به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در بخشی از کتاب «حبیب خدا» روایتی از شهید حبیب الله شریفیان برای حفظ روحیه نیروهایش در جبهه شوش آمده است که در ادامه میخوانید.
یک بار در منطقه، یک طلبهی جوانی آمده بود که در بین خطابههایش همیشه از پاداش بهشت و حوری حرف میزد. روزی در سنگر در حین قنوت نماز گفت: «و زوجناهم بحور عین»، همه خندهشان گرفت. بعد از نماز یکی یکی رزمندههای جوان میآمدند و از حبیب (مسئول واحد خمپارهانداز شوش) میپرسیدند که اگر به ما ترکش بخورد، چقدر حورالعین به ما میدهند؟ حبیب این موضوع را دست گرفته بود و به شوخی به نسبت حجم ترکشها از اندازه یک ماش تا یک سنگ بزرگ برای هر یک میزانی را مشخص میکرد. رزمندهها ترکشهایی که سرد شده بود را جمع میکردند و به حبیب نشان میدادند که به نظر او هر ترکش چند حوری دارد. او ترکشها را دستهبندی میکرد و به شوخی در مورد ترکشهای بزرگ میگفت که «برای این ترکش، یک گله حوری میدهند.»
گاهی میشد که حبیب سپیدهدم نگهبان بود. به همین خاطر، به محض این که نماز صبح را میخواند، میخوابید. سید حسین موسوی (فرمانده تپههای عنکوش) میگفت که: «بعد از نماز صبح باید رزمندهها از سنگرها بیرون بروند و پیادهروی و ورزش صبحگاهی انجام دهند.» حبیب نمیرفت. گروهش را میفرستاد و خودش میخوابید. سید حسین میرفت حبیب را صدا میزد. حبیب میگفت: «سید من ورزش کردم.» میپرسید: «چی کار کردی؟!» میگفت: «باور کن زیر پتو پاهامو پایین و بالا کردم.» و سید حسین را میخنداند. تمامی این سرگرمیها برای انبساط خاطر نیروها بود. کسانی که دیروز دوست و همرزمشان شهید و یا مجروح شده است. اگر این گونه سرگرمیها را افراد فهیمی، چون حبیب ایجاد نمیکردند، رزمندهها کمکم دچار خستگی میشدند. حتی یکی از افسران ارتش که به شوش آمده بود، میگفت که: «شما خیلی خوشید، ما اینقدر رسمی با یکدیگر برخورد میکنیم، خسته شدیم. بیخود نیست شما میتوانید پنج ماه مرخصی نروید.»
انتهای پیام/ ۱۴۱