معرفی کتاب؛

«یکی از آن پنج نفر»

کتاب «یکی از آن پنج نفر» روایت زندگی شهید «محمدرضا اویسی ثانی» از شهدای دانشگاه علوم اسلامی رضوی است.
کد خبر: ۴۹۳۶۴۶
تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۲ - 09December 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، کتاب «یکی از آن پنج نفر» از مجموعه کتاب‌های مجاوران خورشید یادنامه شهدای طلبه دانشجوی دانشگاه علم اسلامی رضوی است که زندگی دانشجو شهید «محمدرضا اویسی ثانی» را به‌صورت داستانی روایت می‌کند.

کتاب «یکی از آن پنج نفر» به قلم «طیبه مزینانی» به رشته تحریر درآمده و با حمایت آستان قدس رضوی توسط انتشارات «به‌نشر» به زیور طبع آراسته شده است.

«محمدرضا اویسی‌ثانی» از غواصان اطلاعات عملیات لشکر پنج نصر در ششم دی ۱۳۴۱ در روستای «بحرود» از توابع شهرستان «نیشابور» متولد شد. وی در ۲۶ آذر ۱۳۶۵ در شناسایی قبل از عملیات «کربلای چهار» در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

بخشی از کتاب

از بین جمعیت زیادی که آنجا حاضر بودند، یک عده سر پا ایستادند. از بین آن‌ها، نُه نفر از بچه‌های دانشگاه رضوی اعلام آمادگی کردند: سیدحسین عظیمی، محمدرضا اویسی ثانی، علی‌عباس حسین‌پور، سعید محمودیان عطاآبادی، حسین‌علی زارع، غلام نتّاج، خزائی و من.

به مکانی که می‌گفتند حالت قرنطینه دارد، رفتیم آن زمان فرماندهان برای اولین بار دوره‌های آموزش اطلاعات عملیات برگزار می‌کردند تا افرادی که وارد این واحد می‌شوند، شناسایی شوند. بعدها از همین دوره‌های آموزشی، متخصصانی زبده و کارآمد بیرون آمدند که خودشان مربی‌های خبره‌ای شدند.

از وقتی آموزش‌ها شروع شد تازه فهمیدیم چقدر آموزش‌ها سخت و طاقت‌فرساست؛ اما همه‌مان حاضر بودیم پای اعتقاداتمان بایستیم و به‌قول معروف، جا نزنیم. ماه‌ها هر شب بعد از خواندن نماز مغرب و خوردن شام لباس‌های غواصی‌مان را می‌پوشیدیم و در سرمای استخوان‌سوز پاییز و زمستان، وارد آب نهر می‌شدیم و تا دمدمه‌های صبح، در همان آب سرد و گزنده اروندرود و نهرهایش آموزش می‌دیدیم.

 آموزش‌ها و سرمای آب و هوا به حدی سخت بود که بعضی از نیروهایمان به شدت سرما زده می‌شدند، تب می‌کردند و درجه حرارت بدنشان بالا می‌رفت و دچار تشنج می‌شدند؛ اما با همین حال، یک عده‌شان بی‌توجه به مشقت و دردی که داشتند، به یادگیری و تمرین ادامه می‌دادند.

 روز عید غدیر سال ۱۳۶۳ یا ۱۳۶۴ بود. یکی از افراد گروه نه نفره ما پیشنهاد جالبی داد: «بیایید همین‌جا عهدنامه‌ای بنویسیم و با هم پیمان ببندیم. با هم عهد بستیم.»

پنج نفر از افراد همان گروه به شهادت رسیدند. سیدحسین عظیمی اولین‌ شهید دسته ما بود که یک گلوله توی سینه‌اش نشست؛ اما همان لحظه هم فداکاری کرد و طوری خودش را روی موانع انداخته بود که دیگران بتوانند پا روی پیکرش بگذارند و عملیات پیش برود.

از بین آن هشت نفر، وابستگی و دل‌بستگی من به محمدرضا اویسی بیشتر بود. آنقدر دوستش داشتم که مصر بودم با هم به جبهه برویم، با هم مرخصی بگیریم و با هم برگردیم؛ اما او نگاه دیگری به این مسئله داشت و با لبخند می‌گفت:

«گر در یمنی چو با منی، پیش منی

گر پیش منی چو بی منی، در یمنی

من با تو چنانم ای نگار یمنی

خود در غلطم که من توام یا تو منی.»

کتاب «یکی از آن پنج نفر» با شمارگان یک‌هزار نسخه در ۱۳۸ صفحه و در قطع رقعی در سال ۱۳۹۸ به زیور طبع آراسته شده است.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار