزشی در آن زمان، بچه‌ها دو شیفت در مدرسه می‌ماندند. از ساعت ۱۲ تا ۲ استراحت داشتند و ساعت ۴ بعد از ظهر و بعد از تعطیلی مدرسه دوباره تمام راه را برمی‌گشتند.

اکثر اوقات در زمستان با برف و بوران و مه روبه‌رو می‌شدند و تا به خانه برگردند، آسمان کاملا تاریک می‌شد. مادر بر روی ایوان فانوس به دست در انتظار فرزندان می‌نشست و با دیدن جثه کوچک رشیدش، خستگی راه را بر او حس می‌کرد. او سختی و مشقت را از کودکی تجربه کرد و با آن مأنوس شد.

در سال ۱۳۴۸ سپاه دانش فعالیت خود را در مسجد روستای اوریم شروع کرد، تا بعد از مدتی به همراه اهالی روستا برای بچه‌ها مدرسه کاهگلی کوچکی ساختند. رشید سال دوم، سوم و چهارم ابتدایی را به همراه بچه‌های بی‌ادعا و مهربان روستا مشغول به تحصیل بود.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها