به گزارش دفاعپرس از زنجان، «میرزاعلی رستمخانی» سال ۱۳۳۲ در روستای «علیآباد» زنجان به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده بود. پدرش کشاورز بود و از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نبودند.
وی اسفند سال ۱۳۶۳ در سن ۳۰ سالگی در خاک عراق (شرق دجله) در عملیات شکوهمند «بدر» در کسوت فرماندهی تیپ اول لشکر ۳۱ عاشورا، بههمراه رزمندگان گردانهای خطشکن زنجان تا آخرین قطره خون خود با دشمن متجاوز بعثی به نبرد پرداخت و در نهایت با آغوش باز به استقبال شهادت رفت. شهادتش چنان برای دشمن مهم بود که خبرش را بارها در اخبار و روزنامه اعلام کردند.
یکی از همرزمان سردار شهید حاج «میرزاعلی رستمخانی» میگوید: در منطقه استقرار ما، زمین ناهمواری بود. به این دلیل تعدادی تختخواب برای ما فرستادند. حاج «میرزاعلی رستمخانی» آنها را بین بچهها تقسیم کرد، تختی برای خودش نماند؛ بنابراین کفشهایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
اسارت را نمیپسندید و بالاترین آرزویش شهادت بود و سرانجام هم به آرزویش رسید؛ اما چون تمام همرزمانش به شهادت رسیدند، اطلاعات چندانی در مورد نحوه شهادتش بازگو نشده است؛ لذا آنچه ذکر شده، این است که در منطقه «شرق دجله»، در عملیات «بدر» قرار بود نیروهای عملکننده از چند نقطه حرکت کنند تا در محل به هم برسند و حمله را آغاز کنند؛ اما حمله لو رفت و آنها نتوانستند به موقع به محل برسند. نیروهای تحت امر حاج «میرزاعلی رستمخانی» بدون نیروی کمکی و پشتیبانی به محل رسیده بودند و در نهایت به محاصره دشمن درآمدند.
۲۶ اسفند بود. هنگام ظهر وضو گرفته و نماز خواندند و با توان تمام مبارزه کردند تا همه به شهادت رسیدند. شهادتش چنان برای دشمن مهم بود که خبرش را بارها در اخبار و روزنامه اعلام کردند.
آتش سنگین دشمن توان حرکت را از همه گرفته بود. گرد و غبار همهجا را پر کرده بود و دودِ آتش سیاهی شب را مهمان روز کرده بود. چشمم به صورت خسته، اما آرامِ حاجی افتاد. چشمهایش از بیخوابی سرخ شده و صورتش را گرد و غبار گرفته بود آتش یک لحظه امان نمیداد، هرکس دنبال جانپناهی بود که پناه بگیرد.
حاجی یکدفعه از جای خود بلند شد و سر پا مقابل تیرها و ترکشها ایستاد. اصرار کردم که «حاجی چرا ایستادهای؟! حاجی بشین»، گوش نداد. شدت آتش که کم شد، گفتم: «حاجی این چه کاری بود؟!»، نگاهم کرد و سرش را پایین انداخت و با صدای گرفته گفت: «یک لحظه فکر کردم شدت آتش میخواهد عزمم را بشکند و روحیهام را نابود کند. فکر کردم هدف این تیرها و ترکشها نه تَن من، بلکه اعتقادات من است، ایستادم تا شکستش دهم.»
انتهای پیام/