گروه استانهای دفاعپرس عصمت دهقانی؛ اعداد چه عادی در مقابل چشمانمان رژه میروند؛ تاریخ تولد، تاریخ شهادت و... و ما چه آسان از کنار این تکرارها میگذریم؛ تکرار ثانیه به ثانیههایی که مرورشان خاطرات نابی میشوند برای روزهای نداشتن.
خیال ما برای ماندن مأمنی امن میخواهد اما آن روی سکه حکایت دیگری در مثنوی سرنوشت سروقامتان دریا دلی دارد که با سرانگشت غیرت حادثه را از بطن خواندهاند و همواره در قاب چشمانشان واژه شهادت در انتظاری سرخ نشسته است.
جویای بندگی را باکی از سر سپردن به طوفان بلا نیست و چون شمهای از دریای معرفت را دریابد، عشق در تمام وجودش شکوفا میشود.
شهادت شهود حق است که خالصترین بندگان خدا برای رسیدن به آن جان خویش را به کف میگیرند و در طبق اخلاص گذاشته و هر جا که نیاز باشد، در راه دوست فدا میکنند. چرا که جویای حقیقت را باکی از سر سپردن به طوفان حوادث نیست و چون عصارهی از معرفت را دریابد عشق در تمام وجودش شکوفا میشود.
شهید، مطلع زیباترین غزل عاشقانه است و ما وامدار تمامیت و کمال او. شهادت زمان و مکان نمی شناسد اما هر آنکه از بند تعلقات دنیایی رها شد در زلالی و طراوت آن جاری میشود و در چنین مکتبی است که تمام لحظهها عاشوراست و وجب به وجب این کره خاکی خود کربلایی در دل دارد.
انگار تقدیر مردمان این دیار در این قرار گرفته است است که هر از گاهی عطر و بوی شهادت مهمان خانههای دلشان شود.
امروز مردم شهر خرم آباد برای بدرقه کبوتری خونین بال « شهید سرگرد رحمان پور دهقان» تا بهشت با پای دل آمده بودند، زن و مرد پیرو جوان، همه و همه آمده بودند؛ آمده بودند که بگویند ای شهید تا ابد به تو و همقطاران شهیدت مدیونیم و قلمهایی که سر ارادت خود را بر سجده گاه سپید کاغذهای تسلیم فرود آوردند و برای نوشتن از مقام شهید واژهها را قطار کردند که بر پیشانی زمان حک کنند« لباس شهادت را بر قامت مردان عشق بریده»، امروز را از یاد نخواهند برد.
همزمان با شروع ایام فاطمیه، شاید آن لحظه که فرزندان «رحمان» به چهار چوب در زل زده بودند و یا در خواب شیرین خیالشان خاطرات خوش با بابا بودن مرور میشد، شانههای شهر به خود لرزید و خبر شهادت این فرزند دیار شیر مردان حماسه آفرین موجی از غم و اندوه از دست دادندش را به همراه داشت.
آری امروز نگاهمان که به گوشه تابوبوتی که با پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران مزین شده بود، گیر کرد، بغضی سنگین راه گلویمان را بست و هوای دلمان عاشورایی شد و چشمانمان را که به سوی عکس قاب شدهاش چرخاندیم، انگار در خاطرهی بزرگ مردی غرق شدیم که عشق به وصال معبود ابدی در دل و جانش خانه کرده بود. روشنایی عشق را در میان چشمانش دنبال میکنم و نشانی از تجلی نور را در آنها مییابیم.
انتهای پیام/